۱۳۹۰-۱۱-۱۹، ۰۳:۴۳ عصر
نگاه لينچ به شهر
پس از نگاه کالبدگرايانه که در شهرسازي مدرن جايگاه خاصي يافته بود؛ کوين لينچ را شايد بتوان از سردمداران انديشمنداني دانست که توجه به معنا در شهر را، سرلوحه کار خود قرار دادند. "ملاحظه محيط شهري به عنوان موجوديتي سرشار از معني" از خصوصيات تئوري هاي کوين لينچ است و اين درک جديد، شهر را همزمان متشکل از کالبد و انسان مي داند. لينچ عوامل متحرک شهر را از عوامل ثابت جسم شهر جدا نميکند و اظهار مي دارد : "آدميان نه تنها ناظر مناظر شهرند، بلکه خود جزئي از آن هستند" . لينچ از اين بابت شهر را همچون «خانه»اي مي داند که افراد ساکن در آن مهمتر از کالبد آن هستند. "در خانه «بودن» نه به آراستگي و ظرفيت پيراموني بلکه به وجود ارتباط فعال بين آدميان و چشمانداز ايشان يعني پر معني بودن و اثر دانستن آنچه در مقابلشان گسترده شده بستگي مي يابد. اين آکندگي از معني در هر مکان و احتمالاً به ميزاني بيشتر در «شهر» نيز يافت مي شود"
انتقادات وارد بر ديدگاه لينچ
-توجه به مفهوم حرکت و فراموش کردن مفهوم سکونت
به هر جهت لينچ توان خود را صرف بحث در مورد عملکرد فضايي عوامل پنجگانه مي نمايد و در نتيجه ما را با درکي ناقص و جسته گريخته از مسئله سکونت [در مقابل حرکت] رها مي سازد. تأکيد او بر پنج عنصر گذرها، گره ها، لبه ها، مناطق و عناصر شاخص چشمانداز (نشانهها)، شايد به طراحي شهري بهتر و آگاهانهتري بيانجامد. لکن اين عناصر استفاده از محيط را تنها از طريق حرکت مطرح مي کنند . درحاليكه تحقيقات سايرين، نشان داده است که افراد ابتدا مکان ها را مي شناسند، سپس ارتباطات ميان مکان ها را مي آموزند.
-توجه به لحظه و فراموش کردن زمان
ادراک شهر تعاملي است ميان فرد و مکان، که با تغيير هر يک از دو عامل، نتيجه تفاوت خواهد داشت. لينچ در اين باره خود از کوتاهي و نقصان در پژوهشهايش سخن به ميان مي آورد که "ما يک تصوير ذهني ايستا (استاتيک)، يعني يک الگوي آني و لحظه اي را مورد استخراج و مطالعه قرار داده بوديم. در الگوي مزبور، اساساً مفهوم «تحول و تکامل» لحاظ نشده بود"
-توجه به مشترکات و فراموش کردن تفاوتها
در مطالعه سيماي شهر "معناي محيط در درون افراد و افکار جسته مي شود، در توصيف و به تصوير کشدن سيمايي تخيلي از شهر. بنابراين معمولاً فراموش مي كنند که چنين تصويري، توليدي اجتماعي است و ماهيتش، به مثابه بازنمودي از فرايندهاي اجتماعي، ايدئولوژيکي است. اما، تحقيق ترسيم نقشه ذهني، مايل نيست ماهيت اکولوژيکياش را بپذيرد و قبول کند که حتي داده هاي ابتدايي آن «محصولي ايدئولوژيکي»اند"
حتي افرادي که در محله يکسان و در همسايگي کامل با يکديگر به سر مي برند نيز از محدوده زندگي خود به عنوان محصول شبکه هاي اجتماعي جداگانه و نه «نمايان» (به مجرد خود) ادراکات مختلفي ارائه مي دهند. لينچ خود در اين خصوص مي گويد : "در ساختار مطالعه ما، ترک هاي ديگري نيز وجود داشت که صرفاً بعدها دهان باز خواهدکرد. اولين و خطرناکترين آنها، مسامحه در توجه به تفاوت هاي ناظرين بود".
