ایران شهرساز

نسخه‌ی کامل: شهرهای جدید
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
چگونگی شکل گیری شهرهای جدید:

طرح ایجاد شهرهای جدید دارای سابقه طولانی است درطول قرن بیستم، اتحاد جماهیر شوروی سابق در ایجاد شهرهای جدید صنعتی و بریتانیا در ایجاد شهرهای مسکونی پیشرو محسوب می شدند، این امر در دوران پس از جنگ جهانی دوم، علاوه بر شوروی سابق و بریتانیا در ایالات متحده امریکا، فرانسه و اروپای شرقی گسترش داشته و ایجاد شهرهای جدید در آنها رو به فزونی بوده است. در قرن بیستم، کشور انگلستان از جمله اولین کشورهایی است که ایجاد شهرهای جدید را تحت مطالعه و اجرا قرار داد. "سرکریستوفررن" و "جان آلین" افرادی بودند که طبق مراحل برنامه ریزی شده، اولین اقدام ها را در زمینه احداث شهرهای انجام دادند. این دو نفر برای بازسازی شهر لندن پس از آتش سوزی بزرگ آن درسال 1666 میلادی تلاش و کمک بسیاری کردند.
یکی از معروفترین شهرهایی که در اواخر قرن 18 طبق طرح های مجموعه ای مستقل ساخته شده شهر واشنگتن دی سی پایتخت ایالات متحده امریکا بود، بسیاری از شهرهای جدید در زمان پذیرفته شدن طرح تاسیس شهرهای جدید پس از جنگ در بریتانیا ساخته شده اند. شهرهایی مانند ""ریشلو" و"رن " درقرن هفدهم و هجدهم در فرانسه و شهر "دهلی نو" پس از جنگ جهانی اول در هندوستان از آن جمله اند. (ترنر،1383).
در اوایل قرن بیستم (1898 میلادی) نظریه باغ شهرها توسط "ابنزرهاوارد" در انگلستان و با الهام از نظریات قبل از خود ارائه گردید. این نظریه نقطه عطفی در شهرسازی معاصر و در اصل تقدم شهرسازی بر شهرنشینی محسوب گردید، بعدها از این تئوری بر بستر تحولات فکری و اجتماعی قرن بیستم، نظریه شهرک های اقماری، حومه های شهری، واحدهای همسایگی و بالاخره شهرهای جدید پا به عرصه وجود گذاشت (شوای 1378؛273 ). این نظریه به سرعت در اقصی نقاط جهان اعم از دنیای توسعه یافته صنعتی، سوسیالیستی سابق و جهان سوم انتشار یافت و شهرسازی مبتنی بر طرح و برنامه ریزی قبل از اسکان را عملی ساخت. نظریه هاوارد، بر ساماندهی فضای شهرهای بزرگ پراکنش صنعت و جمعیت، ارائه مسکن، اسکان شاغلین بخصوص بخش صنعت حد متناسب جمعیت و مساحت اشتغال و خودکفایی مبتنی بوده است ( شوای 1378؛275).
متعاقب نظریه هاوارد، شرکت عمران باغ شهر و سپس شرکت های عمران شهرهای جدید در انگلستان جهت ساخت و ساز شهر جدید به وجود آمدند، اما در عرصه نظریات متعاقب و یا موازی با جهت فکری هاوارد نظریات متعدد دیگری همانند نظریه شهر صنعتی تونی گارنیه ( 1917 م)، نظریه پل ولف (1919م)، نظریه ریمون آلوین (1922.م)، نظریه لوکوربوزیه به عنوان طراح مدرنیسم و غیره به وجود آمدند ( رفیع زاده 1374،467).
دراین بین بیشترین توجه به شهرهای جدید به وسیله دولت انگلستان و به دلیل خسارات های زیاد ناشی از جنگ جهانی دوم در این کشور به وجود آمد، بر این مبنا کمیسیون های مختلف توسط سرمنتگیوبارلو و لردرایت ایجاد شد که سرانجام چارچوب نظری شهرهای جدید و سپس احداث آنها برای حل مشکلات شهری انگلستان و بر مبنای سیاست عدم تمرکز در فضای شهری را به شرح زیر مطرح و عملی ساخت.
