۱۳۹۰-۴-۲۵، ۰۸:۲۸ عصر
مقدمه :
بر پايه تجارب كشورهاي توسعه يافته ، در دهه هاي پاياني قرن بيستم ، رويكردهاي جديدي مطرح شد ، كه هر يك حاصل تكامل و ارزيابي روند برنامه ريزي توسعه منطقهاي است ، در چارچوب راهبردهاي توسعه منطقهاي بررسي شاخصهاي توسعه ، تكنيكهاي سنجش سطح توسعه ، سنجش تنوع توسعه به عنوان اصول راهبردي مطرح ميباشد .
براي تحقق يك توسعه همه جانبه توجه به اين اصول اجتناب ناپذير است . اين نگاه و نگرش ، نيازمند ساز و كاري است كه متناسب با شرايط زماني و مكاني فعالان اقتصادي در فرآيند برنامه ريزي فعاليت داشته و در جهت عملي نمودن آن كليه ابعاد توسعه بايد مورد توجه قرار گيرد .
با وجود تمام تلاشهاي انجام شده در دوران پس از انقلاب متاسفانه هنوز در فرآيند برنامه ريزي كشور برنامه ريزي توسعه منطقه اي هنوز از جايگاه و موقعيت مناسبي چه به لحاظ حقوقي ، مديريتي و چه به لحاظ نگرشي در فرآيند تشخيص و كاربرد راهكارها برخوردار نيست.
در ضمن در اين فرآيند توجه به فرهنگ بسيار مهم است و بنابراين بايد يكي از راهكارها فرهنگ سازي باشد و بدين جهت بايد موسسه آموزش عالي آموزش و پرورش مديريت و برنامه ريزي بايد اقدام به برگزاري كنگره توسعه منطقه اي ، چشم اندازها و چالش ها نمايد ، تا زمينه مناسب تحقق جايگاه واقعي توسعه منطقه اي در فرآيند برنامه ريزي توسعه منطقه اي كشور فراهم شود . توسعه منطقه اي زماني معني و ارزش پيدا ميكند كه تمام مسئولان و دولتمردان كشور به اين مهم پي برده و توجه لازم را در زمينه تخصيص بودجه و حمايتهاي همه جانبه به اين مقوله را ابراز دارند .
مفهوم توسعه :
عموما توسعه بر مبناي سطح درآمد سرانه تعيين ميشود و كارشناسان سازمان ملل نيز توسعه را بر همين اساس تعيين ميكند .
بعضي ديگرتوسعه را بر مبناي مراحل رشد اقتصادي مورد سنجش و ارزيابي قرار گرفته است .
با لحاظ كردن ابعاد مختلف توسعه ميتوان تعريف عملياتي توسعه را اينگونه مطرح كرد: منظور از توسعه يك كشور يا منطقه ، افزايش توليد ، دسترسي به تسهيلات زيربنايي و خدماتي ، فرصتهاي شغلي مناسب ، بكارگيري تكنولوژي جديد و افزايش نرخ سرمايه گذاري و مصرف است .
مفهوم منطقه : منطقه عبارت است از محدوده جغرافيايي و اجتماعي – اقتصادي كه به عنوان واحد سياسي – اداري يا تركيبي از آنها با هويتي مشخص تعيين ميگردد .
روشهاي موجود در زمينه توصيف و تشريح منطقه را در سرگروه مناطق همگن (homogenous regions) به مناطق گره اي (nodal re) و مناطق برنامه ريزي (programming re.) تقسيم ميكند . بر اين مبنا منطقه همگن منطقه اي است كه از نظر ويژگيهاي خاص نظير زبان ، يا وضعيت غالب كشاورزي ، يا وضعيت فيزيكي و غير همگن باشد .
منطقه گره اي ، منطقه اي است كه در آن يك يا چند شهر بر كل منطقه غلبه دارد و منطقه برنامه ريزي منطقه اي است كه بر مبناي قانون و توسط دولت به منظور تعيين مرزهاي سياسي و اداري مشخص ميگردد . بنابراين در مناطق نوع اول بر يك يا تركيبي از ويژگيهاي فيزيكي ، اقتصادي ، اجتماعي و ... و در مناطق نوع دوم بر غلبه يك نقطه شهري يا تمركز در يك مركز و در مناطق نوع سوم بر ساختارهاي اداري – سياسي تعيين ميگردد و از اين جهت اين مناطق از همديگر تفكيك ميشوند .
بطور كلي برنامه ريزي منطقه اي در كشورهاي در حال توسعه در سه زمينه گسترش يافته است .
1- برنامه ريزي بر مبناي متر و پلها و شهرهاي منطقه اي براي توسعه مناطق
۲- تدوين برنامه هاي منطقه اي در قالب برنامه هاي ملي
۳- برنامه ريزي منطقه اي براي حوزه هاي رودخانه ها .
تكنيكهاي تحليل منطقه اي
تحقيق تحليلي نياز به ساختن شاخصهاي كاربردي دارند كه بيانگر ابعاد مختلف مفهوم فوق باشد . براي اين منظور ضروري است تا روش يا روشهاي سنجش به طور مشخص تعيين گردند به همين دليل تكنيكهاي كمي در اين مرحله نقش مهمي دارند .
فرآيند سنجش سطوح توسعه منطقه اي:
1- تعيين هدف مطالعه و تدوين چارچوب آن : در اين مرحله لازم است محقق هدف يا اهداف مطالعه خود را بطور دقيق تعيين كند . او بايد مشخص كند كه چه جنبه اي از توسعه مدنظر است آيا هدف سنجش سطح توسعه مناطق به مفهوم كلي است يا جنبه خاصي از توسعه( نظير توسعه صنعتي، كشاورزي ، اجتماعي ، اقتصادي ، ... ) را مدنظر دارد . پس از مشخص شدن آن بايد مفهوم مورد نظر بطور دقيق و كامل تعريف عملياتي شود .
2- تعيين سطح مطالعه : محقق بايد سطح مطالعه خود را تعيين كند مطالعات منطقه اي در سطوح مختلف نظير سطح روستا ، دهستان ، شهرستان ، استان و يا مناطق كلان انجام ميگيرد . مهمترين عامل در تعيين سطح مطالعه دسترسي به آمار و اطلاعات ميباشد .
3- شناخت نوع آمار قابل دسترس : محقق بايد آمار و اطلاعات قابل دسترس را مورد بررسي قرار داده و ليستي از متغيرهايي كه در مورد آن آمار وجود دارد تهيه كند مشخص بودن نوع اطلاعات موجود محقق را در تعيين شاخصهاي توسعه ياري ميدهد .
