ایران شهرساز
بحران مد در معماری - نسخه‌ی قابل چاپ

+- ایران شهرساز (https://www.iranshahrsaz.com)
+-- انجمن: چیدمان جدید ایران شهرساز (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1592)
+--- انجمن: اخبار (رایگان) (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1598)
+---- انجمن: مطالب خواندنی معماری (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=535)
+---- موضوع: بحران مد در معماری (/showthread.php?tid=1002)



بحران مد در معماری - ALI XxX - ۱۳۸۹-۱۲-۲۱

بحران مد در معماري :

ظريفي گفته است «ما ساختمان‌هاي‌‌مان را مي‌سازيم و ساختمان‌هاي‌مان متقابلا، به ما شكل مي‌دهند.» اگر با تامل به اين گفته بنگريم و نيز نگاهي با تامل به چهره پر هياهو و مملو از كار و زندگي و فعاليت شهر‌هاي‌مان بيندازيم پي مي‌بريم كه معماري و ساختمان در شكل دادن به شهر و روابط مردم و ديگر مسائل اساسي در شهر نقش والا و پر اهميتي را دارا هستند و اصولا، شكل ساختمان‌ها رابطه تنگي با نحوه تفكر، فرهنگ، اقليم و مسائل اجتماعي، اقتصادي اقوام و مليت‌ها دارد و به زبان ديگر از طريق معماري و ساختمان هويت فرهنگي و قومي هر ملت قابل تشخيص و تفكيك است.

بر همين اساس معماري يك پديده اجتماعي و فرهنگي است كه نشانگر نحوه تفكر و نوع زيست يك ملت است به عنوان مثال، معماري شهر‌هاي حاشيه كوير ايران تحت تاثير حداقل دو عامل عمده، يكي شرايط اقليمي و ديگري تفكر مذهبي، شكل خاص خود را دارد. بدين معنا كه ساختمان‌ها تظاهر به بيرون نداشته و شكل ساختمان در داخل و در حياط مركزي شكوفا مي‌شود كه اين مساله در عرصه نخست به دليل شرايط اقليمي است كه كلا يك حجم بسته را طلب مي‌كند و از سوي ديگر مذهب اسلام بر حفظ حريم‌ها و درون‌گرا بودن واحد مسكوني تاكيد دارد. در حالي‌ كه در معماري قرون هفدهم و هجدهم اروپاي غربي به ويژه در ايتاليا و اسپانيا ( معماري دوره بارك) تحت يك شرايط خاص مذهبي، سياسي كه معروف به دوره ضد رفرم است ساختمان‌ها، خاصه بناهاي مذهبي به شدت و به شكل اغراق‌آميزي تظاهر به بيرون دارند و اصولا نماي ساختماني در اين دوره به عنوان يك المان تزييني در بافت شهري مطرح مي‌شود.

در حال علاوه بر تاثير‌پذيري معماري از مسائل محيط خود به اين نكته نيز بايد اشاره كرد كه ما در هر دوره تاريخي ساختمان‌ها را تنابع قانونمند‌هاي خاص آن دوره مي‌بينيم و اعمال سليقه‌هاي شخصي در شكل دادن به ساختمان تاثير تعيين كننده‌اي نداشته است و ساختمان مطابق تعاريف و تئوري‌هاي شناخته شده و تجربه شده شكل مي‌گرفته است. قرينه‌سازي، توازن، نظام، آهنگ و ريتم و هارموني، تضاد و ابهام و كشش، نمادگرايي و تركييب خطوط و سطوح و احجام همه و همه از اصولي بودند كه بنابر مقتضيات و به عنوان ابزار هنرمند معمار، خلق يك اثر زيبا ممكن مي‌شد و شكل نماي ساختمان‌ها نمونه مشخص دوره، سبك، منطقه و جغرافيا، اقليم و فرهنگ مردم مختلف بوده كه به طور كلي مي‌توان گفت مقوله معماري يك مقوله فرهنگي، اجتماعي است كه ريشه در فرهنگ گذشته هر سر‌زمين دارد و طبيعتا فرهنگ هر ملت مساله‌اي نيست كه بتوان در محدوده زماني مشخص تغييرات عمده در آن اعمال كرد و فقط تحت شرايط خاص اجتماعي سياسي و اقتصادي و در طي مرور زمان رفتارهاي جديد فرهنگي قابل تشخيص است و به همين دليل نيز در معماري ادوار گذشته اين نكته بارز است كه هر دوره معماري به طور عموم مشخصات خاص آن دوره را داراست و تغييرات سبك‌هاي معماري به تدريج و در طي يك دوره انتقالي انجام