دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت - نسخهی قابل چاپ +- ایران شهرساز (https://www.iranshahrsaz.com) +-- انجمن: آرشیو ایران شهرساز (رایگان) (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1806) +--- انجمن: اخبار (رایگان) (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1807) +---- انجمن: اخبارشهرسازی و معماری (هفتگی) (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=526) +----- انجمن: جدیدترین اخبار شهرسازی و معماری {هفته چهارم بهمن 1390} (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=528) +----- موضوع: دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت (/showthread.php?tid=8015) |
دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت - saeiideh - ۱۳۹۰-۱۱-۲۳ [font=tahoma] [/font][/size][/font]
دكتر پرويز رجبي؛ تاريخدان، مترجم، نويسنده، ـ 21 بهمن ماه ـ به دليل عوارض ناشي از سرطان در منزلش درگذشت. پرويز رجبي در 27 ارديبهشت 1381 در روستاي امامقلي، حدود 40 کيلومتري قوچان، به دنيا آمد. کودکي را در زادگاه پدرش در روستاي «آقکند»، بين ميانه و زنجان سپري کرد و در همانجا به مدرسهي ابتدايي رفت. وي در مشهد ديپلم گرفت و به استخدام ادارهي فرهنگ قوچان (آموزش و پرورش کنوني) درآمد. در سال 1338 به تهران آمد و در بانک صادرات استخدام شد و تا 1342 در آن بانک کار ميکرد. دكتر پرويز رجبي در سال 1342براي ادامهي تحصيل به آلمان رفت و در سال 1349 با مدرك دكتري از دانشگاه «گوتينگن آلمان» به ايران بازگشت و پس از آن به استخدام دانشگاه اصفهان درآمد و بعد از مدتي توسط ساواک اخراج شد. پس از اخراج از وزارت علوم و آموزش عالي در سال 1351سرانجام مرکز تحقيقات ايرانشناسي را تأسيس کرد. او در 1367 مجدداً به آلمان رفتند و به مدت شش سال به تحقيق و تدريس در دانشگاهاي «ماربورگ» و «گوتينگن» مشغول بود. در 1373 به ايران بازگشت و رياست بخش ايرانشناسي دايرةالعمارف بزرگ اسلامي را تا حدود پنج سال پيش به عهده گرفت. پرويز رجبي در 1379 براثر سکته مغزي و فلج شدن نيمي از بدنش خانهنشين شد، اما همچنان به کار تحقيق و ترجمه اشتغال داشت. در پاييز و زمستان 1389 يک دوره سخت بيماري و شيميدرماني را تحمل کرد و سرانجام شامگاه گذشته ـ 21 بهمن ماه ـ از دنيا رفت. وي در فاصلهي سالهاي 1358 تا 1361 مدير مسئول و سردبير مجلهي «فرداي ايران» نيز بود، او همچنين چند سال در دانشگاه شهيد بهشتي تدريس ميكرد. به گزارش ايسنا، از جمله آثار منتشر شده توسط وي ميتوان به «هزارههاي گمشده»، «سدههاي گمشده»، «ايرانشناسي»، «تاريخ ايران در دوره ايلامي»، «تاريخ ايران در دوره سلوکيان و اشکانيان»، «کريم خان زند و زمان او»، و «از زبان داريوش» اشاره كرد. همچنين كتابهايي مانند «كوير ايران»، «ماركوپولو در ايران»، «شهرياري ايران» و «هنر جهان اسلام» از جمله آثاري هستند كه توسط وي ترجمه شده است. محمد صابر صادقي ـ دوست و همكار مرحوم رجبي ـ دربارهي زمان تشيع پيكر وي به ايسنا گفت: هنوز زمان برگزاري اين مراسمها مشخص نيست و فردا بعدازظهر اعلام خواهد شد. RE: دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت - Sadeghpour - ۱۳۹۰-۱۱-۲۳ روحش شاد باشه ......واقعا مرد بزرگی بود ..........خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بزرگ این شعر رو خواهش می کنم بخونین خاطرههایم را با خود خواهم برد تا در ملکوت شاهد رقصم باشند و به گلۀ خاطرههایم پایان خواهم داد که هرگز نرقصیدهام و امروز منتظر بهار پیش رو هستم کبوتری را در کویر دیدم که بییار میپرید در پیرامون چاه قنات و بادامهای کوهی ششساله که بودم زن اسماعیلآقا عشق را در دلم کاشت و آبیاریش را و داشت و برداشتش را به خودم سپرد و من از آن پس از حنجرۀ هیچ قطرهای صرف نظر نکردم مارمولکها را ستودم که در بیابانهای بیرفیق یا میدویدند و یا میایستادند مدام و در باغستان هر بتهای سرایی شاهانه داشتند با سریرهای گوناگون ساعت کار مادرم سایۀ دیوار همسایه در نور ماه میبرید میدوخت میشکافت میدوخت میشکافت در غیبت بیپایان پدرم با کوک غصهها و در حضور قصهای بیسرنوشت و وقتی که معلمم مداد کوتاهم را میتراشید بیشتر از پدرم دوستش میداشتم مدام از پشت بام میدیدم ماهیهای قرمز حوص همسایه را که نشاط را در کورهراههای آب زیر و رو میکردند زیر سایۀ خوشههای آلبالو وسینۀ من و آسمان مادرم میگفت که هرکسی یک ستاره دارد و من هر شب دنبال ستارهام میگشتم و هیچ ستارۀ غمگینی را نمییافتم و دستم خالی میماند همیشه فکر میکردم که کهکشان که به بزرگی محلهمان بود محفل کسانیست که هیچوقت نان بیات نمیخورند و هیچ پدر و مادری نیازی به کار ندارد و مداد بچههایشان کوتاه نیست و بچههایشان یک عالمه مدادرنگی دارند و برای نقاشی خوشههای گندم از آب طلا استفاده میکنند من یک مدادرنگی دوسر داشتم از ترس کوتاهشدنش هرگز نمیتراشیدمش و از رنگهای خیالم استفاده میکردم هنوز هم کلی نقاشی با رنگهای خیالی دارم و هنوز هم به نوشتن نقشها قناعت میکنم اگرچه از نوشتن عشق عاجزم یک روز عطر مدرسه را نقاشی کردم هم کلاسیهایم خندیدند من هم نقاشی را برای همیشه کنار گذاشتم و بسنده کردم به نقش خاطرهها مانند هزار رقص ناکشیده و نقش عبور در کوچهای در کنار خندق اگر در بهار پیش رو نتوانم برقصم خاطرههایم را باخود خواهم برد تا در ملکوت شاهد رقصم باشند با صدای دف و «غوغای ستارگان» و ازدحام آن روزها! میبینی؟ RE: دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت - somita - ۱۳۹۰-۱۱-۲۴ روحش شاد و يادش گرامي RE: دكتر پرويز رجبي از دنيا رفت - mkamzm - ۱۳۹۰-۱۱-۲۴ با سلام روحش شاد دکتر خیلی با سواد و زحمت کش بود قبل و بعد از انقلاب در حقش در دانشگاهها خیلی ظلم شد بعد از انقلاب فرهنگی از کار بیکار شد و بعد از چندین سال دوباره برای تدریس در دانشگاه دعوت به همکاری گشت اما قبول نکرد..... |