۱۳۹۲-۵-۱۵، ۰۲:۰۱ عصر
mall">چه نوع از طراحی و برنامهریزی فضایی برای فضاهای عمومی، میتواند بر رفتار اجتماعی مردم و امنیت بیشتر در یک شهر موثر باشد؟ گسترش روزافزون جرایم در فضاهای شهری و تا حدی بی توجهی معماران و طراحان شهری به جرایم محیطی بر اهمیت مسئله افزوده است. مطالعات و دیدگاههای مختلف نشان میدهند که کاهش و کنترل جرایم شهری نسبت معناداری با مشارکت، نظارت، مالکیت و استفاده دائم کاربران از فضا دارد؛ توجه به ریزهکاریهای فضایی و روابط اجتماعی به جای سیاستهای سخت پلیسی.
mall">در سال 1969، فیلیپ زیمباردو (Phlilip Zimbardo)، استاد دانشگاه استنفورد، تجربهای در حوزه روانشناسی اجتماعی، به آزمایش گذاشت. او یک خودرو بدون پلاک با کاپوت باز را در یک خیابان پرت در برونکس نیویورک (Bronx, New York) رها کرد و خودروی دیگر را درست با همان وضعیت در پالوآلتو یکی از محلات ثروتمند کالیفرنیا (Palo Alto, California) قرارداد. ماشینی که در برونکس بود، ظرف زمان کمتر از ده دقیقه مورد حمله قرار گرفت، وضعیت رها شده و پرت آن خیابان موجب غارت سریع ماشین شد. اما ماشینی که در پالو آلتو رها شده بود، بیش از یک هفته دست نخورده باقی ماند. در قدم بعدی زیمباردو آزمایش خود را جلوتر برد، به طوریکه یکی از شیشههای خودرو را در پالوآلتو شکست. تقریبا در زمان کوتاهی و طی چند ساعت، عابرین شروع به برداشتن اشیا و چیزهای داخل خودرو کردند به طوریکه اینبار کاملا تمام قطعات و وسایل ماشین پیاده شد. آنچه جالب بود، در هردو مورد درصد بالایی از غارتگران افراد خطرناکی نبودند.
mall">این آزمایش دو استاد جرم شناس دانشگاه هاروارد، جورج کلینگ (George Kelling) و جیمز ویلسن (James Wilson) را به طرح و توسعه نظریه پنجرههای شکسته (Broken Windows) در سال 1982 رهنمون شد. این نظریه به صورت مقالهای در نشریه آتلانتیک مانتلی توسط این دو منتشر گردید. آنها اعتقاد داشتند که غافل ماندن از جرایم خرد، زمینه را برای وقوع جرایم بزرگتر فراهم میکند؛ یک پنجره شکسته و مرمت نشده، دال بر این است که کسی به آن اهمیت نمیدهد و بنابراین شکستن پنجرههای بیشتر نیز هزینهای را به کسی تحمیل نخواهد کرد: "اگر یک پنجره شکسته بدون تعمیر رها شود، مردم به این نتیجه میرسند که برای هیچ کسی اهمیتی ندارد و کسی مراقب آنجا نیست. سپس اگر پنجرههای بیشتری شکسته شوند آنگاه فقدان کنترل و ناامنی از ساختمان به خیابان سرایت میکند و به هر عابری این پیغام فرستاده میشود که آنجا بیصاحب است." به طور خلاصه نظریه پنجرههای شکسته عنوان میکند، بیتوجهی به اخلال در نظم عمومی و اعمال تخریبی چون نوشتن و کشیدن اشکال روی دیوارها، ریختن زباله، تخریب اموال عمومی، نوشیدن مشروبات الکلی در انظار عمومی، گدایی و ولگردی حاکی از عدم توجه به بزهکاری است و موجب میگردد زمینه برای جرایم مهمتر فراهم شود.