مي‌گرفته كه به هر حال سبك جديد نيز ريشه در سبك گذشته داشته و به هيچ وجه تابع تغييرات ناگهاني نبوده است. حال چنانچه بخواهيم معماري امروز ايران و يا به طور مشخص‌تر شهر تهران به عنوان مركز اشاعه و منبع تقليد معماري ساير نقاط كشور را مورد بررسي قرار داد، بدون شك بايد نگاهي به روند شكل‌گيري شيوه‌هاي جديد ساختمان سازي دراين شهر داشت. تا زمان حكومت سلسله قاجاريه معماري ايراني يك روند مشخص و منطقي مطابق تعاريفي كه ارايه شد را دارا بوده است. اما از اواسط اين دوره و از زماني كه تماس و ارتباط رجال و اشراف قاجار با اروپا بيشتر مي‌شود رفته رفته تاثير تقليد كور كورانه معماري اروپايي در معماري ايران ظاهر مي‌شود كه البته در آغاز اين مساله به كندي و به شكل تقليد عناصري از معماري غربي به خصوص در نماي ساختمان‌ها ظهور كرده و سپس در دوره رضاخان با عنوان مبارزه با عقب ماندگي و مدرنيزه كردن كشور، حضور معماري اروپايي نخست در ساختمان‌هاي اداري و رسمي و بعد از ورود اولين تحصيل كرده‌هاي فرنگي در ساير بناها به سرعت جانشين معماري سنتي شد. بايد به اين نكته اشاره كرد كه برخي از تيپولوژي‌هاي ساختماني مانند ايستگاه‌هاي راه‌آهن و كارخانه‌هاي بزرگ، تا قبل از اين در كشور وجود نداشته و طبيعتا اين ساختمان‌ها كه محصول صنعت و صنعتي شدن بودند ناچار به تقليد از محل تولد صنعت يعني كشورهاي اروپايي در كشور ما شكل گرفته‌اند و زمينه‌اي براي ترويج نوع جديد اروپايي ساختمان‌سازي شدند. تقليد از معماري غربي به دو شيوه در ايران رايج شد. يكي شيوه معماري آكادميك كه منبع آن كشور فرانسه و مدرسه معماري «پوزار» پاريس بود كه به معماري نئوكلاسيك يا نئوكلاسيسزم معروف است. در اين شيوه معماران به دنبال تبعيت از اصول معماري گذشته اروپا يعني معماري كلاسيك يونان و رم باستان بودند كه در اروپا اين معماري بطور عموم نشانگر روحيه اشرافيت قديمي و پايبندي به سنت‌هاست و در نهايت به دليل وقار، عظمت و ايستائي آن، در دوران نظام‌هاي ديكتاتوري آلمان هيتلري، فاشيسم ايتاليايي و استالينسم روسي مبدل به معماري رسمي و دولتي مي‌شود در ايران نيز به خصوص در دوره رضاخان كه تبليغ روحيه ملي‌گرايي همراه با ديكتاتوري فردي حاكم بود، معماري نئوكلاسيك در ساختمان‌هاي رسمي به شكل ساده شده‌اي آغاز مي‌شود. ساختمان‌هاي حجيم كه به خصوص در نما تاثير ايستايي را القا مي‌كند به عنوان مراكز رسمي و اداري كشور ساخته مي‌شوند (كاخ دادگستري، ايستگاه راه‌آهن، دانشگاه تهران) و سپس متاثر از روحيه ملي‌گرايي در نماي ساختمان‌هاي دولتي و رسمي تلفيقي از معماري نئوكلاسيك غربي و معماري دوران پيش از اسلام ايران با الهام از معماري تخت جمشيد و معماري ساساني ظاهر مي‌شود. نماي ساختمان شركت فرش ايران در خيابان فردوسي و عمارت شهرباني كه به طور مشخص در نماي آنها ستون‌هاي يوناني و رمي جاي خود را به ستون‌هاي ايراني با سرستون‌هاي تقليدي تخت جمشيد داده‌اند، نمونه‌هاي بارز اين معماري‌اند حتي اولين دانشكده معماري ايران نيز با روش معماري آكادميك و شيوه مدرسه بوزار پاريس شروع به كار كرد. شيوه ديگر كه به معماري مدرن موسوم است با ورود نخستين مهندسان ايراني فارغ التحصيل دانشكده‌هاي اروپايي متداول شد. اين مهندسان جوان كه به شدت متاثر از شيوه‌هاي معماري مدرن اروپا بودند روش‌هاي مدرن را در تهران تجربه و ترويج كردند. آنها با كارهاي معماران كلاسيك و آكادميك به شدت مخالف بودند و با ساختن تك بناها جلوه جديدي از نماي معماري شهري را به نمايش گذاشتند.

