ایران شهرساز

نسخه‌ی کامل: رشته های معماری مدرن
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
تأمین سکونتگاه جدید برای بشر، چیزی فراتر از برپایی خانه های مدرن است. انسان تنها در خانه*اش «سکنی نمی گزیند»؛ او در کنار همشهری هایش در مؤسسات عمومی و فضاهای شهری نیز زندگی میکند. از این رو برای تجربه تعلق و مشارکت، شناسایی وسیع و گسترده امری ضروری است. هدف از این شناسایی ویژگی مکان است، که با ساختارهای طبیعی و همچنین مصنوعی تعیین میشود. بنابراین هدف غایی معماری، خلق و محافظت از مکان است. بگذارید تکرار کنم که مکان میتواند به عنوان سنتز سازماندی فضایی درک شود و فرم ساخته شده (به طور قیاسی، سکونتگاه، سنتز تشخیص موقعیت و شناسایی است)، و معنای آن با زبان معماری یا سنت نشان داده میشود. همچنین میتوان اضافه کرد که معماری تنها مسئله چگونه و چه نیست، بلکه مسئله کجا نیز هست.
بنابراین، مسئله نهایی ما این است که معماری در خلق مکانهای رضایت بخش برای شیوه جدید زندگی موفق بوده است. با وجود این ، مکان مدرن مکانی است که هویت خاص خود را دارد. البته در عین حال، مکان باید دارای نوعی آشکارگی یا فراخی واقعی باشد که حضور همزمان «مکانهای بیشمار» را نشان دهد. گفتیم که برخی از ابزارهای لازم برای حل این مسئله ، یعنی تصور جدید از فضا و فرم، قوام گرفته بودند. همچنین خاطر نشان کردیم که این ابزارها برای حل آن وظایف ساختمان که مکان مصنوعی تعیین میکرد، مورد استفاده قرار گرفتند. دست آخر این واقعیت را یادآوری کردیم که جنبش مدرن مدتها پیش نیاز به عظمت و منطقه گرایی جدید، یعنی نیاز به فرمهای نمادین جدید، را تشخیص داد. اینجا شرایط لازم برای خلق مکان های معاصر وجود دارند، و در این میان میتوان به تلاش های بسیار چشمگیر برای حل ملموس این مسئله نیز اشاره کرد. در فصول بعد، درباره «چگونه» و «چه» و «کجا» ی معماری مدرن به تفصیل بحث خواهد شد؛ و نقاط ضعف و دستاوردهای ممکن آن نیز خاطر نشان خواهد گردید.
اما پیش از ادامه بررسیها، اشاره به برخی مخاطرات که رشد این سنت جدید را مانع شدند، اجتناب*ناپذیر می*نماید. به طور کلی آنها پیامد اعتقاد یک بعدی در منطق و دودستگی تفکر و احساسی بودند که ریشه در عصر روشنگری داشت. ظاهراً معماری مدرن قرار نبود به عنوان شقی از فنآوری عقلانی عمل کند، بلکه می بایست به عنوان مکمل آن در نظر گرفته میشد. پیشگامان، جهان جدید را قبول داشتند، اما میخواستند بعد هنری آن را که در مرحله ابتدایی آن به فراموشی سپرده شده بود، به آن بازگردانند. برج ایفل تجلی شکوهمند این هدف است. گرچه پیشگامان در کارهای خاص خود موفق بودند،اما شیوه هایی را به کار بردند که بی*نقص نبود. اثر هنری هرگز نتیجه تحلیل منطقی نیست و نمیتواند به عنوان آینده ای از «شیوه بیان» انتزاعی درک شود. اثر هنری همیشه بر نگرش یا «انگاره» ای کلی استوار است که به تجمیع عناصری که به طور منطقی تعلقی به یکدیگر ندارند می*پردازد. هنر اساساً غیرمنطقی است و نمیتوان آن را با اصطلاحات علمی توصیف کرد. بسیاری از معماران مدرن نما، با انتقال روشهای علوم طبیعی به معماری، بعد هنری آن را از بین بردند، و زمینه کارشان را به طراحی صرف و ساخت تقلیل دادند. این تقلیل به طور کلی دو جهت متفاوت را در بر میگرفت: یکی از اینها ریشه در اتم گرایی تفکیک ناپذیر از عل تحلیلی داشت. و دیگری از باور علمی به سیستم های سامان بخش ناشی میشد. در نتیجه معماری مدرن با گسترش زیاد به جلوه*های نواکسپرسیونیستی یا فرمالیسم نوعقلانی سخت تنزل کرد در هر دو مورد نگرش جدید از دست میرود و معماری دشمن زندگی معاصر میشود.
نقاشانی مانند کلی و کاندینسکی خیلی پیش از این رویکردی پدیدار شناسانه به مسائل هنر تصویری را مطرح ساختد، و برخی معماران آن پیشنهاد را دنبال کردند. پدیدار شناسی در فلسفه برای امکان بازگشت به «خود اشیاء» از طریق توصیف هایی که «شیء بودگی» آنها را نشان میدهد. عمل می کند. در برخی موارد، انسان تلاش کرده است که با مشکلات محیط زیست و مکان به طور جدی برخورد کند، و مکانمندی را به عنوان یکی از ساختارهای اساسی «هستی ما در این جهان» توصیف کند. بدین ترتیب مکان به مثابه «شیء» در مفهوم اصلی واژگانی آن درک میشود و این به منزلة نوعی «گردهمایی» است که «انسان را با جهان رو در رو می*کند.» بنابراین مفهوم مکان عبارت است از جهانی که مکان به وجود می آورد. هر جهان، کلی و در عین حال وابسته به شرایط است، و معماری باید این واقعیت را از طریق تعابیر تازه از حال و هوای ویژه هر مکان (geniuse loci) بیان کند. ظاهراً سبک ها در ساختارهای اصلی ریشه دارند، و نماینده مجموعه ای از انتخابهای ویژه اند. بدین ترتیب گرچه اساس کلی سبکها به آنها ارزش ابدی می بخشد، اما به طور کلی سبک ها منحصر به فردند. هر چند جهان آزاد نمیتواند از سیستم*های بسته ای از این نوع استفاده کند اما در این میان به «پلان آزاد» و «فرمهای آزاد» نیاز است. معماری برای به وجود آوردن این امکان باید به سرچشمه*هایی رجوع کند که در زبان های متفاوت فرم مشترک اند. جنبش مدرن از این مسئله آگاه بود، اما نظریه پردازی اش در این باره در تنگنای «علمی» گرفتار شد. پدیدار شناسی به این نقطه ضعف غلبه می*کند و این امکان را به دست می*دهد که ریشه های مان را درک کنیم. با کمک پدیدار شناسی، زبان جدید معماری میتواند ایجاد گردد و بدین ترتیب مکان جدید رونق گیرد.