4- انتخاب شاخصهاي توسعه : تعيين شاخصهاي توسعه مهمترين قدم در مطالعات توسعه منطقه اي است شاخصهاي توسعه در واقع بيان آماري پديده هاي موجود در منطقه است . انتخاب هر شاخص براي بيان جنبه يا جنبه هايي از وضعيت اجتماعي – اقتصادي منطقه داراي فلسفه خاصي است صرف انتخاب يك شاخص خاص براي بيان آماري يك پديده كافي نيست بلكه اين شاخص ها بايد تحت تئوري و منطق خاصي كه در اهداف مطالعه منعكس شده است ، انتخاب گردند . متغيرهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي بايد تحت يك چارچوب تئوريكي مشخص و منطقي به شاخص تبديل شوند . نسبتهاي مختلف ، درصدها ، نرخهاي رشد ، مقادير سرانه و غيره مواردي هستند كه تحت منطق و چارچوب تئوريكي خاص به عنوان شاخصهاي توسعه بكار روند .
نابرابري به خاطر عدم توانايي در استفاده بهينه از پتانسيلهاي طبيعي يك منطقه در مقايسه با منطقه ديگر حادث ميشود در حاليكه تنوع طبيعي محصول تفاوت در مواهب طبيعي در مناطق مختلف است .
از سوي ديگر در انتخاب شاخصهاي توسعه بايد دقت كرد تا شاخصهاي توسعه مثبت با شاخصهاي منفي تركيب نشوند . اگر هدف انتخاب شاخصهاي مثبت باشد ، بايد يا از انتخاب شاخصهاي منفي پرهيز نمود و يا شاخصهاي فوق را به شاخصهاي مثبت تبديل كرد تا امكان تركيب شاخصها فراهم شود . روش ساده براي تبديل اين گونه شاخصها عبارت است از :
1- بكارگيري عمل متقابل (معكوس كردن شاخص )
2- كم كردن مقادير فوق از يك مقدار مثبت.
در اين تبديل كردنها لازم است بدانيم كه در روش دوم انحراف معيار مقادير اصلي تغيير نميكند .
تفسير برخي شاخصها نيز بايد با احتياط و دقت لازم انجام شود .
تعداد شاخصهاي توسعه نيز از موضوعات اساسي در مطالعات توسعه منطقه اي است . اگر هدف سنجش توسعه اجتماعي – اقتصادي مناطق باشد . هر يك از بخشهاي صنعتي ، كشاورزي ، بهداشتي ، آموزشي ، خدمات زيربنايي و غيره بايد مهم مناسبي از تعداد شاخصهاي انتخاب شده را به خود اختصاص دهند ، در غير اين صورت نتيجه واقعي بدست نميآيد .
نمونه اي از شاخصهاي توسعه در بخش هاي مختلف :
شاخصهاي توسعه كشاورزي :
1- نسبت زمينهاي آبي به كل زمينهاي قابل كشت
2- تعداد تراكتور به ازاء هر صد هكتار زمين كشاورزي
3- تعداد تراكتور به ازاء هر صد بهره بردار
4- تعداد پمپ آب به ازاء هر صد هكتار زمين كشاورزي
5- تعداد پمپ آب به ازاء هر صد بهره بردار
6- نسبت زمينهاي آبي به بهره بردار
7- ميزان مصرف كود شيميايي به ازاء هر هزار هكتار از اراضي كشت شده
8- ميزان اعتبارات بانكي به ازاء هر 100 هكتار زمين كشاورزي
9- ميزان برق مصرفي در بخش كشاورزي نسبت به كل برق مصرفي
شاخصهاي توسعه صنعتي :
1- تعداد واحد صنعتي به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
2- سرانه توليد در بخش معدن
3- درصد كارگران صنعتي نسبت به كل جمعيت
4- درصد كارگران صنعتي نسبت به كل كارگران
5- مصرف برق به ازاء هر واحد توليدي
6- توليد سرانه هر كارگر صنعتي
7- توليد به ازاء هر واحد صنعتي
8- تعداد واحدهاي صنعتي بزرگ به ازاء هر 100000 نفر جمعيت
9- تعداد واحدهاي معدني به ازاء هر 100000 نفر جمعيت
10- تعداد كارگران شاغل در صنايع بزرگ به ازاء هر 1000 نفر كارگر
11- ميزان سهم ارزش افزوده در بخش معدن
12- ميزان سهم ارزش افزوده در بخش صنعت
13- سرانه ارزش افزوده در واحدهاي صنعتي
14- مقدار مصرف برق صنعتي در هر منطقه (ميليون كيلووات ساعت )
شاخصهاي خدماتي :
1- تعداد اداره پست و تلگراف به ازاء هر 100 كيلومتر مربع و هر 10000 نفر جمعيت
2- تعداد خط تلفن به ازاء هر 1000 خانوار
3- تعداد بانك به ازاء هر 100 كيلومتر مربع و هر 10000 نفر جمعيت
4- تعداد شماره حساب به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
5- سرانه پس انداز در بانكها
6- تعداد تعاوني به ازاء هر 10000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
7- تعداد تعاوني روستايي به ازاء هر 10000 نفر جمعيت روستايي
8- ميزان وام به ازاء هر عضو تعاوني
9- سرانه سرمايه تعاونيها
شاخصهاي زير ساختي :
1- طول جاده به ازاء هر 100 كيلومتر مربع
2- درصد روستاهاي داراي جاده
3- تعداد وسايل نقليه ثبت شده به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
4- درصد روستاهاي داراي برق و داراي آب لوله كشي
5- مصرف سرانه برق
6- تعداد شهر به ازاء 1000 كيلومتر مربع و 100000 نفر جمعيت
۷- تعداد شهر به ازاء 1000 روستا
۸- درصد خانوارهاي داراي برق و آب لوله كشي
شاخصهاي آموزشي:
1- درصد باسوادي كل
2- درصد باسوادي مردان به كل جمعيت مردان
3- درصد باسوادي زنان به كل جمعيت زنان
4- درصد باسوادي در مناطق شهري و روستايي
5- درصد ثبت نام گروههاي سني 18- 6 ساله در مدارس
6- تعداد مدرسه به ازاء هر 10000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
7- درصد مدارس غير تك معلم (غيريك پايه )
8- نسبت معلم به دانش آموز
9- تعداد كلاس درس به ازاء هر 100 نفر دانش آموز
10- تعداد مدارس ابتدايي به ازاء هر 100 هزار نفر جمعيت (و مدارس راهنمايي) (و دبيرستان)
شاخص بهداشتي :
1- تعداد بيمارستان به ازاء هر 100000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
2- تعداد تخت بيمارستاني به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
3- تعداد پزشك به ازاء هر 10000 نفر جمعيت (دندانپزشك ، پرستار و ماما )
4- تعداد آزمايشگاه به ازاء هر 100 هزار نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
سنجش سطح توسعه :
دو رهيافت در سنجش توسعه وجود دارد :
1- سنجش پولي / شاخص هاي تركيبي و وزني / درآمد سرانه
2- سنجش فيزيكي / شاخص هاي تركيبي غير وزني / سطح مطلق درآمد
درآمد سرانه و ملي به عنوان شاخص عمومي سنجش توسعه مورد پذيرش برنامه ريزان و سياستگذاران توسعه قرار گرفته است بالا بودن سطح درآمد سرانه در يك كشور لزوما بالا بودن سطح توسعه را نيز نشان نميدهد بر اساس شاخص درآمد سرانه ممكن است ميزان اين شاخص در كشوري مانند سوئد يا ونزوئلا بسيار بالاتر از كشور ژاپن باشد در حاليكه هيچ كدام از آنها در سطح توسعه ژاپن نيستند و در بهترين شرايط اين شاخص تنها ميتواند بعنوان يكي از متغيرهاي توسعه در نظر گرفته شود .