1. اجتماعی خودپایدار به مثابه اجتماعی خود اتکا ومتعادل (دارای مراکز اشتغال اولیه)
2. فاصله 40 تا 50 کیلومتر از مادرشهر
3. حد متناسب جمعیت 20 تا 60 هزار نفر
4. ساختمان سازی روی زمین بکر
5. جذب سرریزهای جمعیتی شهرهای بزرگ و منطقه شهری ومهار و کنترل رشد آنها
6. توسعه و ارائه مسکن به منظور جلوگیری از بورس بازی زمین
به این ترتیب "طرح لندن بزرگ " به وجود آمد. پس از آن نیز شهرهای جدید در اقصا نقاط جهان احداث گردیدند، که توجه به توسعه مسکن (زیاری1383؛51) و کاهش تراکم جمعیت در نواحی شهر بزرگ (مادر شهرها) از علل اساسی ایجاد آنها بوده است (رفیع زاده 1374،472) پس از جنگ جهانی دوم نیز تا سال 1960، شهرهای جدید در راستای سیاست تمرکز زدایی پیرامون برخی از پایتخت های بزرگ جهان (نمونه، مسکو، پاریس،کپنهاگ) و در ارتباط با راهبرد توسعه مسکن احداث گردیدند، دراین دوره هم شهرهای جدید صنعتی به منظور اسکان شاغلین بخش صنعت و ارائه مسکن بیشتر در بلوک سوسیالیستی سابق احداث گردیدند.
در دوره 70- 1960 شهرهای جدید به منظور ابزارهایی برای ساماندهی فضای ملی، برنامه ریزی منطقه ای و سیاست تمرکز زدایی جمعیتی و اقتصادی در نقاط مختلف جهان ایجاد شدند. احداث پایتخت های جدید در کشورهای در حال توسعه (نمونه شاندیگار، برازیلیا،اسلام آباد) گونه ای از این شهرهاست. در ارزیابی این دوره، می توان به مسائلی همچون "قطبی شدن الگوی مراکز سکونتی"،" برهم خوردن تعادل منطقه ای " و " ایجاد شکاف میان مناطق" اشاره کرد (احمدی 1372،333).
به طور کلی، ارزیابی نقش و عملکرد شهرهای جدید در ارتباط با توسعه شهری در نقاط مختلف جهان می توان گفت با توجه به شرایط اقتصادی-اجتماعی کشورهای مختلف، دستاوردهای گوناگونی داشته اند، برای مثال شهرهای جدید انگلستان 3 درصد مشکل مساکن مورد نیاز بریتانیا و 12 درصد از سرریز جمعیت را در دوره 70-1951 حل کرد( رفیع زاده 1374).
امریکا در حل مشکل مسکن طبقات کم درآمد از طریق شهرهای جدید تسهیلات کمی را برای این امر فراهم کرد. در شوروی سابق نیز تا زمان گورباچف سیاست توسعه شهرهای جدید با موفقیت همراه بوده و این نظریه به عنوان نظریه ای تمرکز زدایی پذیرفته شده بود ( زیاری 1383،73).
در لهستان و مجارستان این سیاست مشکلاتی را به وجود آورد، به طوری که این دو کشور به سوی سیاست و راهکار توسعه شهرهای کوچک و میانی روی آورده و سیاست شهرهای جدید را کنار گذاشتند. سیاست شهرهای جدید در امریکا لاتین جواب نداد و برای کشورهایی مانند برزیل نیز باعث رواج زاغه نشینی شده و عدم تعادل اقتصادی- اجتماعی را به بار آورده است.
در اردن نیز این سیاست تنها 3 درصد مشکل مسکن را حل نموده و امروزه در شرف ادغام با مادرشهر گام بر می دارند، همچنین مصر در بعد جذب جمعیت شکست خورد . در هند به علت عدم تطابق با سنت فرهنگی و حیات عملکردی هند و پرهزینه بودن، به عنوان یک کالای لوکس شکست خورده است(نمونه شاندیکار).