mall">به این اعتبار، کلینگ توسط مشاور مترو نیویورک (Subway Advisory of New York) – خیلی قبلتر از رودی جیولیانی (Rudy Giuliani) و سیاست تحمل صفر او (Zero Tolerance Policy)- استخدام شد؛ جایی که ناامنی و جنایت حکمرانی میکرد. اولین چالش او قانع کردن شهردار ترقی خواه و دموکرات شهر، اد کوچ (Ed Koch) بود که بیشتر شدن سیاستها و افزون شدن بازداشتها راه حل مشکل ناامنی نیست، بلکه درعوض، برای پاکسازی و جلوگیری سیستماتیک از ناامنی، پرسه زدن ولگردها و اوباش، صدمه نزدن به اموال عمومی و همچنین نکشیدن گرافیتی روی واگنها و در و دیوار مترو، باید نیروهای امنیتی از این مطمئن میشدند که همه افراد داخل مترو بلیط خود را خریداری کردهاند و به طور غیرقانونی وارد ایستگاه نشده اند. از این رو حضور پرسهزنها، ولگردها و آوارهها در مترو ریشه کن میشد؛ در واقع آنها به این نتیجه رسیده بودند، بزرگترین پنجره شکسته سرپیچی بعضی افراد از خرید بلیط و پرداختن کرایه سوار شدن به قطار بود. علاوه بر این تدابیر، دگرگونی در مترو نیویورک به کمک طراحی نشانهها و جزییات گرافیکی نیز شروع شد تا نظم و قانون بهتر استقرار یابد. به گونهای که طراح مشهور ماسیمو ویگنیلی (Massimio Vignelli)، خالق تابلو راهنما، تصمیم گرفت که به منظور دلسرد کردن هنرمندهای گرافیتی، پوسترهایش را با رنگ سفید روی زمینه سیاه چاپ کند. امروزه، متروی نیویورک مدلی امن از یک فضای کارآمد و نمونه است.
mall">ایدهای ساده اما قدرتمند پشت این ماجرا بود: عادات بد به سرعت منتشر میشوند، اما رفتارها و عادات خوب، با قدرت و البته به طور پیوسته، میتوانند جایگزین عادات بد شوند. چه اندازه چیزها به دلیل سهلانگاری و بیتوجهی ما به نشانههای ابتدایی آنها تنزل پیدا میکنند؟ چقدر پنجرههای شکسته را ما هرروز میبینیم و بدون توجه یا کمترین تمایل به ترمیم آنها از کنارشان میگذریم؟
mall">یکی از نخستین افرادی که پرسشهای را درباره فضای عمومی طرح کرد، جین جیکوبز (Jane Jacobs)، فعال مشهور حقوق مدنی در نیویورک بود. گرچه در آغاز توسط تکنوکراتهای مدرنیسم شهری مورد استهزا قرار گرفت، اما امروز افکارش مورد تایید قرار گرفتهاند و حتی از جانب شخصی چون اوباما به آنها استناد میشود. جیکوبز در کتاب معروفش "مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ آمریکایی" (1962)، ماهیت باشکوه شهرهای چند عملکردی، فشردگی و تراکم، جاییکه خیابان، همسایگی و جوامع عناصر حیاتی فرهنگ شهری به شمار میآیند، را احیا کرد. ازنظر او آرامش فضای شهری از ابتدا و ضرورتا به وسیله پلیس تأمین نمیشود، گرچه با حضور پلیس تضمین میشود. امنیت فضای شهری توسط شبکه ناخودآگاه و پیچیده اجتماعی تقویت میشود. آنچه درمدل او ضرورت دارد چشم هایی است که همواره خیابان و پیادهروها را میبینند، چشمهای کسانی که مالکین طبیعی و حقیقی خیابان میباشند. به این اعتبار، اگر پیاده روهای خیابان به صورت مداوم مورد استفاده قرارگیرد آنگاه بر چشم های ناظر بر خیابان افزوده خواهد شد. در دیدگاه جیکوبز، یک خیابان امن جایی است که تحدید حدود بین فضاهای عمومی و خصوصی، مردم و حرکتهای دایم آنها در پیاده روها به صورت واضح صورت گرفته باشد، به همین نسبت دارای بلوکهای کوچک، کنجها، خرده فضاها و تقاطعهای متعدد خواهد بود، جاهایی که ساختمانها و کاربریهای جاذب و جذاب در طبقه همکف با چشمهای متعدد اتفاقات بیرون را زیر کنترل خود دارند.