اولين نمونه‌هاي اين معماري در تهران با عنوان هنرستان دختران و باشگاه افسران شروع و به تدريج با ساختن منازل مسكوني جديد در نقاط مختلف شهر، رشد يافت. نماي اين ساختمان‌ها به كلي تازه و متفاوت با شيوه‌هاي معماري رايج ايراني و حتي معماري نئوكلاسيك هستند. اين ساختمان‌ها كم و بيش داراي ارزش‌هاي مشابه در تركيب نما و روش‌هاي زيبايي‌شناسي و به شدت متاثر از معماري موسوم به «راسيوناليسم» (معماري منطقي) اروپا هستند. جنبش «راسيوناليسم» اروپا جنبشي است در معماري كه جهت مبارزه با تفكرات قديمي و كلاسيك و به دنبال ساده‌سازي و عملكرد‌گرايي و پاسخ به نيازهاي جديد در رابطه با تحولات جديد ناشي از صنعتي شدن شكل گرفت. اين معماري از لحاظ تناسبات برخلاف معماري نئوكلاسيك تابع مقياس‌هاي انساني است و اين امر به خصوص در نماي ساختمان تابع مقياس‌هاي موجود شهري است. در اين معماري از تكنولوژي و مصالح جديد استفاده مي‌شد. بسياري از ساختمان‌ها در محلات مركزي تهران امروزي مانند خيابان‌هاي سعدي، حافظ، صبا، انقلاب، استاد نجات‌الهي (ويلا) و كوچه‌ها و خيابان‌هاي اطراف آنها به اين شيوه ساخته شده‌اند. نماي اين ساختمان‌ها اگر چه با معماري سنتي ايران غرابتي ندارد ولي به طور كلي حكايت از يك معماري منطقي و در عين حال ساده دارد كه به دليل استفاده از روش‌هاي جديد ساختماني و گريز از تجملات و تزيينات معمول، به سرعت مقبول مي‌افتد اما در اثر استفاده از تكنيك اسكلت فلزي و ساده‌سازي، در سال‌هاي بعد كه رشد شهر‌ها سرعت يافته و نياز به مسكن و تيپولوژي‌هاي مختلف ساختماني افزايش مي‌يابد، عاملي در جهت تخريب سيماي شهر تهران به وسيله سازندگان غير حرفه‌اي مي‌شود. در روش‌هاي معماري غير مدرن، ساختمان از عناصر نسبتا پيچيده‌اي تشكيل مي‌شد كه براي ارتباط و اتصال عناصر آن نياز به آشنايي با ؟؟ و جزييات نسبتا پيچيده‌اي بود كه اين كار فقط از عهده متخصصان فن كه تعداد آنها زياد هم نبود، بر مي‌آمد، در حاليكه اصولا يكي از اهداف معماري مدرن در رابطه با نياز روز افزون ساختمان‌سازي در شهرها، استفاده از روش‌هاي ساده و فرآورده‌هاي صنعتي است كه بتوان با استفاده از اين روش‌ها سرعت ساخت را افزايش داد. معماري مدرن اگرچه در اين كار موفق به ارايه راه حل‌هاي مناسب شد ولي از طرف ديگر باعث شد كه استفاده از روش‌هاي ساده‌سازي هنر معماري را در اختيار افراد غير متخصص قرار داده و در نتيجه با افزايش نياز ساختمان، حضور افراد غير متخصص در اين حرفه افزايش يافته و هدف معماري مدرن كه ترويج هنر معماري به وسيله شيوه‌ها و تكنيك‌هاي صنعتي و جديد بود، در عمل به دست افراد غير متخصص، به استفاده صرف از تكنيك مبدل شود. در حقيقت هنر معماري تبديل به تكنيك ساختمان سازي و مفهوم هنر عملا از معماري حذف شد.