تكنيكهاي سنجش سطح توسعه :
براي رفع اختلاف مقياسها ، لازم است كه شاخصهاي انتخاب شده به شاخصهايي مجدد و خالي از مقياس تبديل شوند تا امكان جمع كردن متغيرهاي مختلف با همديگر فراهم گردد براي اين كار روشهاي آماري زيادي وجود دارد :
روش تقسيم بر ميانگين :
يكي از روشهاي رفع اختلاف مقياس شاخصها تقسيم كردن مقادير هر متغير بر ميانگين همان متغير است در اين صورت متغير جديدي به دست ميآيد كه فاقد مقياس ميباشد براي استفاده از اين روش از فرمول ذيل بايد استفاده كرد .
y = مقادير رفع اختلاف مقياس شده
Xij مقدار متغيرi در منطقه j
Xi = ميانگين متغيرi
در اين روش موقعيت نسبي مناطق و پراكندگي متغيرها تحت تاثير قرار نميگيرند.
روش تقسيم مقادير بر هر عدد ثابتي نظير متوسط ملي :
در اين روش مقادير متغير ممكن است بر هر عددي چه بزرگتر و چه كوچكتر از ميانگين ، نظير متوسط ملي و يا هر عدد ثابت ديگري تقسيم گردد . زمانيكه عدد ثابت مورد نظر بزرگتر و يا كوچكتر از ميانگين باشد ، انحراف معيار مقادير جديد كوچكتر و يا بزرگتر از ضريب اختلاف (cv) مقادير اصلي خواهد بود .
y=مقادير رفع اختلاف مقياس شده
xij= مقدارمتغيرi درمنطقهj
NA= متوسط ملي يا هر عدد ثابت ديگر
روش شاخص بندي : از روشهايي است كه به طور وسيع در مطالعات منطقه اي مورد استفاده قرار ميگيرد . در اين روش بيشترين مقدار هر شاخص معادل 100 در نظر گرفته شده و بقيه مقادير نسبت به آن از طريق تناسب بندي محاسبه ميگردند .
ضريب اختلاف (coefficient of variation)
براي سنجش اينكه تا چه حد مقدار يك شاخص بطور نامتعادل بين مناطق توزيع شده است ، از روش ضريب اختلاف (cv) كه گاهي آن را عامل ويليا مسون نيز مينامند استفاده ميشود.
xi = عبارت است از مقدار يك شاخص در يك منطقه خاص
x= ميانگين شاخص i
N = تعداد مناطق
اين روش براي بررسي روند نابرابريهاي موجود در شاخصهاي توسعه در بين نواحي در سطح وسيع مورد استفاده قرار گرفته است ، كه مقدار بالاي (v) نشان دهنده نابرابري بيشتر در توزيع شاخص فوق ميباشد .
روشهاي تعيين وزن براي شاخص هاي مختلف توسعه :
پس از اينكه اختلاف مقياس بين شاخصها از بين رفت ، مهمترين موضوع تعيين وزنهاي مناسب براي شاخصهاي انتخاب شده است . دادن وزن مساوي ، يكي از شيوه هاي عمومي است كه براي حل مشكل وزن پيشنهاد شده است . روش ديگر براي محاسبه وزن شاخصهاي مورد نظر استفاده از تكنيكهاي آماري است كه دو روش از مهمترين اين روشها ، روش مك گراناهان و روش تحليل مولفه هاي اصلي ميباشد .
روش مك گراناهان :
وزنها بايد بيانگر ميزان اهميت هر شاخص در بين مجموعه ها شاخصهاي مورد استفاده و اهميت هر شاخص نيز بر اساس ميزان ضريب همبستگي هر شاخص با شاخص هاي ديگر تعيين گردد .
بر مبناي اين روش وزنهاي مختلف براي شاخصهاي مورد استفاده از طريق ماتريس ضريب همبستگي به دست ميآيد هر چقدر ميزان همبستگي هر متغير با ساير متغيرها بيشتر باشد وزن بيشتري ميگيرد و هر چقدر ميزان همبستگي ضعيفتر باشد وزن كمتري را به خود اختصاص ميدهد .
اشكال روش تعيين وزن بر مبناي متوسط همبستگي هر شاخص با شاخصهاي ديگر در اين است كه در برخي موارد ممكن است متغيري كه بيشترين همبستگي را با ساير متغيرها داراست ، شاخص توسعه ضعيفي باشد اما در جامعه اي ديگر از اهميت چنداني برخوردار نباشد . بنابراين ميانگين ضريب همبستگي لزوما نميتواند اهميت يك شاخص توسعه را تعيين كند .
محاسبه توزيع و پيوستگي (measures of distribiution and assoclation)
محاسبات تمركز گرايي ، تمركز زدايي و پيوستگي روشهاي مفيدي در زمينه تعيين ميزان پخش و توزيع فعاليتهايي در نقاط سكونت گاهي يك منطقه ميباشد .
1- تكنيك سنجش سطح تمركز :
اين تكنيك نشان ميدهد كه يك فعاليت تا چه حد به صورت يكسان در نقاط مختلف يك منطقه توزيع شده اند و يا تا چه حد گرايش به تمركز دارند .
c= ميزان تمركز فعاليت يا كاركرد
x = سهم درصدي مساحت هر منطقه،
y= سهم درصدي يك فعاليت يا كاركرد
نتايج اين محاسبه ، تصويري مقايسه اي ازموقعيت نواحي يا مناطق مورد مطالعه نسبت به همديگر ارائه ميدهد . ميزان c در اين تكنيك همواره بين صفر و يك در نوسان است . هر چقدر ميزان c محاسبه شده بالاترباشد نشان دهنده توزيع نامناسب يا تمركز شديد آن فعاليت در نقاط خاصي ميباشد .
براي محاسبه ميزان تمركز يك فعاليت بايد مراحل ذيل انجام گيرد .
1- در ستون اول نام مناطق و يا نواحي ليست شود .
2- در ستون دوم مساحت هر يك از نواحي يا مناطق در مقابل نواحي و مناطق آورده شوند .
3- در ستون سوم سهم درصدي مساحت براي هر يك از نواحي در محدوده مورد مطالعه محاسبه شود (x) .