mall">اسکار نیومن ، معمار و برنامهریز شهری، نیز در کتاب معروف خود "خلق فضای قابل دفاع"، نظریه فضای قابل دفاع را مطرح میکند و این پشنهاد را طرح میکند که جامعه نه توسط پلیس، بلکه توسط افرادی که در عرصههایی خاص سهیماند، تعریف گردد. نیومن سه فاکتور افزایش جرم را برای محلههای مسکونی این چنین دستهبندی میکند:
mall">1- بیگانگی به طوریکه مردم همسایههای خود را نمیشناسند؛
mall">2- عدم وجود نظارت مردم مکان های وقوع جرم و احتمال آن را به راحتی و بدون آنکه مجرم دیده شود میسر میکند؛
mall">3- دسترس بودن راه فرار که امکان ناپدید شدنو فرار مجرم از صحنه جرم را به سرعت ممکن می سازد.
mall">از این رو، نیومن معتقد است که با استفاده از ساز و کارهای نمادین و شکل دادن عرصههای تعریف شده میتوان یک محیط و فضاهای غیر قابل دفاع آن را به اماکن و فضاهایی تبدیل کرد که تحت کنترل ساکنانش میباشند.
mall">در هرصورت در این نگاهها عرصههای تعریف و تحدید شده به معنی ایزوله کردن و تفکیک کامل یک فضا، همسایگی و محله از محیط اطرافش نیست. چراکه آینده بشریت و سیاره زمین به داشتن شهرهایی بهتر وابسته است. ما میدانیم که عقبنشینی به نفع گسترش فضای خصوصی و محدودههای شهری ناپایدار راه حل درستی نیست و تنها مشکل را بدتر میکند. کیفیت زندگی ما نمیتواند به گتوهای حفاظتشده توسط دیوار، زنگهای خطر و ارتشهای خصوصی وابسته باشد. کاهش ناامنی و ترس در وحله اول در گرو هرچه کارآمدتر و یکپارچهتر کردن این مناطق غفلت شده و کاهش حمایت از رفتارهای مجرمانه میباشد. ما باید توجه کردن به فضای عمومی و جریان دادن زندگی اجتماعی در آنها را در قلب زندگی مدرن شروع کنیم؛ طراحی آن، استفاده از آن، مدیریت آن و عملکردهای جدیدش همگی حیاتی هستند. ما باید دوباره درمورد خیابانها بیاندیشیم، میدانها، پارکها، جنگلها، درختستانها و مناظر شهری و همه آنچه که به ما این امکان را میدهد که هویتمان را برسازیم و امکان تجربه رویارویی، تعامل اجتماعی و تفاوتها را برایمان فراهم میآورند. هایدگر میگوید: "یک سایت زمانی به مکان بدل میشود که ما بهگونهای فرهنگی آن را به خود اختصاص دهیم."
mall">مطالعات مراکز مهمی چون سی پی تی ای دی CPTED: Crime Prevention through Environmental Design) و CPTEDONTARIO نشان میدهد، احساس امنیت شهروندان و کاربران فضا رابطه معناداری با میزان رضایتمندی آنها از فضا دارد. راهکارهای این مراکز بر چهار مفهوم کلیدی استوار است:
mall">1- نظارت طبیعی (Natural Surveillance): المانها، عناصر و فعالیتها به گونهای در فضا مستقر شوند که مردم به طور طبیعی بیشترین دید و نظارت را برآنها داشته باشند؛
mall">2- کنترل دسترسی طبیعی (Natural Access Control): مکانها، مبلمان و اهداف به گونهای چیدمان شوند که دسترسی متخلفین و متجاوزین به آنها به راحتی نباشد و ایجاد احساس ترس و دیده شدن در آنها تقویت گردد؛
mall">3- تقویت قلمروها (Territorial Reinforcement): با تعریف روشن مرزها، بین فضاهای کنترل شده و فضاهای عمومی و بین فضاهای شبهه حصوصی و خصوصی احساس مالکیت کاربران فضا و عدم تجاوز غریبهها بالاتر میرود؛
mall">4- تعمیر و نگهداری (Maintenance): تعمیر و نگهداری دایم مبلمان، ساختمانها و فضاهای عمومی موجب استفاده دایم از آنها و حمایت و تقویت رفتارهای اجتماعی میشود.