معمار معروف و معاصر فرانسوي «لوكور بوزيه» مي‌گويد: «معماري از تركيب يكسري احجام خالص هندسي تشكيل مي‌شود و براي رسيدن به حقيقت در معماري بايد به تركيب اين احجام پرداخت.» وي اضافه مي‌كند چنانچه در تركيب اين احجام نگرش هنرمندانه وجود نداشته باشد اين احجام به جعبه‌هاي خالي و بي‌تناسب تبديل مي‌شوند. در دوره پهلوي دوم شهرها به طور بي‌سابقه‌اي گسترش مي‌يابند و تقريبا قريب به 80 تا 90 درصد از بناهاي مسكوني در تهران توسط افراد غير متخصص بنام بساز و بفروش طراحي و ساخته مي‌شوند و هنر معماري مبدل به حرفه‌اي سود‌آور مي‌شود كه نهايتا فرآيند اين دوره در سطح فاجعه‌آميزي سيماي شهري است خالي از هرگونه مفهوم معمارانه كه با رشد بي‌رويه‌اش يكي از زشت‌ترين مراكز جمعيتي را به معرض نمايش مي‌گذارد. سال‌هاي 1340 تا 1357 را مي‌توان اوج سقوط معماري در ايران به حساب آورد كه در اين سال‌ها ساختمان‌هاي بساز و بفروش در ابعاد وسيعي بدون هيچگونه معيار و ضابطه‌اي چه در زمينه طراحي (پلان و نما) و چه در زمينه فني و ايستايي ساخته مي‌شوند و دامنه اين وضعيت تاسف‌بار حتي به روستاها نيز كشيده شد. در اين سال‌ها در دانشكده‌هاي معماري، معماري مدرن غربي به سرعت جايگزين معماري كلاسيك شده و دانشجويان از طريق مجلات معماري با شيوه‌هاي معماري مدرن آشنا شدند. جالب اين‌كه در اين سال‌ها همزمان و در كنار هم دو شيوه از معماري در شهر تهران مشاهده مي‌شود. يكي شيوه ساخت و ساز‌هاي بي‌رويه معروف به بنائي ساز و ديگر ساختمان‌هاي معروف به مهندسي ساز، ساختمان‌هاي بنايي ساز اغلب در حاشيه شهر و مناطق در حال توسعه ساخته مي‌شوند به علاوه با تخريب خانه‌هاي قديمي به سرعت چهره محلات قديمي تهران دگرگون مي‌شود در اين نوع بناها نماي ساختمان فاقد هر گونه نگرش هنري و زيبايي است. مواد و مصالح به كار رفته در بنا بسته به سليقه شخصي از آجر و يا سنگ ساخته شده و در نماي ساختمان سادگي ابتذال گونه‌اي تركيب هجومي را به وجود مي‌آورد. به خصوص در حاشيه رو به رشد شهر كه جمعيت مهاجر و تهي كيسه با تملك قطعه زميني و با زحمت زياد صاحب خانه مي‌شدند، اين وضعيت حزن آورتر بود. در بسياري موارد نما بدون روكار رها مي‌شد، پنجره‌ها در ابعاد و اندازه‌هاي بي‌تناسب و زمخت در هر كجا كه اقتضا مي‌كرد همچون حفره‌هاي زشتي چشم را مي‌آزردند. در مقابل اين ساختمان‌ها معماران فارغ‌التحصيل دانشكده‌هاي داخلي و خارجي با بينش جديد، ساختمان را به صورت تركيب احجام طراحي كردند. هر مهندس معمار با ديدگاه خود احجام را تركيب كرده و نماي ساختمان نيز در حقيقت متاثر از تركيب همين احجام شكل مي‌گرفتند.

خانه‌هاي طبقات مرفه شهري و حتي ساختمان‌هاي عمومي مانند سينماها، جولانگاه آرشيتكت‌هاي مدرن بود كه در اكثر كارهاي ايشان كه به تقليد معماري سال‌هاي 1920 تا 1960 اروپا و آمريكا ساخته مي‌شدند، هيچگونه انسجام و تسلسل معماري وجود نداشت. بعد از انقلاب اسلامي روحيه ضد غرب‌زدگي و مبارزه با مظاهر فرهنگ غرب جو جديدي را در فضاي معماري مملكت به وجود مي‌آورد كه گرايش به روش‌هاي سنتي معماري از نتايج اين وضعيت جديد است. از طرف ديگر رشد جمعيت و هجوم مهاجرت همه جانبه به شهر‌هاي بزرگ و حاكم شدن مناسبات جديد اجتماعي، اقتصادي، عملا حركت جديد در جهت حفظ ارزش‌هاي معماري سنتي را با عدم موفقيت روبه‌رو كرد و در دانشكده‌هاي معماري نيز برخورد با معماري غربي بسيار سطحي و در خلاصه كلام در تقليد شيوه‌هاي مدرن معماري غرب خلاصه مي‌شد؛ در حاليكه از مدت‌ها پيش كارشناسان معماري و شهر‌سازي در غربي پيامدهاي فاجعه بار معماري صرفا عملكرد گراي خود را دريافته و به سرعت در صدد احياي ارزش‌هاي معماري و شهرسازي گذشته خود بر‌آمدند. از طرف ديگر گرايش به سمت معماري سنتي در ميان معماران بعد از انقلاب در كشور بيشتر به صورت تقليد از معماري گذشته و تكرار فضاهاي معماري سنتي انجام گرفت در حاليكه روابط شهر‌نشيني جديد، مناسبات اجتماعي و اقتصادي حاكم بر شهر‌هاي سنتي را به كلي دگرگون كرده و عملا استفاده از فضاهاي معماري سنتي در شرايط جديد بي‌مفهوم بود. زيرا اصولا معماري تابع شرايط محيط خود شكل مي‌گيرد و نيازهاي اقتصادي، اجتماعي، اقليمي و غيره است كه بر شكل معماري تاثير مي‌گذارد و طبيعتا بدون در نظر گرفتن نيازهاي جديد شهر‌نشيني و روابط زاييده از صنعتي شدن نخواهيم توانست فضاهاي معماري و شهري خود را صرفا مطابق الگوهاي ذهني سازمان‌دهي كرد. و در عمل نيز اين شيوه ناموفق و در موارد بسياري منجر به يك حركت ضد ارزشي شد. به اين معنا كه در سال‌هاي اخير با شيوه‌هاي جديدي كه از معماري به خصوص در سطح شهر تهران مواجه هستيم كه اين شيوه‌ها اغلب متاثر از جنبشي است كه در جهت مقابله با معماري مدرن در اروپا آغاز شده و به «پست مدرنيزم» مشهور است. عده‌اي از معماران تحصيل كرده ما نيز در جهت احياي معماري سنتي، ناآگاهانه به دنباله‌روي از اين شيوه جديد كشيده شدند. معماري «پست مدرنيزم در حقيقت زاييده سيستم اقتصادي اجتماعي بعد از جنگ در اروپاست كه در آن بورژوازي به قدرت رسيده و تنوع‌پرست روياي بازگشت به دوران شكوهمند اشرافيت را در معماري دنبال مي‌كند از اين رو با ديدگاه‌هاي ساده و سري‌سازي معماري مدرن كه خروج ديدگاه‌هاي سوسياليستي است به مقابله برمي‌خيزد. عدم شناخت جريانات معماري غربي مقابله با جو غرب‌زدگي در دانشكده‌هاي معماري بعد از انقلاب در كشور را بدامان تقليد از پست مدرنيزم مي‌اندازد و اين معماري جديد كه بيشتر در نماي ساختمان‌ها متجلي مي‌شود، به مذاق عده‌اي نوكيسه خوش مي‌نشيند و هرج و مرج حاكم بر معماري و مسكن در سال‌هاي اخير نيز بر اين روند دامن زده و نتيجه آن فرماليزم، تنوع‌پرستي، بي‌هويتي و فرهنگ مدپرستي است كه رفته رفته بر معماري كشور سايه مي‌افكند. يك بررسي اجمالي از روند ساختمان‌سازي در تهران با توجه به بناهاي ساخته شده طي 35 سال گذشته تا امروز حاكي از جانشيني فرهنگي مد در معماري اين شهر است. از حدود 35 سال پيش تاكنون كاربرد انواع سنگ‌نما از مشخصات مرغوبيت در بنا قلمداد مي‌شد. اما به يك باره مد استفاده از آجرنما و به خصوص آجر سه سانتي همه‌گير شد كه نوع مهندسي‌ساز اين نوع بناها در يك دوره تقليد مشخصي از پست مدرنيزم است كه در مواردي نيز عناصري از نماهاي معماري سنتي در آنها به چشم مي‌خورد. در اين گير و دار استفاده كسالت‌بار از آجر سه سانتي در نما از يك طرف و شيوع تب گرايشات به تاريخ در معماري غرب از طرف ديگر، در آرشيتكت‌هاي ايراني بالا گرفت و تهران شاهد ظهور معماري جديد شد كه در آن سيمان ابزار خورده به سبك و سياق كلاسيسيرم اروپايي به كار گرفته مي‌شد. در اين شيوه كه اوج ابتذال پست مدرنيزم مي‌باشد معماران ايراني به صورت‌هاي هجوآميزي معماري كلاسيك اروپا را تقليد كردند. عناصري از قبيل ستون‌ها يوناني و طاق‌ها و قرنيزهاي كار شده رومي كه نشانه‌هاي تقليد ناآگاهانه از كارهاي معمار معروف دوران رنسانس ايتاليا «آندره پلاديو» مي‌باشد. سيماي معماري مد را به عرصه نمايش مي‌گذارد. در اين ميان هم‌زمان با رونق كسب و كار بازار ساختمان و مسكن، سودجويان و بساز و بفروش‌ها هم از معركه عقب نمانده و آنها نيز به نوبه خود فرآورده‌هاي جديد مهندسان معمار را با حذف و اضافات بازارپسندانه به عرصه نمايش مي‌گذارند و سپس در هر كوچه و پس كوچه هر جا كه ساختمان جديدي ساخته مي‌شد نام‌نماي «لندني» يا به عبارتي نماي «رمي» نشانه مرغوبيت كالاست و تازه اين آغاز راه بود. چرا كه فرهنگ مد عميقا ارزش‌هاي جامعه را تسخير كرده و طبيعي است راه‌آورد آن مدهاي جديد ديگري خواهد بود. اخيرا چندي است كه ما در سطح شهر تهران با شيوه‌هاي جديد ديگري مواجه مي‌شويم كه شايد نام مناسبي هنوز براي آن وارد نشده، «نئومدرنيزم» و «دي كانستر اكتيويزم» شروع حركت‌هاي جديدي است كه حاكي از شيوع بي‌دغدغه فرهنگ مد و بيماري تنوع‌پرستي است. در اينجا اشاره به اين مطلب ضروري است كه اصولا كلمه مد خود به خود در اذهان موضوع تظاهر و آراستن و به نمايش گذاردن ظاهر را تداعي مي‌نمايد و اتفاقا تمام شيوه‌هاي نام برده شده نيز بر اين مساله يعني آرايش ظاهري ساختمان تاكيد دارند.