-توجيه آفرينش شهر
بسياري از شهرسازان چنين تصور نمودند که تکنيک جديدي به ميدانآمده (تکنيکي کامل با واژگان سحرآميزي از گره، نشانه، محله، لبه و راه) که براي آنان توانايي پيشبيني منظر ذهني شهرهاي موجود و يا پروژه هاي پيشنهادي جديد را به ارمغان آورده است. براي مدت زماني، چنين مد روز شده بود که نقشه ها را توسط تعدادي گره و ديگر عناصر (يعني راه، محله و...) تزیين نمايند. هيچ کوششي جهت برقرار نمودن تماس با ساکنين واقعي شهرها به عمل نمي آمد، چرا که چنين اقدامي به زعم آنان وقت را تلف مي کرد... در واقع واژگان جديد در جهت اهداف قديم به کار گرفته شد. واژه ها امکان و شيوه جديدي براي ابراز نظر طراحان درباره کيفيت فرم هاي بزرگ مقياس (Large-Scale Forms) که قبلاً فقط احساس و برداشت هاي مبهمي از آن داشتند، را فراهم آورده بودند. لذا واژه ها درست به نظر مي رسيدند . اين مطالعه به توهم طراحانه اي دامن زد که ساختمان و يا شهر اموري هستند که با اقدامي يکباره خلق مي شوند و براي هميشه ثابت مي مانند.
-اندازه نمونه ها، ناکارامدي تکنيکهاي مصاحبه
اولين و آشکارترين انتقادي که پس از انتشار کتاب «سيماي شهر» بر آن وارد شد، اين بود که اندازه نمونه مورد مطالعه، براي اعلان چنين نتايج و اظهار نظرهايي بيش از حد کوچک و جانب دارانه بوده است . انتقاد دوم اين بود که تکنيک هاي مصاحبه دفتري و ميداني، شناخت عکس ها و ترسيم نقش، کفايت لازم براي استخراج تصاوير ذهني واقعي از ژرفاي ذهن را ندارند. به ويژه عمل ترسيم نقشه براي اکثر مردم، امر دشواري است و لذا اتکا بر نقشه هاي ترسيم شده توسط آنان، شاخص گمراه کننده اي از چيزهايي است که آنان [از محيط خود] مي دانند. حتي در تکنيک گفتگو نيز، اين احتمال وجود دارد که افراد بيش از آن که الگوي دروني خود را، که بسياري از آنها غير قابل دسترس هستند، هويدا سازند، به ارائه پاسخهايي براي خوشنود نمودن شخص مصاحبهکننده بپردازند.
-دستيابي به شگفتانگيزي(Surprise) و رازآميزي(Mystery) در سايه مراجعه به ديگران و نقشه
مستقيمترين انتقاد اين بود که، چنانچه منظور از مطالعه، شناسايي يکي از اصول اساسي دخيل در کيفيت مکان بوده، مطالعات اساساً به بيراهه رفته است. چنانچه فردي در شهري گم شود، وي همواره قادر است با پرسش از ديگران و يا مراجعه به نقشه، راه خود را بيابد. براي مردم، داشتن منظر ذهني روشن و واضح از محيطشان چه اهميتي دارد؟ و آيا شگفتانگيزي (Surprise) و رازآميزي (Mystery) محيط، آنان را بيشتر خوشنود نميسازد؟ جالب است که لينچ در برابر اين انتقاد به شدت عقبنشيني مي کند و اعتراف مينمايد : "اين ضربه، ضربه کاري اي بود!!". شهر ارزشمند شهر منظم نيست؛ بلکه شهري است که بتوان آن را منظم نمود، يعني واجد نوعي از پيچيدگي است که به موازات افزايش تجربه افراد از آن، الگويش رمزگشايي و شکوفا مي شود .
اهميت و ارزش هاي ديدگاه لينچ
آنچه در طرح نکاتي که لينچ در سيماي شهر مورد توجه قرار مي دهد فوق العاده حائز اهميت است آغاز دگرگون کردن مفهوم شهر از پديده اي دو بعدي و کاغذي - چنانکه مرسوم «نقشهکشان شهري» بوده- به پديده اي چند بعدي و همراه آن زندگي شهري است. لينچ بر خلاف نقشهکشان شهري، اولين گام را در تغيير مفهوم شهر از پديده اي دوبعدي به پديده اي سه بعدي و واجد ارزش هاي بصري برداشت .
با وجود کاستي هاي فراواني که چه به لحاظ روش شناسي و چه از حيث محتوا در کارهاي لينچ وجود دارد، اين مطالعات ديدگاه هاي جديدي را در مطالعه هاي شهري گشود. لينچ در خصوص برخي انتقادهاي وارد به نقایص پژوهش خود مي گويد : "اين اظهار نظرها، به لحاظ اصولي، اظهارات منصفانه و بجايي هستند... اما مي توان چنين پاسخ داد که... گرچه تصوير مذکور ممکن است فقط نوک کوه يخي باشد که قاعده اش در اعماق (اقيانوس) پنهان مانده، با اين وجود اين نوک کوه يخ، نوک يک کوه يخ واقعي است .گرچه حملات انتقادي اوج فراواني يافت، ليکن مؤثر واقع نشدند. الگوي مطالعه ما، تاکنون در بسياري از شهرهاي کوچک و بزرگ، در آمريکاي شمالي و جنوبي، اروپا و آسيا مورد تکرار قرار گرفته است، چرا که روش آن کمهزينه و اجراي آن بسيار مفرح است".
يکي ديگر از مواردي که در شناخت اهداف لينچ اهميت مي يابد، بستري است که لينچ در آن سخن مي گويد. بي سيمايي شهرهاي امريکايي، في المثل، در مقايسه با شهرهاي اروپايي که در موارد بسيار از سيمايي با شخصيت و قابل ملاحظه برخوردارند، چندبار در مطالعات لينچ مطرح مي شود.کوين لينچ در کار خود (مطالعه سيماي شهر) از «گئورگي کپس» کمک ميگيرد که از اروپا به آمريکا مهاجرت کرده و لذا در شهرهاي آمريکايي به دنبال نقصاني مي گردد که به شهر کيفيت بصري نظير آنچه در اروپاست بدهد.
کيفيات سيماي شهر توسط لينچ تشريح مي شوند. و اين کار براي نخستين بار است که بدينصورت شکل گرفته است و تقريباً نخستين گام در اين راه است. پس بگذاريد همانگونه که دلخواه لينچ نيز بوده است از آنها عواملي خشک و لايتغير ساخته نشود.
جمعبندي و نتيجهگيري
«مزيني» در مقدمه اي که بر سيماي شهر مي نويسد، لينچ را از حيث نوآوري در نگاه به شهر و شهرسازي به نيوتون در علم فيزيک تشبيه مي کند و در ادامه تأکيد مي کند که گرچه نيوتون در علم فيزيک از جايگاه رفيعي برخوردار است، با وجود اين نمي توان تنها به اين دليل، راه را بر انديشه هاي ديگر بست و خود را صرفاً به نظريات او محدود کرد. چنانکه بعدها مشاهده شد که بسياري از نظريهپردازان، ايده ها و تئوري هاي جديدي را در فيزيک مغایر با فيزيک نيوتون طرح کردهاند.
بنابراين با وجود اهميت تاريخي لينچ در سير انديشه هاي شهرسازي، نمي توان تنها سيماي شهر را محدود به پنج عنصر «گره، لبه، راه، نشانه و محله» دانست. شايد حتي بتوان اين عوامل را به عنوان پايه مطالعات سيماي شهر تعريف کرد، اما فراموش کردن موارد ديگر نيز گمراهکننده است. حتي چنانچه بخواهيم تنها در همان چارچوب مورد استفاده لينچ اين بحث را ادامه دهيم به عنوان مثال مي¬توان صدا، بو و حتي مزه را نيز به عنوان عوامل ديگري تعريف کرد که هر جزء از شهر را از اجزاء ديگر متمايز مي کند و در درک شهر و تصور ذهني آن بي تأثير نيست.
متأسفانه اگر در کشورهاي توسعهيافته، مطالعات لينچ منشأ پژوهش هاي زيادي شده است، در کشور ما تمام مفهوم سيماي شهر و درک فضايي آن محدود به کلمات لينچ و آن هم بدون کاربرد صحيح آن (که با استفاده از مصاحبه و توجه ويژه به ساکنين ميسر مي شود)، شده است. بنابراين شناخت انديشه هاي لينچ مي بايست به عنوان يک رهنمود در جهت حرکت به سوي درک درست از شهر صورت پذيرد.
نویسنده : محمدصالح شکوهي بيدهندي/ پژوهشگر دکتری شهرسازی
مأخذ : ص 54-57 ماهنامه تخصصی منظر ، شماره هفتم ، خرداد 1389.
پس از نگاه کالبدگرايانه که در شهرسازي مدرن جايگاه خاصي يافته بود؛ کوين لينچ را شايد بتوان از سردمداران انديشمنداني دانست که توجه به معنا در شهر را، سرلوحه کار خود قرار دادند. "ملاحظه محيط شهري به عنوان موجوديتي سرشار از معني" از خصوصيات تئوري هاي کوين لينچ است و اين درک جديد، شهر را همزمان متشکل از کالبد و انسان مي داند. لينچ عوامل متحرک شهر را از عوامل ثابت جسم شهر جدا نميکند و اظهار مي دارد : "آدميان نه تنها ناظر مناظر شهرند، بلکه خود جزئي از آن هستند" . لينچ از اين بابت شهر را همچون «خانه»اي مي داند که افراد ساکن در آن مهمتر از کالبد آن هستند. "در خانه «بودن» نه به آراستگي و ظرفيت پيراموني بلکه به وجود ارتباط فعال بين آدميان و چشمانداز ايشان يعني پر معني بودن و اثر دانستن آنچه در مقابلشان گسترده شده بستگي مي يابد. اين آکندگي از معني در هر مکان و احتمالاً به ميزاني بيشتر در «شهر» نيز يافت مي شود"
انتقادات وارد بر ديدگاه لينچ
-توجه به مفهوم حرکت و فراموش کردن مفهوم سکونت
به هر جهت لينچ توان خود را صرف بحث در مورد عملکرد فضايي عوامل پنجگانه مي نمايد و در نتيجه ما را با درکي ناقص و جسته گريخته از مسئله سکونت [در مقابل حرکت] رها مي سازد. تأکيد او بر پنج عنصر گذرها، گره ها، لبه ها، مناطق و عناصر شاخص چشمانداز (نشانهها)، شايد به طراحي شهري بهتر و آگاهانهتري بيانجامد. لکن اين عناصر استفاده از محيط را تنها از طريق حرکت مطرح مي کنند . درحاليكه تحقيقات سايرين، نشان داده است که افراد ابتدا مکان ها را مي شناسند، سپس ارتباطات ميان مکان ها را مي آموزند.
-توجه به لحظه و فراموش کردن زمان
ادراک شهر تعاملي است ميان فرد و مکان، که با تغيير هر يک از دو عامل، نتيجه تفاوت خواهد داشت. لينچ در اين باره خود از کوتاهي و نقصان در پژوهشهايش سخن به ميان مي آورد که "ما يک تصوير ذهني ايستا (استاتيک)، يعني يک الگوي آني و لحظه اي را مورد استخراج و مطالعه قرار داده بوديم. در الگوي مزبور، اساساً مفهوم «تحول و تکامل» لحاظ نشده بود"
-توجه به مشترکات و فراموش کردن تفاوتها
در مطالعه سيماي شهر "معناي محيط در درون افراد و افکار جسته مي شود، در توصيف و به تصوير کشدن سيمايي تخيلي از شهر. بنابراين معمولاً فراموش مي كنند که چنين تصويري، توليدي اجتماعي است و ماهيتش، به مثابه بازنمودي از فرايندهاي اجتماعي، ايدئولوژيکي است. اما، تحقيق ترسيم نقشه ذهني، مايل نيست ماهيت اکولوژيکياش را بپذيرد و قبول کند که حتي داده هاي ابتدايي آن «محصولي ايدئولوژيکي»اند"
حتي افرادي که در محله يکسان و در همسايگي کامل با يکديگر به سر مي برند نيز از محدوده زندگي خود به عنوان محصول شبکه هاي اجتماعي جداگانه و نه «نمايان» (به مجرد خود) ادراکات مختلفي ارائه مي دهند. لينچ خود در اين خصوص مي گويد : "در ساختار مطالعه ما، ترک هاي ديگري نيز وجود داشت که صرفاً بعدها دهان باز خواهدکرد. اولين و خطرناکترين آنها، مسامحه در توجه به تفاوت هاي ناظرين بود".