4- در ستون چهارم تعداد فعاليت يا كاركرد مورد مطالعه به تفكيك هر يك از نواحي مشخص شود .
5- در ستون پنجم سهم درصدي هر ناحيه يا منطقه از فعاليت فوق محاسبه شود (y) .
6- مقدار y محاسبه شده از مقدار ستون x كسر و قدر مطلق آن در ستون ششم ثبت شود .
7- مجموعه مقادير ستون ششم محاسبه شده و به عدد 2 تقسيم گردد تا ميزان تمركز فعاليت فوق به دست آيد .
تكنيك ضريب توزيع (techniques of distribution)
علاوه بر محاسبه ميزان تمركز ميتوان ضريب توزيع واحدهاي توليدي ، خدماتي يا كاركردي خاصي را نيز با به كارگيري فرمول ذيل محاسبه كرد .
DQ = ضريب توزيع
y = سهم درصدي واحدتوليد هرناحيه
x= سهم درصدي مساحت هر ناحيه
با محاسبه ميزان تمركز فعاليتها يا واحدهاي توليدي يا هر نوع كاركرد ديگر براي چند دوره زماني مختلف نيز ميتوان دريافت كه آيا در طول زمان از ميزان تمركز فعاليتها و كاركردها در نواحي خاص كاسته ميشود و يا اينكه تمركز فعاليتها در نقاط فوق تشديد ميگردد .
تكنيك پيوستگي مكاني (coeational assoclatior)
اين روش نشان ميدهد كه تا چه حد بين كاركردها يا فعاليتهاي مختلف در يك منطقه پيوستگي و همگرايي وجود دارد و تا چه حد يك فعاليت ، واحدهاي مرتبط با حوزه فعاليت خود را به منطقه خود جذب ميكند .
LQ= ميزان پيوستگي مكاني
x = يك نوع فعاليت در منطقه
y = يك نوع فعاليت ديگر در منطقه
هر چقدر ميزان lq بيشتر باشد بيانگر همگرايي و پيوستگي بالا بين دو نوع فعاليت در منطقه مورد مطالعه است .
تكنيك ضريب مكاني (location quotient)
اين تكنيك به ويژه براي تعيين سطح تمركز نسبي صنعتي يا اشتغال مورد استفاده قرار ميگيرد كه در اين صورت ميتوان شاخص اشتغال را جايگزين شاخص توليد كرد ضريب مكاني در واقع نسبت نسبتهاست .
lq = ضريب مكاني
mi = اشتغال درصنعت I دريك منطقه
m = كل اشتغال در بخش صنعت در همان ناحيه
ri = اشتغال در صنعت I درمنطقهi
r = كل اشتغال در بخش صنعت در همان ناحيه
چنانچه مقدار lq بزرگتر از يك باشد نشان دهنده اين است كه صنعت I در ناحيه فوق از تمركز بيشتري برخوردار بوده و احتمالا از فرصتهاي صادراتي در زمينه توليدات صنعت فوق نيز بهره مند ميباشد . اگر مقدار lq كمتر از يك باشد نشان دهنده اين است كه ناحيه فوق در زمينه صنعت I نسبت به كل منطقه از سطح پاييني برخوردار بوده و شايد براي رفع نيازهاي داخلي به كالاهاي توليدي مربوطه به صنعت مورد نظر را نيز وارد ميكند .
سنجش تنوع فعاليتهاي صنعتي :
1-شاخص تخصصي (the specialization index)
اين شاخص درجه تخصصي شدن فعاليتهاي صنعتي را در يك منطقه نشان ميدهد براي محاسبه شاخص از اين فرمول استفاده ميگردد .
در اين فرمول I عبارت از شاخص تخصصي و p1,p2,… سهم درصدي هر يك از فعاليتهاي صنعتي در كل شاغلان بخش صنعت در يك منطقه ميباشد . مقدار اين شاخص هميشه بين صفر و صد ميباشد .
شاخص تغيير ساختاري (index of structurel change)
از نظر اقتصادي توسعه با شروع فرآيند توسعه در يك منطقه يا كشور سهم بخش كشاورزي در اشتغال ، GNP ، درآمده و غيره بتدريج كاهش يافته و سهم بخش صنعت افزايش مييابد اين شاخص ميتواند بر مبناي اشتغال در بخشهاي مختلف اقتصادي يا سهم هر يك از بخشها در ميزان درآمد ملي يا توليد ملي و داخلي و غيره به دست ميآيد .
I = شاخص تغيير ساختاري
q1 و p1 سهم درصدي بخش كشاورزي در دو دوره زماني در اشتغال يا توليد و ...
p2q2 سهم درصدي بخش صنعت در دوره زماني در اشتغال يا توليد و ...
p3q3 سهم درصدي بخش خدمات در دو دوره زماني اشتغال ، توليد و ... هر چقدر شاخص تغيير بيشتر باشد نشان مي دهد كه در آن منطقه در دو دوره زماني تحولات اقتصادي بيشتر بوده است . به طوري كه از سهم بخش كشاورزي كاسته ميشود و به سهم بخش صنعت و خدمات اضافه ميشود .
نتيجه گيري :
براي رسيدن به توسعه منطقه اي ابتدا لازم است اطلاعات لازم را از طريق محاسبات آماري به دست آورده و سپس شاخصهاي مختلف توسعه را محاسبه كنيم كه البته محاسبه اين شاخصها نياز به استفاده از فرمولهاي آماري و اقتصاد سنجي اثبات شده دارد و در مقاله به طور كامل به آن اشاره شده است .
رسيدن به اين شاخصها و فرمولهاي آماري نشان دهنده اين است كه براي رسيدن به چنين توسعه نيازمند تكنيكها و برنامه ريزي خاصي هستيم
تا بتوانيم مقايسه اي داشته باشيم از سطح توسعه در مناطق مختلف كشور با توجه به نياز و پتانسيلهاي منطقه و تمركز صنايع مختلف و همچنين مقايسه اي داشته باشيم از اين تا چه حد بين كاركردها يا فعاليتهاي مختلف در يك منطقه پيوستگي و همگرايي وجود دارد .
بنابراين با توجه به مطالب فوق رسيدن به توسعه منطقه اي نيازمند برنامه ريزي و در دست داشتن تئوريها و تكنيكهاي خاصي است كه مشعلي است روشن در راه رسيده به اين هدف (توسعه منطقه اي ) .
با اين تفاسير آنچه كه بتواند بيان كننده مدلي واقعي براي بررسي عوامل تاثيرگذار در اين مسير باشد
قابل توجه است و برنامه ريزان اين نوع توسعه بايد با نگاهي بشر بينانه و از بالا به اين موضوع از نظرات ، فرضيات و تئوريهاي كارشناسان در اين زمينه كمال استفاده را داشته باشندتا بتوانند در مسير اولين گامهاي موفقيت را به سوي بي نهايت آن داشته باشند .