در گفتار خود ما هميشه روي اين موضوع تاكيد داشتيم كه معماري يك مقوله فرهنگي اجتماعي است كه ريشه‌هاي عميق در گذشته هر ملت دارد و اصولا معماري،‌بدون گذشته‌اش بي‌مفهوم خواهد بود. فرهنگ غربي بعد از رنسانس با گذار از تفكرات فلاسفه طرفدار ليبراليسم و كاپيتاليسم و ماركسيسم و اومانيسم كه ريشه‌هاي اجتماعي ما ديگري را در غرب قوت بخشيده‌اند. امروز فلسفه نيهيليسم يا پوچ‌گراي را تجربه مي‌كند و تجلي اين شيوه تفكر در معماري غربي به صورت رد ارزش‌ها و آزادي بي‌قيد و شرط معمار در به كارگيري عناصر معماري است. شيوه جديد معماري غرب پوچ پنداشتن تمامي اصول حاكم بر معماري است و فضاي اين معماري فضاي پرورش نسل «هيپي»،‌ «پانگ» و «رپ» است. امروزه در جوامع غربي ما شاهد تغييرات دايمي در تمامي اركان اجتماعي هستيم و تلاطم بي‌وقفه در تمامي مناسبات اجتماعي، بي‌اطميناني را در جامعه غربي به دنبال آورده، همه مناسبات ثابت با سلسله ايده‌ها و نظرات خدشه‌ناپذيرشان به دور ريخته مي‌شوند و هر چيز مقدسي بي‌تقدس مي‌شود و نهايتا پوچ‌گرايي بر همه چيز حاكم شده جديدترين كارهاي معماران معروف غربي نمونه آخرين تحولات معماري غربي يعني پوچ‌گرايي است كه متأسفانه امروز ما شاهد جرقه‌هايي از تقليد صرف از كارهاي آنها كه حاكي از عدم شناخت زمينه‌هاي علمي موضوع است نزد دانشجويان جوان در دانشكده‌هاي معماري هستيم.
در اينجا طرح يك سئوال اهميت موضوع را روشن‌تر خواهد نمود. سئوال اين است:
فرهنگ اجتماعي فلسفي در مملكت ما تفكرات ليبراليسم و كاپيتاليسم و ماركسيسم و اومانيسم را تا چه ميزان تجربه كرده است كه امروزه بايد شاهد نتايج تجربيات آنها در عميق‌ترين اركان فرهنگي كشورمان يعني معماري و شهرسازي و به دنبال آن در ساير اركان فرهنگي كشور باشيم؟

يادآور مي‌شود كه اصولا هنر بايد مفهوم عميق فرهنگي داشته باشد، تغييرات پي در پي هنر را به مد مبدل مي‌نمايد و هنر مد خالي از محتواي فرهنگي است و هر جامعه با بحران فرهنگي به سرعت دچار از خود بيگانگي مي‌شود كه پيامدهاي آن تغيير در مناسبات اجتماعي و بي‌اطميناني در سطح جامعه خواهد بود و در اين صورت داعيه مبارزه با تهاجم فرهنگي چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟ امروز معماري به عنوان كالبد فرهنگ جامعه دستخوش شديدترين تهاجمات بيگانه شده و متاسفانه ما از درك آن عاجز هستيم و تا زماني كه ما نقش و اهميت فضاي معماري را در شكل دادن به فرهنگ و تربيت نسل‌هاي جامعه عميقا درك نكنيم قادر به احيا فرهنگي جامعه نخواهيم بود. نگاهي به ساخت و سازها در سطح تهران حكايت از سقوط غم‌انگيز هويت فرهنگ معماري پربارمان را دارد. ريشه‌يابي اين جريانات نياز به بررسي‌هاي بس عميق دارد. كارشناسي و شناخت آنها چندان هم ساده نيست. با اين وجود متأسفانه در هيچ يك از سلسله مراتب، علمي (دانشكده‌هاي معماري) سياست‌گذاري (وزارت مسكن و شهرسازي) و دستگاه‌هاي اجرايي، شاهد برنامه‌ريزي و برخورد صحيح براي مقابله با اين مساله نيستيم.