-توجيه آفرينش شهر
بسياري از شهرسازان چنين تصور نمودند که تکنيک جديدي به ميدانآمده (تکنيکي کامل با واژگان سحرآميزي از گره، نشانه، محله، لبه و راه) که براي آنان توانايي پيشبيني منظر ذهني شهرهاي موجود و يا پروژه هاي پيشنهادي جديد را به ارمغان آورده است. براي مدت زماني، چنين مد روز شده بود که نقشه ها را توسط تعدادي گره و ديگر عناصر (يعني راه، محله و...) تزیين نمايند. هيچ کوششي جهت برقرار نمودن تماس با ساکنين واقعي شهرها به عمل نمي آمد، چرا که چنين اقدامي به زعم آنان وقت را تلف مي کرد... در واقع واژگان جديد در جهت اهداف قديم به کار گرفته شد. واژه ها امکان و شيوه جديدي براي ابراز نظر طراحان درباره کيفيت فرم هاي بزرگ مقياس (Large-Scale Forms) که قبلاً فقط احساس و برداشت هاي مبهمي از آن داشتند، را فراهم آورده بودند. لذا واژه ها درست به نظر مي رسيدند . اين مطالعه به توهم طراحانه اي دامن زد که ساختمان و يا شهر اموري هستند که با اقدامي يکباره خلق مي شوند و براي هميشه ثابت مي مانند.
-اندازه نمونه ها، ناکارامدي تکنيکهاي مصاحبه
اولين و آشکارترين انتقادي که پس از انتشار کتاب «سيماي شهر» بر آن وارد شد، اين بود که اندازه نمونه مورد مطالعه، براي اعلان چنين نتايج و اظهار نظرهايي بيش از حد کوچک و جانب دارانه بوده است . انتقاد دوم اين بود که تکنيک هاي مصاحبه دفتري و ميداني، شناخت عکس ها و ترسيم نقش، کفايت لازم براي استخراج تصاوير ذهني واقعي از ژرفاي ذهن را ندارند. به ويژه عمل ترسيم نقشه براي اکثر مردم، امر دشواري است و لذا اتکا بر نقشه هاي ترسيم شده توسط آنان، شاخص گمراه کننده اي از چيزهايي است که آنان [از محيط خود] مي دانند. حتي در تکنيک گفتگو نيز، اين احتمال وجود دارد که افراد بيش از آن که الگوي دروني خود را، که بسياري از آنها غير قابل دسترس هستند، هويدا سازند، به ارائه پاسخهايي براي خوشنود نمودن شخص مصاحبهکننده بپردازند.
-دستيابي به شگفتانگيزي(Surprise) و رازآميزي(Mystery) در سايه مراجعه به ديگران و نقشه
مستقيمترين انتقاد اين بود که، چنانچه منظور از مطالعه، شناسايي يکي از اصول اساسي دخيل در کيفيت مکان بوده، مطالعات اساساً به بيراهه رفته است. چنانچه فردي در شهري گم شود، وي همواره قادر است با پرسش از ديگران و يا مراجعه به نقشه، راه خود را بيابد. براي مردم، داشتن منظر ذهني روشن و واضح از محيطشان چه اهميتي دارد؟ و آيا شگفتانگيزي (Surprise) و رازآميزي (Mystery) محيط، آنان را بيشتر خوشنود نميسازد؟ جالب است که لينچ در برابر اين انتقاد به شدت عقبنشيني مي کند و اعتراف مينمايد : "اين ضربه، ضربه کاري اي بود!!". شهر ارزشمند شهر منظم نيست؛ بلکه شهري است که بتوان آن را منظم نمود، يعني واجد نوعي از پيچيدگي است که به موازات افزايش تجربه افراد از آن، الگويش رمزگشايي و شکوفا مي شود .
اهميت و ارزش هاي ديدگاه لينچ
آنچه در طرح نکاتي که لينچ در سيماي شهر مورد توجه قرار مي دهد فوق العاده حائز اهميت است آغاز دگرگون کردن مفهوم شهر از پديده اي دو بعدي و کاغذي - چنانکه مرسوم «نقشهکشان شهري» بوده- به پديده اي چند بعدي و همراه آن زندگي شهري است. لينچ بر خلاف نقشهکشان شهري، اولين گام را در تغيير مفهوم شهر از پديده اي دوبعدي به پديده اي سه بعدي و واجد ارزش هاي بصري برداشت .
