۱۳۸۹-۱۲-۲۴، ۰۲:۵۱ عصر
در کشور ما هنوز رشتهاي مستقل براي اين گرايشی که طراحی داخلی نامیده میشود وجود ندارد. با اين حال معماران، طراحان صنعتي و طراحان صحنه و گاه طراحان گرافيک و نقاشان فعاليتهايي در زمينه طراحي داخلي انجام داده و ميدهند اما از آنجا که مديريت نهايي فضا و مسوليت کار تمام شده، با مهندسان معمار است، گاه طراحي داخلي نيز بر عهده اين گروه قرار ميگيرد.
معماران به خاطر اين ارتباط تنگاتنگ، اغلب در زمينه طراحي صنعتي نيز (تا پيش از ايجاد رشته مربوطه) پيشرو بودهاند و در عمل وظايف طراحان صنعتي امروز را انجام ميدادند. اين وضعيت به ويژه در عصر شکوفايي صنعتي و الزام توليد محصولات نوآورانه، در کشورهاي غربي ديده ميشود. در کشورهاي پيشرفته سالهاست که طراحي صنعتي و طراحي داخلي براي خود رشتههايي مستقلاند.
واقعيت آن است که در کشور ما، هنوز بسياري از مردم گمان ميکنند که طراحي داخلي تخصصي لوکس و تزييني است، در حالي که مقوله طراحی (ديزاين) امروزه کاربردي بسيار وسيع يافته و از اصولي علمي و مهندسي براي ايجاد بيشترين آسايش و ايمني پيروي ميکند. ارگونومي، آکوستيک، شبکههاي کامپيوتري، بهداشت کار، روانشناسي محصول، سيستمهاي الکترونيکي و بيسيم، ايمني، تاسيسات مدرن، استفاده بهينه از فضا و سطح و مانند آن، از مقولاتي هستند که امروزه در طراحي داخلي بسيار مورد توجهاند.
زماني بود که طراحي معماري و دکوراسيون مانند نقاشي، موسيقي و ادبيات از اصول کلاسيک چندصد ساله تبعيت ميکرد و هنرمند به کسي گفته ميشد که بر طرحها و نقشهاي متعلق به سبکهاي گوناگون اشراف داشت؛ اما ذائقه به وجود آمده ناشي از توليد انبوه، نياز به الگوهاي نوين براي زندگي جديد و تحولات بزرگي که در مفهوم سبک به وجود آمد، موجب اشاعه معاني و مفاهيم تازهاي در همه عرصههاي هنري شد و در نتيجه نقد هنري تبديل به کاري دشوار و پيچيده گرديد. ديگر نميشد و نميشود به سادگي درباره ارزشهاي يک اثر هنري سخن گفت. منتقد نيز مانند طراح مجبور به کشف ويژگيهاي اثر هنري است و به ميزان او بايد به جهانبيني و اصول زندگي جديد، حساسيت و آگاهي داشته باشد.
به همين شکل در طراحي داخلي، شايد يافتن يک الگوي عمومي براي آثار امروزي کار دشواري باشد. با اين حال ميتوان طراحي داخلي امروزي را در دو گروه عمده مشاهده کرد: کلاسيک و مدرن.
طراحي داخلي کلاسيک به طور عمده يک سليقه مردمپسند است و بيشتر مربوط به اصول دکوراسيون قصرهاي لوييهاست و در انواع اصيل و دقيق هنوز کاري قابل ستايش است. اما آنچه ديده ميشود رويکردي گرانقيمت و گاه ارزانقيمت است که از طريق اضافه کردن عناصر تزييني به عناصر ساختاري تبديل ميشود و تلاش فراواني براي پنهان کردن معايب اجرا و جزييات صورت ميگيرد. ايده کلي در اين نوع طرح ها عبارت است از روي هم گذاشتن تزيينات و هميشه چيزي به چيز ديگر اضافه ميشود. شايد اقبال عامه مردم به اين طرحها به علت درک سريع آنها از روي فرمهاي شناخته شدهاي باشد که در ذهن به آنها عادت دارند. در چنين طرحهايي نمادها تنها بار بصري دارند و به راحتي قابل درک و ارزيابياند. از طرف ديگر ميدانيم که اين گونه طرحها زماني نشانه ثروتمندي و تعلق به لايههاي روشنفکري و بالاتر جامعه بوده است و نيز ميدانيم که پزها و مدهاي روشنفکرانه هميشه با سالها تاخير به زندگي مردم کوچه و بازار منتقل ميشود.
در حالي که در طراحي مدرن (از نمونههاي خاص بگذريم) تنها به آسايش فيزيولوژيک فرد استفاده کننده فکر ميشود. فرمها و حجمها به شکل عريان، ساختار خود را به نمايش ميگذارند و اهدافي عالي و خيالي را دنبال نميکنند. اين گونه است که کار طراحان مدرن به مراتب دشوارتر است. کشف نشانههاي خاطرهانگيز در چنين محصولاتي دشوار و پيچيده است و بيش از آنکه تحت تاثير فرمها و شکلهاي کلاسيک باشند داراي علائمي از انديشههاي جديدند.
احساس ناشي از يک مبلمان مدرن، متعلق به حس روزمره زندگي ماشيني ماست که ساعتهاي زيادي از آن را در ترافيک و به حالتي عصبي طي ميکنيم. پيداست که در چنين اوقاتي از زمان، نميتوان سوار بر خودرويي مدرن در حالت عصاقورتداده، بر صندلي لويي چهاردهم به تماشاي مناظر دلرباي شهري (!) پرداخت. شايد در يک کلام بتوان طراحي مينيمال را فرزند طراحي مبلمان مدرن دانست. اولين مدرنيستها نوعي ناب (Pure) از معماري را به نمايش گذاشتند که دستمايه طراحان امروز در تمام شاخههاي هنرهاي کاربردي شدهاند.
به همین ترتیب، دو ديدگاه ماشيني و دستي يا صنعتي و سنتي را ميتوان در طرح داخلي خانهها، دفاتر، کارگاهها و فضاهاي عمومي پيگيري کرد. بيشتر کارفرماهاي متمکن به دليل علاقه خاصي که به داشتههاي خود دارند براي انگيزش احساس رقابت و احساس قدرت در حيطه خصوصي خود اغلب خانههايي با طرحهاي پرنشانه را ميپسندند و استفاده از حسهاي پيچيده (اما فرمهاي ساده) را به سختي ميپذيرند. شايد به اين دليل که سادگي فرمها ممکن است مخاطب (=مهمان) را در مورد ثروتمندي مالک به شک اندازد! در حالي که طراحي داخلي مدرن بيشتر بر کيفيت فوقالعاده مواد، کيفيت بالاي اتصالات آنها به هم، و ايده جذاب و هنرمندانه تاکيد دارد. مواد و مصالح در اين گونه طرحها تحت نظارت و در شرايط کارخانهاي توليد ميشود و اندازهها و ابعاد بايد در هماهنگي کامل با فضاي معماري باشد يعني لازمه کار دقتي فوقالعاده است و تمام مراحل بايد توسط افرادي خبره و علمي انجام شود. امید است که با رویکردهای نویی که به صورت پایهای در جامعه در حال شکلگیری است هم بیشتر چنین فضاهایی خلق شود هم کارفرماهايي اندشمند و هنرپرور را بیشتر بتوان سراغ گرفت و نهایتا طراحان و مهندسان دلسوز، دقيق و متعهد بیشتر به کار گمارده شوند.
معماران به خاطر اين ارتباط تنگاتنگ، اغلب در زمينه طراحي صنعتي نيز (تا پيش از ايجاد رشته مربوطه) پيشرو بودهاند و در عمل وظايف طراحان صنعتي امروز را انجام ميدادند. اين وضعيت به ويژه در عصر شکوفايي صنعتي و الزام توليد محصولات نوآورانه، در کشورهاي غربي ديده ميشود. در کشورهاي پيشرفته سالهاست که طراحي صنعتي و طراحي داخلي براي خود رشتههايي مستقلاند.
واقعيت آن است که در کشور ما، هنوز بسياري از مردم گمان ميکنند که طراحي داخلي تخصصي لوکس و تزييني است، در حالي که مقوله طراحی (ديزاين) امروزه کاربردي بسيار وسيع يافته و از اصولي علمي و مهندسي براي ايجاد بيشترين آسايش و ايمني پيروي ميکند. ارگونومي، آکوستيک، شبکههاي کامپيوتري، بهداشت کار، روانشناسي محصول، سيستمهاي الکترونيکي و بيسيم، ايمني، تاسيسات مدرن، استفاده بهينه از فضا و سطح و مانند آن، از مقولاتي هستند که امروزه در طراحي داخلي بسيار مورد توجهاند.
زماني بود که طراحي معماري و دکوراسيون مانند نقاشي، موسيقي و ادبيات از اصول کلاسيک چندصد ساله تبعيت ميکرد و هنرمند به کسي گفته ميشد که بر طرحها و نقشهاي متعلق به سبکهاي گوناگون اشراف داشت؛ اما ذائقه به وجود آمده ناشي از توليد انبوه، نياز به الگوهاي نوين براي زندگي جديد و تحولات بزرگي که در مفهوم سبک به وجود آمد، موجب اشاعه معاني و مفاهيم تازهاي در همه عرصههاي هنري شد و در نتيجه نقد هنري تبديل به کاري دشوار و پيچيده گرديد. ديگر نميشد و نميشود به سادگي درباره ارزشهاي يک اثر هنري سخن گفت. منتقد نيز مانند طراح مجبور به کشف ويژگيهاي اثر هنري است و به ميزان او بايد به جهانبيني و اصول زندگي جديد، حساسيت و آگاهي داشته باشد.
به همين شکل در طراحي داخلي، شايد يافتن يک الگوي عمومي براي آثار امروزي کار دشواري باشد. با اين حال ميتوان طراحي داخلي امروزي را در دو گروه عمده مشاهده کرد: کلاسيک و مدرن.
طراحي داخلي کلاسيک به طور عمده يک سليقه مردمپسند است و بيشتر مربوط به اصول دکوراسيون قصرهاي لوييهاست و در انواع اصيل و دقيق هنوز کاري قابل ستايش است. اما آنچه ديده ميشود رويکردي گرانقيمت و گاه ارزانقيمت است که از طريق اضافه کردن عناصر تزييني به عناصر ساختاري تبديل ميشود و تلاش فراواني براي پنهان کردن معايب اجرا و جزييات صورت ميگيرد. ايده کلي در اين نوع طرح ها عبارت است از روي هم گذاشتن تزيينات و هميشه چيزي به چيز ديگر اضافه ميشود. شايد اقبال عامه مردم به اين طرحها به علت درک سريع آنها از روي فرمهاي شناخته شدهاي باشد که در ذهن به آنها عادت دارند. در چنين طرحهايي نمادها تنها بار بصري دارند و به راحتي قابل درک و ارزيابياند. از طرف ديگر ميدانيم که اين گونه طرحها زماني نشانه ثروتمندي و تعلق به لايههاي روشنفکري و بالاتر جامعه بوده است و نيز ميدانيم که پزها و مدهاي روشنفکرانه هميشه با سالها تاخير به زندگي مردم کوچه و بازار منتقل ميشود.
در حالي که در طراحي مدرن (از نمونههاي خاص بگذريم) تنها به آسايش فيزيولوژيک فرد استفاده کننده فکر ميشود. فرمها و حجمها به شکل عريان، ساختار خود را به نمايش ميگذارند و اهدافي عالي و خيالي را دنبال نميکنند. اين گونه است که کار طراحان مدرن به مراتب دشوارتر است. کشف نشانههاي خاطرهانگيز در چنين محصولاتي دشوار و پيچيده است و بيش از آنکه تحت تاثير فرمها و شکلهاي کلاسيک باشند داراي علائمي از انديشههاي جديدند.
احساس ناشي از يک مبلمان مدرن، متعلق به حس روزمره زندگي ماشيني ماست که ساعتهاي زيادي از آن را در ترافيک و به حالتي عصبي طي ميکنيم. پيداست که در چنين اوقاتي از زمان، نميتوان سوار بر خودرويي مدرن در حالت عصاقورتداده، بر صندلي لويي چهاردهم به تماشاي مناظر دلرباي شهري (!) پرداخت. شايد در يک کلام بتوان طراحي مينيمال را فرزند طراحي مبلمان مدرن دانست. اولين مدرنيستها نوعي ناب (Pure) از معماري را به نمايش گذاشتند که دستمايه طراحان امروز در تمام شاخههاي هنرهاي کاربردي شدهاند.
به همین ترتیب، دو ديدگاه ماشيني و دستي يا صنعتي و سنتي را ميتوان در طرح داخلي خانهها، دفاتر، کارگاهها و فضاهاي عمومي پيگيري کرد. بيشتر کارفرماهاي متمکن به دليل علاقه خاصي که به داشتههاي خود دارند براي انگيزش احساس رقابت و احساس قدرت در حيطه خصوصي خود اغلب خانههايي با طرحهاي پرنشانه را ميپسندند و استفاده از حسهاي پيچيده (اما فرمهاي ساده) را به سختي ميپذيرند. شايد به اين دليل که سادگي فرمها ممکن است مخاطب (=مهمان) را در مورد ثروتمندي مالک به شک اندازد! در حالي که طراحي داخلي مدرن بيشتر بر کيفيت فوقالعاده مواد، کيفيت بالاي اتصالات آنها به هم، و ايده جذاب و هنرمندانه تاکيد دارد. مواد و مصالح در اين گونه طرحها تحت نظارت و در شرايط کارخانهاي توليد ميشود و اندازهها و ابعاد بايد در هماهنگي کامل با فضاي معماري باشد يعني لازمه کار دقتي فوقالعاده است و تمام مراحل بايد توسط افرادي خبره و علمي انجام شود. امید است که با رویکردهای نویی که به صورت پایهای در جامعه در حال شکلگیری است هم بیشتر چنین فضاهایی خلق شود هم کارفرماهايي اندشمند و هنرپرور را بیشتر بتوان سراغ گرفت و نهایتا طراحان و مهندسان دلسوز، دقيق و متعهد بیشتر به کار گمارده شوند.