بر پايه تجارب كشورهاي توسعه يافته ، در دهه هاي پاياني قرن بيستم ، رويكردهاي جديدي مطرح شد ، كه هر يك حاصل تكامل و ارزيابي روند برنامه ريزي توسعه منطقهاي است ، در چارچوب راهبردهاي توسعه منطقهاي بررسي شاخصهاي توسعه ، تكنيكهاي سنجش سطح توسعه ، سنجش تنوع توسعه به عنوان اصول راهبردي مطرح ميباشد .
براي تحقق يك توسعه همه جانبه توجه به اين اصول اجتناب ناپذير است . اين نگاه و نگرش ، نيازمند ساز و كاري است كه متناسب با شرايط زماني و مكاني فعالان اقتصادي در فرآيند برنامه ريزي فعاليت داشته و در جهت عملي نمودن آن كليه ابعاد توسعه بايد مورد توجه قرار گيرد .
با وجود تمام تلاشهاي انجام شده در دوران پس از انقلاب متاسفانه هنوز در فرآيند برنامه ريزي كشور برنامه ريزي توسعه منطقه اي هنوز از جايگاه و موقعيت مناسبي چه به لحاظ حقوقي ، مديريتي و چه به لحاظ نگرشي در فرآيند تشخيص و كاربرد راهكارها برخوردار نيست.
در ضمن در اين فرآيند توجه به فرهنگ بسيار مهم است و بنابراين بايد يكي از راهكارها فرهنگ سازي باشد و بدين جهت بايد موسسه آموزش عالي آموزش و پرورش مديريت و برنامه ريزي بايد اقدام به برگزاري كنگره توسعه منطقه اي ، چشم اندازها و چالش ها نمايد ، تا زمينه مناسب تحقق جايگاه واقعي توسعه منطقه اي در فرآيند برنامه ريزي توسعه منطقه اي كشور فراهم شود . توسعه منطقه اي زماني معني و ارزش پيدا ميكند كه تمام مسئولان و دولتمردان كشور به اين مهم پي برده و توجه لازم را در زمينه تخصيص بودجه و حمايتهاي همه جانبه به اين مقوله را ابراز دارند .
مفهوم توسعه :
عموما توسعه بر مبناي سطح درآمد سرانه تعيين ميشود و كارشناسان سازمان ملل نيز توسعه را بر همين اساس تعيين ميكند .
بعضي ديگرتوسعه را بر مبناي مراحل رشد اقتصادي مورد سنجش و ارزيابي قرار گرفته است .
با لحاظ كردن ابعاد مختلف توسعه ميتوان تعريف عملياتي توسعه را اينگونه مطرح كرد: منظور از توسعه يك كشور يا منطقه ، افزايش توليد ، دسترسي به تسهيلات زيربنايي و خدماتي ، فرصتهاي شغلي مناسب ، بكارگيري تكنولوژي جديد و افزايش نرخ سرمايه گذاري و مصرف است .
مفهوم منطقه : منطقه عبارت است از محدوده جغرافيايي و اجتماعي – اقتصادي كه به عنوان واحد سياسي – اداري يا تركيبي از آنها با هويتي مشخص تعيين ميگردد .
روشهاي موجود در زمينه توصيف و تشريح منطقه را در سرگروه مناطق همگن (homogenous regions) به مناطق گره اي (nodal re) و مناطق برنامه ريزي (programming re.) تقسيم ميكند . بر اين مبنا منطقه همگن منطقه اي است كه از نظر ويژگيهاي خاص نظير زبان ، يا وضعيت غالب كشاورزي ، يا وضعيت فيزيكي و غير همگن باشد .
منطقه گره اي ، منطقه اي است كه در آن يك يا چند شهر بر كل منطقه غلبه دارد و منطقه برنامه ريزي منطقه اي است كه بر مبناي قانون و توسط دولت به منظور تعيين مرزهاي سياسي و اداري مشخص ميگردد . بنابراين در مناطق نوع اول بر يك يا تركيبي از ويژگيهاي فيزيكي ، اقتصادي ، اجتماعي و ... و در مناطق نوع دوم بر غلبه يك نقطه شهري يا تمركز در يك مركز و در مناطق نوع سوم بر ساختارهاي اداري – سياسي تعيين ميگردد و از اين جهت اين مناطق از همديگر تفكيك ميشوند .
بطور كلي برنامه ريزي منطقه اي در كشورهاي در حال توسعه در سه زمينه گسترش يافته است .
1- برنامه ريزي بر مبناي متر و پلها و شهرهاي منطقه اي براي توسعه مناطق
۲- تدوين برنامه هاي منطقه اي در قالب برنامه هاي ملي
۳- برنامه ريزي منطقه اي براي حوزه هاي رودخانه ها .
تكنيكهاي تحليل منطقه اي
تحقيق تحليلي نياز به ساختن شاخصهاي كاربردي دارند كه بيانگر ابعاد مختلف مفهوم فوق باشد . براي اين منظور ضروري است تا روش يا روشهاي سنجش به طور مشخص تعيين گردند به همين دليل تكنيكهاي كمي در اين مرحله نقش مهمي دارند .
فرآيند سنجش سطوح توسعه منطقه اي:
1- تعيين هدف مطالعه و تدوين چارچوب آن : در اين مرحله لازم است محقق هدف يا اهداف مطالعه خود را بطور دقيق تعيين كند . او بايد مشخص كند كه چه جنبه اي از توسعه مدنظر است آيا هدف سنجش سطح توسعه مناطق به مفهوم كلي است يا جنبه خاصي از توسعه( نظير توسعه صنعتي، كشاورزي ، اجتماعي ، اقتصادي ، ... ) را مدنظر دارد . پس از مشخص شدن آن بايد مفهوم مورد نظر بطور دقيق و كامل تعريف عملياتي شود .
2- تعيين سطح مطالعه : محقق بايد سطح مطالعه خود را تعيين كند مطالعات منطقه اي در سطوح مختلف نظير سطح روستا ، دهستان ، شهرستان ، استان و يا مناطق كلان انجام ميگيرد . مهمترين عامل در تعيين سطح مطالعه دسترسي به آمار و اطلاعات ميباشد .
3- شناخت نوع آمار قابل دسترس : محقق بايد آمار و اطلاعات قابل دسترس را مورد بررسي قرار داده و ليستي از متغيرهايي كه در مورد آن آمار وجود دارد تهيه كند مشخص بودن نوع اطلاعات موجود محقق را در تعيين شاخصهاي توسعه ياري ميدهد .
4- انتخاب شاخصهاي توسعه : تعيين شاخصهاي توسعه مهمترين قدم در مطالعات توسعه منطقه اي است شاخصهاي توسعه در واقع بيان آماري پديده هاي موجود در منطقه است . انتخاب هر شاخص براي بيان جنبه يا جنبه هايي از وضعيت اجتماعي – اقتصادي منطقه داراي فلسفه خاصي است صرف انتخاب يك شاخص خاص براي بيان آماري يك پديده كافي نيست بلكه اين شاخص ها بايد تحت تئوري و منطق خاصي كه در اهداف مطالعه منعكس شده است ، انتخاب گردند . متغيرهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي بايد تحت يك چارچوب تئوريكي مشخص و منطقي به شاخص تبديل شوند . نسبتهاي مختلف ، درصدها ، نرخهاي رشد ، مقادير سرانه و غيره مواردي هستند كه تحت منطق و چارچوب تئوريكي خاص به عنوان شاخصهاي توسعه بكار روند .
نابرابري به خاطر عدم توانايي در استفاده بهينه از پتانسيلهاي طبيعي يك منطقه در مقايسه با منطقه ديگر حادث ميشود در حاليكه تنوع طبيعي محصول تفاوت در مواهب طبيعي در مناطق مختلف است .
از سوي ديگر در انتخاب شاخصهاي توسعه بايد دقت كرد تا شاخصهاي توسعه مثبت با شاخصهاي منفي تركيب نشوند . اگر هدف انتخاب شاخصهاي مثبت باشد ، بايد يا از انتخاب شاخصهاي منفي پرهيز نمود و يا شاخصهاي فوق را به شاخصهاي مثبت تبديل كرد تا امكان تركيب شاخصها فراهم شود . روش ساده براي تبديل اين گونه شاخصها عبارت است از :
1- بكارگيري عمل متقابل (معكوس كردن شاخص )
2- كم كردن مقادير فوق از يك مقدار مثبت.
در اين تبديل كردنها لازم است بدانيم كه در روش دوم انحراف معيار مقادير اصلي تغيير نميكند .
تفسير برخي شاخصها نيز بايد با احتياط و دقت لازم انجام شود .
تعداد شاخصهاي توسعه نيز از موضوعات اساسي در مطالعات توسعه منطقه اي است . اگر هدف سنجش توسعه اجتماعي – اقتصادي مناطق باشد . هر يك از بخشهاي صنعتي ، كشاورزي ، بهداشتي ، آموزشي ، خدمات زيربنايي و غيره بايد مهم مناسبي از تعداد شاخصهاي انتخاب شده را به خود اختصاص دهند ، در غير اين صورت نتيجه واقعي بدست نميآيد .
نمونه اي از شاخصهاي توسعه در بخش هاي مختلف :
شاخصهاي توسعه كشاورزي :
1- نسبت زمينهاي آبي به كل زمينهاي قابل كشت
2- تعداد تراكتور به ازاء هر صد هكتار زمين كشاورزي
3- تعداد تراكتور به ازاء هر صد بهره بردار
4- تعداد پمپ آب به ازاء هر صد هكتار زمين كشاورزي
5- تعداد پمپ آب به ازاء هر صد بهره بردار
6- نسبت زمينهاي آبي به بهره بردار
7- ميزان مصرف كود شيميايي به ازاء هر هزار هكتار از اراضي كشت شده
8- ميزان اعتبارات بانكي به ازاء هر 100 هكتار زمين كشاورزي
9- ميزان برق مصرفي در بخش كشاورزي نسبت به كل برق مصرفي
شاخصهاي توسعه صنعتي :
1- تعداد واحد صنعتي به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
2- سرانه توليد در بخش معدن
3- درصد كارگران صنعتي نسبت به كل جمعيت
4- درصد كارگران صنعتي نسبت به كل كارگران
5- مصرف برق به ازاء هر واحد توليدي
6- توليد سرانه هر كارگر صنعتي
7- توليد به ازاء هر واحد صنعتي
8- تعداد واحدهاي صنعتي بزرگ به ازاء هر 100000 نفر جمعيت
9- تعداد واحدهاي معدني به ازاء هر 100000 نفر جمعيت
10- تعداد كارگران شاغل در صنايع بزرگ به ازاء هر 1000 نفر كارگر
11- ميزان سهم ارزش افزوده در بخش معدن
12- ميزان سهم ارزش افزوده در بخش صنعت
13- سرانه ارزش افزوده در واحدهاي صنعتي
14- مقدار مصرف برق صنعتي در هر منطقه (ميليون كيلووات ساعت )
شاخصهاي خدماتي :
1- تعداد اداره پست و تلگراف به ازاء هر 100 كيلومتر مربع و هر 10000 نفر جمعيت
2- تعداد خط تلفن به ازاء هر 1000 خانوار
3- تعداد بانك به ازاء هر 100 كيلومتر مربع و هر 10000 نفر جمعيت
4- تعداد شماره حساب به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
5- سرانه پس انداز در بانكها
6- تعداد تعاوني به ازاء هر 10000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
7- تعداد تعاوني روستايي به ازاء هر 10000 نفر جمعيت روستايي
8- ميزان وام به ازاء هر عضو تعاوني
9- سرانه سرمايه تعاونيها
شاخصهاي زير ساختي :
1- طول جاده به ازاء هر 100 كيلومتر مربع
2- درصد روستاهاي داراي جاده
3- تعداد وسايل نقليه ثبت شده به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
4- درصد روستاهاي داراي برق و داراي آب لوله كشي
5- مصرف سرانه برق
6- تعداد شهر به ازاء 1000 كيلومتر مربع و 100000 نفر جمعيت
۷- تعداد شهر به ازاء 1000 روستا
۸- درصد خانوارهاي داراي برق و آب لوله كشي
شاخصهاي آموزشي:
1- درصد باسوادي كل
2- درصد باسوادي مردان به كل جمعيت مردان
3- درصد باسوادي زنان به كل جمعيت زنان
4- درصد باسوادي در مناطق شهري و روستايي
5- درصد ثبت نام گروههاي سني 18- 6 ساله در مدارس
6- تعداد مدرسه به ازاء هر 10000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
7- درصد مدارس غير تك معلم (غيريك پايه )
8- نسبت معلم به دانش آموز
9- تعداد كلاس درس به ازاء هر 100 نفر دانش آموز
10- تعداد مدارس ابتدايي به ازاء هر 100 هزار نفر جمعيت (و مدارس راهنمايي) (و دبيرستان)
شاخص بهداشتي :
1- تعداد بيمارستان به ازاء هر 100000 نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
2- تعداد تخت بيمارستاني به ازاء هر 10000 نفر جمعيت
3- تعداد پزشك به ازاء هر 10000 نفر جمعيت (دندانپزشك ، پرستار و ماما )
4- تعداد آزمايشگاه به ازاء هر 100 هزار نفر جمعيت و هر 100 كيلومتر مربع
سنجش سطح توسعه :
دو رهيافت در سنجش توسعه وجود دارد :
1- سنجش پولي / شاخص هاي تركيبي و وزني / درآمد سرانه
2- سنجش فيزيكي / شاخص هاي تركيبي غير وزني / سطح مطلق درآمد
درآمد سرانه و ملي به عنوان شاخص عمومي سنجش توسعه مورد پذيرش برنامه ريزان و سياستگذاران توسعه قرار گرفته است بالا بودن سطح درآمد سرانه در يك كشور لزوما بالا بودن سطح توسعه را نيز نشان نميدهد بر اساس شاخص درآمد سرانه ممكن است ميزان اين شاخص در كشوري مانند سوئد يا ونزوئلا بسيار بالاتر از كشور ژاپن باشد در حاليكه هيچ كدام از آنها در سطح توسعه ژاپن نيستند و در بهترين شرايط اين شاخص تنها ميتواند بعنوان يكي از متغيرهاي توسعه در نظر گرفته شود .
تكنيكهاي سنجش سطح توسعه :
براي رفع اختلاف مقياسها ، لازم است كه شاخصهاي انتخاب شده به شاخصهايي مجدد و خالي از مقياس تبديل شوند تا امكان جمع كردن متغيرهاي مختلف با همديگر فراهم گردد براي اين كار روشهاي آماري زيادي وجود دارد :
روش تقسيم بر ميانگين :
يكي از روشهاي رفع اختلاف مقياس شاخصها تقسيم كردن مقادير هر متغير بر ميانگين همان متغير است در اين صورت متغير جديدي به دست ميآيد كه فاقد مقياس ميباشد براي استفاده از اين روش از فرمول ذيل بايد استفاده كرد .
y = مقادير رفع اختلاف مقياس شده
Xij مقدار متغيرi در منطقه j
Xi = ميانگين متغيرi
در اين روش موقعيت نسبي مناطق و پراكندگي متغيرها تحت تاثير قرار نميگيرند.
روش تقسيم مقادير بر هر عدد ثابتي نظير متوسط ملي :
در اين روش مقادير متغير ممكن است بر هر عددي چه بزرگتر و چه كوچكتر از ميانگين ، نظير متوسط ملي و يا هر عدد ثابت ديگري تقسيم گردد . زمانيكه عدد ثابت مورد نظر بزرگتر و يا كوچكتر از ميانگين باشد ، انحراف معيار مقادير جديد كوچكتر و يا بزرگتر از ضريب اختلاف (cv) مقادير اصلي خواهد بود .
y=مقادير رفع اختلاف مقياس شده
xij= مقدارمتغيرi درمنطقهj
NA= متوسط ملي يا هر عدد ثابت ديگر
روش شاخص بندي : از روشهايي است كه به طور وسيع در مطالعات منطقه اي مورد استفاده قرار ميگيرد . در اين روش بيشترين مقدار هر شاخص معادل 100 در نظر گرفته شده و بقيه مقادير نسبت به آن از طريق تناسب بندي محاسبه ميگردند .
ضريب اختلاف (coefficient of variation)
براي سنجش اينكه تا چه حد مقدار يك شاخص بطور نامتعادل بين مناطق توزيع شده است ، از روش ضريب اختلاف (cv) كه گاهي آن را عامل ويليا مسون نيز مينامند استفاده ميشود.
xi = عبارت است از مقدار يك شاخص در يك منطقه خاص
x= ميانگين شاخص i
N = تعداد مناطق
اين روش براي بررسي روند نابرابريهاي موجود در شاخصهاي توسعه در بين نواحي در سطح وسيع مورد استفاده قرار گرفته است ، كه مقدار بالاي (v) نشان دهنده نابرابري بيشتر در توزيع شاخص فوق ميباشد .
روشهاي تعيين وزن براي شاخص هاي مختلف توسعه :
پس از اينكه اختلاف مقياس بين شاخصها از بين رفت ، مهمترين موضوع تعيين وزنهاي مناسب براي شاخصهاي انتخاب شده است . دادن وزن مساوي ، يكي از شيوه هاي عمومي است كه براي حل مشكل وزن پيشنهاد شده است . روش ديگر براي محاسبه وزن شاخصهاي مورد نظر استفاده از تكنيكهاي آماري است كه دو روش از مهمترين اين روشها ، روش مك گراناهان و روش تحليل مولفه هاي اصلي ميباشد .
روش مك گراناهان :
وزنها بايد بيانگر ميزان اهميت هر شاخص در بين مجموعه ها شاخصهاي مورد استفاده و اهميت هر شاخص نيز بر اساس ميزان ضريب همبستگي هر شاخص با شاخص هاي ديگر تعيين گردد .
بر مبناي اين روش وزنهاي مختلف براي شاخصهاي مورد استفاده از طريق ماتريس ضريب همبستگي به دست ميآيد هر چقدر ميزان همبستگي هر متغير با ساير متغيرها بيشتر باشد وزن بيشتري ميگيرد و هر چقدر ميزان همبستگي ضعيفتر باشد وزن كمتري را به خود اختصاص ميدهد .
اشكال روش تعيين وزن بر مبناي متوسط همبستگي هر شاخص با شاخصهاي ديگر در اين است كه در برخي موارد ممكن است متغيري كه بيشترين همبستگي را با ساير متغيرها داراست ، شاخص توسعه ضعيفي باشد اما در جامعه اي ديگر از اهميت چنداني برخوردار نباشد . بنابراين ميانگين ضريب همبستگي لزوما نميتواند اهميت يك شاخص توسعه را تعيين كند .
محاسبه توزيع و پيوستگي (measures of distribiution and assoclation)
محاسبات تمركز گرايي ، تمركز زدايي و پيوستگي روشهاي مفيدي در زمينه تعيين ميزان پخش و توزيع فعاليتهايي در نقاط سكونت گاهي يك منطقه ميباشد .
1- تكنيك سنجش سطح تمركز :
اين تكنيك نشان ميدهد كه يك فعاليت تا چه حد به صورت يكسان در نقاط مختلف يك منطقه توزيع شده اند و يا تا چه حد گرايش به تمركز دارند .
c= ميزان تمركز فعاليت يا كاركرد
x = سهم درصدي مساحت هر منطقه،
y= سهم درصدي يك فعاليت يا كاركرد
نتايج اين محاسبه ، تصويري مقايسه اي ازموقعيت نواحي يا مناطق مورد مطالعه نسبت به همديگر ارائه ميدهد . ميزان c در اين تكنيك همواره بين صفر و يك در نوسان است . هر چقدر ميزان c محاسبه شده بالاترباشد نشان دهنده توزيع نامناسب يا تمركز شديد آن فعاليت در نقاط خاصي ميباشد .
براي محاسبه ميزان تمركز يك فعاليت بايد مراحل ذيل انجام گيرد .
1- در ستون اول نام مناطق و يا نواحي ليست شود .
2- در ستون دوم مساحت هر يك از نواحي يا مناطق در مقابل نواحي و مناطق آورده شوند .
3- در ستون سوم سهم درصدي مساحت براي هر يك از نواحي در محدوده مورد مطالعه محاسبه شود (x) .
4- در ستون چهارم تعداد فعاليت يا كاركرد مورد مطالعه به تفكيك هر يك از نواحي مشخص شود .
5- در ستون پنجم سهم درصدي هر ناحيه يا منطقه از فعاليت فوق محاسبه شود (y) .
6- مقدار y محاسبه شده از مقدار ستون x كسر و قدر مطلق آن در ستون ششم ثبت شود .
7- مجموعه مقادير ستون ششم محاسبه شده و به عدد 2 تقسيم گردد تا ميزان تمركز فعاليت فوق به دست آيد .
تكنيك ضريب توزيع (techniques of distribution)
علاوه بر محاسبه ميزان تمركز ميتوان ضريب توزيع واحدهاي توليدي ، خدماتي يا كاركردي خاصي را نيز با به كارگيري فرمول ذيل محاسبه كرد .
DQ = ضريب توزيع
y = سهم درصدي واحدتوليد هرناحيه
x= سهم درصدي مساحت هر ناحيه
با محاسبه ميزان تمركز فعاليتها يا واحدهاي توليدي يا هر نوع كاركرد ديگر براي چند دوره زماني مختلف نيز ميتوان دريافت كه آيا در طول زمان از ميزان تمركز فعاليتها و كاركردها در نواحي خاص كاسته ميشود و يا اينكه تمركز فعاليتها در نقاط فوق تشديد ميگردد .
تكنيك پيوستگي مكاني (coeational assoclatior)
اين روش نشان ميدهد كه تا چه حد بين كاركردها يا فعاليتهاي مختلف در يك منطقه پيوستگي و همگرايي وجود دارد و تا چه حد يك فعاليت ، واحدهاي مرتبط با حوزه فعاليت خود را به منطقه خود جذب ميكند .
LQ= ميزان پيوستگي مكاني
x = يك نوع فعاليت در منطقه
y = يك نوع فعاليت ديگر در منطقه
هر چقدر ميزان lq بيشتر باشد بيانگر همگرايي و پيوستگي بالا بين دو نوع فعاليت در منطقه مورد مطالعه است .
تكنيك ضريب مكاني (location quotient)
اين تكنيك به ويژه براي تعيين سطح تمركز نسبي صنعتي يا اشتغال مورد استفاده قرار ميگيرد كه در اين صورت ميتوان شاخص اشتغال را جايگزين شاخص توليد كرد ضريب مكاني در واقع نسبت نسبتهاست .
lq = ضريب مكاني
mi = اشتغال درصنعت I دريك منطقه
m = كل اشتغال در بخش صنعت در همان ناحيه
ri = اشتغال در صنعت I درمنطقهi
r = كل اشتغال در بخش صنعت در همان ناحيه
چنانچه مقدار lq بزرگتر از يك باشد نشان دهنده اين است كه صنعت I در ناحيه فوق از تمركز بيشتري برخوردار بوده و احتمالا از فرصتهاي صادراتي در زمينه توليدات صنعت فوق نيز بهره مند ميباشد . اگر مقدار lq كمتر از يك باشد نشان دهنده اين است كه ناحيه فوق در زمينه صنعت I نسبت به كل منطقه از سطح پاييني برخوردار بوده و شايد براي رفع نيازهاي داخلي به كالاهاي توليدي مربوطه به صنعت مورد نظر را نيز وارد ميكند .
سنجش تنوع فعاليتهاي صنعتي :
1-شاخص تخصصي (the specialization index)
اين شاخص درجه تخصصي شدن فعاليتهاي صنعتي را در يك منطقه نشان ميدهد براي محاسبه شاخص از اين فرمول استفاده ميگردد .
در اين فرمول I عبارت از شاخص تخصصي و p1,p2,… سهم درصدي هر يك از فعاليتهاي صنعتي در كل شاغلان بخش صنعت در يك منطقه ميباشد . مقدار اين شاخص هميشه بين صفر و صد ميباشد .
شاخص تغيير ساختاري (index of structurel change)
از نظر اقتصادي توسعه با شروع فرآيند توسعه در يك منطقه يا كشور سهم بخش كشاورزي در اشتغال ، GNP ، درآمده و غيره بتدريج كاهش يافته و سهم بخش صنعت افزايش مييابد اين شاخص ميتواند بر مبناي اشتغال در بخشهاي مختلف اقتصادي يا سهم هر يك از بخشها در ميزان درآمد ملي يا توليد ملي و داخلي و غيره به دست ميآيد .
I = شاخص تغيير ساختاري
q1 و p1 سهم درصدي بخش كشاورزي در دو دوره زماني در اشتغال يا توليد و ...
p2q2 سهم درصدي بخش صنعت در دوره زماني در اشتغال يا توليد و ...
p3q3 سهم درصدي بخش خدمات در دو دوره زماني اشتغال ، توليد و ... هر چقدر شاخص تغيير بيشتر باشد نشان مي دهد كه در آن منطقه در دو دوره زماني تحولات اقتصادي بيشتر بوده است . به طوري كه از سهم بخش كشاورزي كاسته ميشود و به سهم بخش صنعت و خدمات اضافه ميشود .
نتيجه گيري :
براي رسيدن به توسعه منطقه اي ابتدا لازم است اطلاعات لازم را از طريق محاسبات آماري به دست آورده و سپس شاخصهاي مختلف توسعه را محاسبه كنيم كه البته محاسبه اين شاخصها نياز به استفاده از فرمولهاي آماري و اقتصاد سنجي اثبات شده دارد و در مقاله به طور كامل به آن اشاره شده است .
رسيدن به اين شاخصها و فرمولهاي آماري نشان دهنده اين است كه براي رسيدن به چنين توسعه نيازمند تكنيكها و برنامه ريزي خاصي هستيم
تا بتوانيم مقايسه اي داشته باشيم از سطح توسعه در مناطق مختلف كشور با توجه به نياز و پتانسيلهاي منطقه و تمركز صنايع مختلف و همچنين مقايسه اي داشته باشيم از اين تا چه حد بين كاركردها يا فعاليتهاي مختلف در يك منطقه پيوستگي و همگرايي وجود دارد .
بنابراين با توجه به مطالب فوق رسيدن به توسعه منطقه اي نيازمند برنامه ريزي و در دست داشتن تئوريها و تكنيكهاي خاصي است كه مشعلي است روشن در راه رسيده به اين هدف (توسعه منطقه اي ) .
با اين تفاسير آنچه كه بتواند بيان كننده مدلي واقعي براي بررسي عوامل تاثيرگذار در اين مسير باشد
قابل توجه است و برنامه ريزان اين نوع توسعه بايد با نگاهي بشر بينانه و از بالا به اين موضوع از نظرات ، فرضيات و تئوريهاي كارشناسان در اين زمينه كمال استفاده را داشته باشندتا بتوانند در مسير اولين گامهاي موفقيت را به سوي بي نهايت آن داشته باشند .