mall">تحقیقات اخیر میدانی با دقت بیشتری جنبههای دیگری را از امنیت شهری روشن میکند؛ به طوری که تعاملات و بده بستانهای بین طراحی شهری، جامعه و فضای عمومی، عناصر موثری برای سیاست امنیت پایدار است. بیل هیلیر(Bill Hiller)، استاد دانشگاه لندن در لابراتوار اسپیس سینتاکس خود (Laboratory of Spatial Syntax) ، درباره جریانهایی(Flows between Crime, Place & Population) که بین جنایت، مکان و جمعیت وجود دارد، تحقیق کرده و آنها را به شکل نقشه درآورده است. میلیونها دادهای که در طول سالها جمع و تحلیل کرده است این اجازه را به او دادهاند، همچون جیکوبز، که شهر فشرده و متراکم را امنتر از همسایگیهای مسکونی با تراکم پایین بداند. هیلر از رویکردی دفاعی نیومن و سی پی تی ای دی انتقاد میکند، به دلیل این که مانع حرکت طبیعی مردم میشود و برای غریبهها چه صلح آمیز و چه خصم آمیز باعث محدودیت دسترسی به فضاها و عدم پیوستگی آنها میشود. هیلر معتقد است حضور طیفهای مختلف اجتماعی (غریبه و آشنا)، احساس امنیت را در فضای عمومی بالا میبرند و باعث میشوند که فضا به صورت طبیعی مورد نظارت افراد و کاربران قرار گیرند. لذا وی به دنبال ویژگیهای فرمی و شکلی فضا و جزییات کالبدی است که با سازماندهی و طراحی آنها حضور مردم در فضا افزایش مییابد. تحقیقات نشان میدهد که میزان دزدی در مکان هایی که کمتر به هم پیوسته اند بیشتر است. علاوه براین، برجهایی که با موانع و دیوارها از خیابان جداشدهاند و آن دسته از مراکز خرید که به طور ذاتی خود را از فضای عمومی جدانگه داشتهاند، هیچ کمکی به امنیت شهر نمیکنند. یک شهر ایدهآل، دربردارنده بلوکهای است که با سازماندهی مشاغل در طبقه همکف و استقرار ساختمانهای مجزا در طبقات بالاتر از زمین، هم با خیابان هماهنگ است، هم موجب سرزندگی آن میشود و هم با تولید همسایگیهای ناهمگن، مردم، فعالیتها و کاربریهای گوناگون را باهم و درهم میآمیزد؛ از آموزشی گرفته تا فرهنگی، اداری، تجاری، گردشگری و فرآوردههای دوستدار محیط زیست.
mall">تمام اینها بیانگر این نکته میباشند که محدود و عقیم کردن عادات و فعالیتهای بد با استراتژیهای پیشگیرانه و معطوف به موقعیت، نه تنها به وسیله نهادهای قدرت، بلکه توسط جامعه ازطریق مشارکت فعال و نظارت مردم، موجب حل مشکلات میگردد. این مسئله منوط به پشتیبانی از نقش دولت در تنظیم و کنترل مناطقی است که درآنجا تمایلات عمومی باید همیشه در اولویت باشند. برخلاف بسیاری از دعاوی که برخاسته از دیدگاه نادرست لیبرال میباشد، همزیستی دموکراتیک (Democratic Coexistence) در حوزه عمومی، نیازمند محدود کردن بعضی از آزادیهای فردی است به این منظورکه شرایط استفاده از یک فضای عمومی و لذت جمعی برای تعداد بیشتری از کاربران فضا فراهم شود. بعضی از موفقترین شهرها که با این وضعیت سروکار دارند با برنامهریزی بازدارنده و طراحی با کیفیت بسیار بالا، از چرخه زوال رهایی یافتهاند. گونهای از بهداشت شهری و مراقبت دایم، یا همانطور که شهردار سابق کوریتیبا (Curitiba) ، جیمز لرنر (Jaime Lerner) دوست داشت که بگوید: "وسواس همراه طبسوزنی شهری (Urban Acupuncture).
mall">مشکلات امنیتی باید هم بخشی از معیارهای شهرنشینی باشد و هم بخشی از چالشهای اولیه معماری و پروژههای عمومی. اظطراب و ناکارآمدی که با آن روبرو شدهایم نیازمند مشارکت تعداد بیشتری از ما در رویدادهای شهری و نوآوریهایمان همراه یک منطق جدید میباشد، تا بتوانیم شهری با میزان مشارکت بیشتر و شایعات کمتر بسازیم.