دربنگلادش و کره جنوبی در زمینه اسکان شاغلین بخش صنعت جواب داد اما در کره جنوبی بیشتر نقش خوابگاهی دارند. درآفریقا هم به علت عدم تطابق با فرهنگ بومی و پرهزینه بودن پیامدی جز فقر و زاغه نشینی نداشته است (پورمحمدی 1383،آتک وامکو ایران وهمکاران 1378)
با بررسی روند پیدایش و تحولات شهرهای جدید دیده می شود که شهرهای جدید در دنیای امروز از دو جهت مورد توجه قرار داشته است، یکی به منظور کاهش تمرکز جمعیت و فعالیت در شهرهای بزرگ است و دیگری به عنوان راه حلی برای کاهش مشکلات زندگی شهرها (شیعه 1385)، طرح شهرهای جدید از آن جهت مورد توجه قرار گرفت که ضمن پذیرش صنعت، روال زندگی انسانی نیز مبنای تازه ای بیابد.
جلوگیری از فرسایش مراکز شهری و دسترسی به زمینه هایی که ضمن برقراری ثبات در رفع نیازمندی های شهری جدید، به عنوان عاملی در ایجاد ارتباط با دیگر نقاط دنیا نیز محسوب می شود از جمله دلایل دیگر در گسترش شهرهای جدید است، از همین روی وجود راه های ارتباطی در متصل ساختن شهرهای جدید به نقاط مختلف اهمیت فراوانی داشته است . شهرهای جدید اروپایی و امریکایی به طور عمده در کنار رودخانه های قابل کشتیرانی و خطوط آهن شکل گرفته اند از جمله اهداف ایجاد شهرهای جدید در بعد ملی و منطقه ای را باید در اسکان و توزیع جمعیت در مقیاس کل کشور، ایجاد ارتباط شهر جدید با مراکز اشتغال، کاستن از بعد خوابگاهی شهر اصلی و تمرکز زدایی در مسیر اهداف بازسازی شهری دانست ( مرلن 1365).
شهر جدید به عنوان راه حلی به منظور اعتدال بخشی در استقرار جمعیت و کار و فعالیت در سطح منطقه ای تلقی می گردد.
سیاست شهرهای جدید در کشورهای جهان سوم، بیشتر برای اجرای راهبرد عدم تمرکز، انتقال سر ریز جمعیت، آمایش سرزمین، ایجاد قطب رشد و توسعه ناحیه ای، انتقال مراکز اداری، سازماندهی فضایی شهرهای بزرگ به کار گرفته شده و نتایج گوناگونی به بار آورده است، در مجموع این شهرها در ارائه مسکن اقتصادی به اقشار کم درآمد موفق بوده اند، ولی چون در بسیاری موارد ساختار فیزیکی و اجتماعی ناسازگار با محیط بومی بوده اند، باعث شده است به عنوان راه حلی پرخرج تلقی گردند. همچنین بایستی این امر نیز مورد توجه قرار داد که عدم موفقیت بسیاری از آنها در محلی بودن سیاست، عدم برنامه ریزی ساختار در ارتباط با اهداف تشکیل و بدون در نظر گرفتن راهبردهای جامع منطقه ای و ناحیه ای براساس طرح تدوین شده می باشد. به صورت کلی و با نگاهی به تجارب کلی شهرهای جدید می توان گفت که شهرهای جدید در زمینه های زیادی موفق بوده اند، اما اشتباهاتی نیز در دهه 1940 تا 1950 برای این تجارب درجهان صورت گرفته که باید از آنها درس آموخت .
یکی از هدف ها و سیاست های سیاسی در شهرهای جدید ایران، ترکیب متعادل گروههای مختلف اقتصادی- اجتماعی جمعیت است . بر این اساس، تلاش بر این بود که برخلاف شهرهای جدید چون : آبادان و مسجدسلیمان در خوزستان، فولاد شهر در اصفهان و سرچشمه در کرمان که درای ترکیب اجتماعی-اقتصادی محدود و مشخص یعنی خوابگاهی برای کارگران مجتمع های بزرگ صنعتی بودند، در این شهرها حتی الامکان طبقات بیشتری جایگزین شوند