در دانشكده‌هاي معماري،‌ دانشجويان در زمينه‌هاي شناخت علمي معماري‌هاي گذشته و معاصر در جهان آموزش نمي‌بينند و بدون داشتن شرايط ذهني لازم، مجلات معماري خارجي در اختيار ايشان قرار مي‌گيرد و نتيجه آن تقليد بصري دانشجويان از معماري غربي بدون آشنايي با زمينه‌هاي فرهنگي و اجتماعي لازم از آنهاست، حال آنكه از نقطه‌نظر علمي اگر ما به معماري به عنوان يك پديده اجتماعي بنگريم لازم خواهد بود كه براي شناخت اين پديده روند تكاملي‌اش مورد بررسي و شناخت قرار گيرد. يعني دانشجويان بايد شكل علمي و با تحليل همه‌جانبه در روند شكل‌گيري و شناخت قرار گيرد. يعني دانشجويان بايد به شكل علمي و با تحليل همه‌جانبه در روند شكل‌گيري و شناخت ريشه‌هاي اجتماعي و فرهنگي معماري غربي قرار گيرند. هم‌چنين بايد در دانشكده‌هاي ما تاريخ معماري اين سرزمين به دقت مورد ارزيابي و موشكافي قرار گيرد. اينها نخستين و مهم‌ترين قدم در زمينه شناخت ارزش‌هاي واقعي در معماري است. در اين صورت دانشجويان با درك و آگاهي و شناخت از اين پديده با نگرشي واقع‌بينانه در اجتماع حرفه‌اي حضور خواهد يافت و مسلما، بسيارند از ايشان كه با تعهد حرفه‌اي در شغل خود، دست كم بر اين آشفته بازار دامن نخواهند زد.
وزارت مسكن و شهرسازي نيز به عنوان ركن سياست‌گذار معماري و شهرسازي غرق در بحران مسكن و جو ناشي از آن است. مشكلات اقتصادي و شرايط ناشي از آن در زمينه‌ تامين مسكن باعث شده كه برنامه‌ريزي اين سازمان عملا، فقط در زمينه‌هاي سياست‌گذاري اقتصادي مسكن محدود شود شهرداري‌ها نيز به عنوان بزرگ‌ترين دستگاه‌هاي ناظر بر اجراي معماري متاسفانه خود آتش بيار معركه هستند. نتيجه كار چيزي است كه ما امروز در سطح شهر تهران ناظر آن هستيم و رفته رفته شاهد شيوع آن در ساير نقاط كشور خواهيم بود.
در خاتمه اشاره به اين موضوع ضروري است كه امروز مشكلات اقتصادي و اجتماعي باعث غفلت از فرهنگ معماري و بي‌اعتنا شدن به اين مقوله پرارزش فرهنگي شده است و زماني به اين غفلت پي خواهيم برد. كه جبران آن بسيار مشكل است. مشكل ما در اين زمينه نيز تكرار همان مشكل عقده‌هاي عقب‌ماندگي تكنولوژيكي از كشورهاي غربي است كه در نزد عده‌اي از متخصصان باعث به وجود آمدن اين تفكر شده است كه تنها راه رشد و توسعه همانا پيروي از الگوهاي كشورهاي توسعه يافته غربي است اين عده اعتقاد دارند كه كشورهاي جهان سوم مجبورند روند مدرن‌سازي را با نقاب غربي‌سازي طي كنند كه در اين صورت ما متحمل آسيب دوگانه‌اي خواهيم بود زيرا بي‌هويتي قومي در مواجه با خردگرايي اقتصادي و تكنولوژيكي غرب نتيجه امواج زلزله‌اي است كه بدون شك خودكشي فرهنگي را به دنبال خواهد داشت.
توضيحات:
1- معماري پست مدرنيزم به معناي معماري بعد از مدرنيزم است و فلسفه آن به ظاهر بر مبناي ارزش دادن به فضاي زندگي انسان در معماري و شهرسازي است. چيزي كه در معماري و شهرسازي مدرن فراموش شده و به قول برخي از طرفداران اين جنبش، معماري مدرن ماشين را به انسان اولويت داده كه شروع اين حركت جديد عملا در دهه پنجاه و آغاز سال‌هاي 1960 در اروپا و آمريكاست.
در حقيقت معماري مدرن كه با شروع قرن بيستم در اروپا نسج مي‌گيرد به دنبال صنعتي شدن كشورهاي غربي و براي پاسخ به نيازهاي روزافزون ساختمان‌سازي روش‌هايي را پيشنهاد مي‌كند كه در آنها سرعت ساخت، استفاده از تكنولوژي مدرن و حذف تزيينات دست و پاگير و از همه مهم‌تر عملكردگرايي در اولويت قرار مي‌گيرند و بر اين اساس معماران مدرن به مبارزه با شيوه‌هاي معماري سنتي اروپا برخواسته و ارزش‌هاي تاريخي را در معماري نفي مي‌كنند. پيدايش جنبش پست مدرنيزم در دهه پنجاه نتيجه بحران اجتماعي و فرهنگي‌اي است كه معماري مدرن به دنبال دارد. طرفداران پست مدرنيزم نفي ارزش‌هاي انساني را در معماري و شهرسازي مدرن به شدت مورد انتقاد قرار داده و نهايتا بر اين باورند كه معماري بايد صرفا به نيازهاي فيزيكي انسان نيانديشد. بلكه نيازهاي روحي و معنوي انسان مي‌بايست در معماري و شهرسازي مورد توجه قرار بگيرد. بر اين اساس بسياري از معماران پست مدرنيزم الگوبرداري از معماري‌هاي گذشته را در كارهاي خود به شدت مورد استفاده قرار مي‌دهند. از طرف ديگر روند جريانات سياسي، اقتصادي در غرب اين شيوه جديد را به سرعت جهت داده و عملا اين سبك ابزاري در جهت شكل دادن به ساختمان‌هاي مجلل و كاخ‌هاي سرمايه‌داران غربي مي‌شود. در حقيقت ادعاي سردمداران اين جنبش در جهت ارايه راه‌حل بحران معماري مدرن به دنبال خود بحران ديگري به وجود مي‌آورد كه همانا تنوع‌پرستي و بحران مد معماري است. چنانچه در چند دهه اخير جنبش‌هاي جديدي يكي پس از ديگري با عمر كوتاه در صحنه معماري كشورهاي غربي ظاهر شده‌اند.
2- نماي لندني: نام اشتباه روي اين‌گونه نماها كه صرفا از طريق تقليد بصري رواج پيدا نموده و به نماي لندني و يا نماي رمي موسوم گرديده، در حقيقت مربوط به شيوه‌اي از معماري است كه معمار معروف دوره رنسانس ايتاليا «آندره پا لاديو» با استفاده از عناصر معماري يونان و رم باستان پايه‌گذاري نموده و به كلاسي سيزم معروف است.
اين معمار ايتاليايي يا به طور دقيق‌تر معمار «ونيزي»، بيشتر در ساخت بناي قصرها و ويلاهاي اشراف ايتاليايي اين روش را مورد استفاده قرار مي‌داد. ديدگاه‌هاي خاص او در بازگشت به معماري پرشكوه يونان و به خصوص رم باستان، بعدها به شيوه «پالاديانيزم» معروف شد.
از طرفي سبك معماري رنسانس در كشورهاي اروپاي شمالي به خصوص انگليس با تاخير نسبتا زيادي اشاعه پيدا كرد و اين كشورها بيشتر ترجيح مي‌دادند با سنت معماري خودشان يعني سبك گوتيك بناهاي خود را بسازند بعد از نفوذ معماري رنسانس در انگليس رفته رفته معماران انگليسي گرايش به روش پالاديورا انتخاب و اين شيوه در انگلستان بسيار متداول شد و سپس در مستعمرات انگلستان نيز صاحب منصبان انگليسي قصرهاي خود را به اين شيوه بنا مي‌كردند و از آنجايي كه شهر لندن مركز انگلستان بيشترين محل اين نوع بناهاست. لذا در نزد عده‌اي كه از اين شهر ديدن كرده‌اند. اين شيوه نماي لندني لقب گرفته است و عده ديگري كه كم و بيش با معماري رم باستان آشنايي دارند اين شيوه را نماي رمي لقب داده‌اند.
توضيح: سبك رنسانس در دومين دهه قرن پانزدهم ميلادي در ايتاليا آغاز شد و كارهاي «پادلايو» معمار ونيزي مربوط به قرن شانزدهم و اوايل قرن هفدهم مربوط مي‌شود و شيوع سبك پالاديود در انگليس به قرن هجدهم مربوط است.



منبع:
سایت معمار ها