با وجود کاستي هاي فراواني که چه به لحاظ روش شناسي و چه از حيث محتوا در کارهاي لينچ وجود دارد، اين مطالعات ديدگاه هاي جديدي را در مطالعه هاي شهري گشود. لينچ در خصوص برخي انتقادهاي وارد به نقایص پژوهش خود مي گويد : "اين اظهار نظرها، به لحاظ اصولي، اظهارات منصفانه و بجايي هستند... اما مي توان چنين پاسخ داد که... گرچه تصوير مذکور ممکن است فقط نوک کوه يخي باشد که قاعده اش در اعماق (اقيانوس) پنهان مانده، با اين وجود اين نوک کوه يخ، نوک يک کوه يخ واقعي است .گرچه حملات انتقادي اوج فراواني يافت، ليکن مؤثر واقع نشدند. الگوي مطالعه ما، تاکنون در بسياري از شهرهاي کوچک و بزرگ، در آمريکاي شمالي و جنوبي، اروپا و آسيا مورد تکرار قرار گرفته است، چرا که روش آن کمهزينه و اجراي آن بسيار مفرح است".
يکي ديگر از مواردي که در شناخت اهداف لينچ اهميت مي يابد، بستري است که لينچ در آن سخن مي گويد. بي سيمايي شهرهاي امريکايي، في المثل، در مقايسه با شهرهاي اروپايي که در موارد بسيار از سيمايي با شخصيت و قابل ملاحظه برخوردارند، چندبار در مطالعات لينچ مطرح مي شود.کوين لينچ در کار خود (مطالعه سيماي شهر) از «گئورگي کپس» کمک ميگيرد که از اروپا به آمريکا مهاجرت کرده و لذا در شهرهاي آمريکايي به دنبال نقصاني مي گردد که به شهر کيفيت بصري نظير آنچه در اروپاست بدهد.
کيفيات سيماي شهر توسط لينچ تشريح مي شوند. و اين کار براي نخستين بار است که بدينصورت شکل گرفته است و تقريباً نخستين گام در اين راه است. پس بگذاريد همانگونه که دلخواه لينچ نيز بوده است از آنها عواملي خشک و لايتغير ساخته نشود.
جمعبندي و نتيجهگيري
«مزيني» در مقدمه اي که بر سيماي شهر مي نويسد، لينچ را از حيث نوآوري در نگاه به شهر و شهرسازي به نيوتون در علم فيزيک تشبيه مي کند و در ادامه تأکيد مي کند که گرچه نيوتون در علم فيزيک از جايگاه رفيعي برخوردار است، با وجود اين نمي توان تنها به اين دليل، راه را بر انديشه هاي ديگر بست و خود را صرفاً به نظريات او محدود کرد. چنانکه بعدها مشاهده شد که بسياري از نظريهپردازان، ايده ها و تئوري هاي جديدي را در فيزيک مغایر با فيزيک نيوتون طرح کردهاند.
بنابراين با وجود اهميت تاريخي لينچ در سير انديشه هاي شهرسازي، نمي توان تنها سيماي شهر را محدود به پنج عنصر «گره، لبه، راه، نشانه و محله» دانست. شايد حتي بتوان اين عوامل را به عنوان پايه مطالعات سيماي شهر تعريف کرد، اما فراموش کردن موارد ديگر نيز گمراهکننده است. حتي چنانچه بخواهيم تنها در همان چارچوب مورد استفاده لينچ اين بحث را ادامه دهيم به عنوان مثال مي¬توان صدا، بو و حتي مزه را نيز به عنوان عوامل ديگري تعريف کرد که هر جزء از شهر را از اجزاء ديگر متمايز مي کند و در درک شهر و تصور ذهني آن بي تأثير نيست.
متأسفانه اگر در کشورهاي توسعهيافته، مطالعات لينچ منشأ پژوهش هاي زيادي شده است، در کشور ما تمام مفهوم سيماي شهر و درک فضايي آن محدود به کلمات لينچ و آن هم بدون کاربرد صحيح آن (که با استفاده از مصاحبه و توجه ويژه به ساکنين ميسر مي شود)، شده است. بنابراين شناخت انديشه هاي لينچ مي بايست به عنوان يک رهنمود در جهت حرکت به سوي درک درست از شهر صورت پذيرد.
نویسنده : محمدصالح شکوهي بيدهندي/ پژوهشگر دکتری شهرسازی
مأخذ : ص 54-57 ماهنامه تخصصی منظر ، شماره هفتم ، خرداد 1389.