امتیاز موضوع:
  • 52 رأی - میانگین امتیازات: 3.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
روزی که امیر کبیر گریه کرد!
#1
در سال 1264 قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند.
اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود


هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچهی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.



آخرین ارسال های من :

منم شهرسازی که می سازمت ، چو ایران جدم کوروش
پاسخ
 سپاس شده توسط alireza


پیام‌های داخل این موضوع
روزی که امیر کبیر گریه کرد! - توسط ALI XxX - ۱۳۹۰-۱-۳۱، ۰۱:۴۴ عصر
RE: روزی که امیر کبیر گریه کرد! - توسط alireza - ۱۳۹۰-۱-۳۱، ۰۱:۴۹ عصر
RE: روزی که امیر کبیر گریه کرد! - توسط ALI XxX - ۱۳۹۰-۱-۳۱، ۰۲:۳۴ عصر

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  10 مد خانه، که هرگز قدیمی نمی شوند Ƒanos 0 1,634 ۱۳۹۱-۱۱-۲۵، ۱۲:۳۲ صبح
آخرین ارسال: Ƒanos
  10 ایده که منزلتان را مدرن می کند Ƒanos 0 1,141 ۱۳۹۱-۱۱-۲۲، ۰۸:۴۴ عصر
آخرین ارسال: Ƒanos
  20 راز دکوراسیون که تاکنون نشنیده اید Ƒanos 0 1,202 ۱۳۹۱-۱۱-۲، ۰۹:۳۲ عصر
آخرین ارسال: Ƒanos
  هندبوک فارسي معماری - کتابی که هر معمار باید آن را داشته باشد MHAKBARI 1 1,761 ۱۳۹۱-۱۰-۳۰، ۰۲:۰۵ عصر
آخرین ارسال: arvik
  چهارراهی که هیچ گاه قفل نمیشود eli taghavi 1 1,200 ۱۳۹۱-۱۰-۳، ۰۷:۰۴ عصر
آخرین ارسال: dely_sh
  طرح جامع تهران، پازلی که در حال تکمیل شدن است ماراویا 0 1,481 ۱۳۹۱-۹-۲۹، ۰۸:۳۱ عصر
آخرین ارسال: ماراویا
  پنجره‌ای که شفافیت آن با دما تغییر می‌کند Ƒanos 0 1,027 ۱۳۹۱-۹-۲، ۱۰:۴۷ صبح
آخرین ارسال: Ƒanos
  قالیچه را کجا باید پهن کرد؟ Ƒanos 0 859 ۱۳۹۱-۷-۲۶، ۰۹:۲۸ عصر
آخرین ارسال: Ƒanos
  معماری مسجد جامع کبیر قزوین MHAKBARI 0 1,256 ۱۳۹۱-۷-۱۰، ۱۰:۳۷ صبح
آخرین ارسال: MHAKBARI
  برجی که بزرگراه از وسط آن عبور می کند MHAKBARI 0 758 ۱۳۹۱-۵-۲۶، ۰۳:۴۵ عصر
آخرین ارسال: MHAKBARI

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان