امتیاز موضوع:
  • 38 رأی - میانگین امتیازات: 3.05
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
عجائب هفتگانه جهان ({حتما بخوانید})
#1
هرم خئوپس
اين هرم که همراه با دو هرم کوچکتر در خارج از شهر قاهره نزديك گيزه ( در مصر ) قرار دارند، به دستور خوفو يا خئوپس فرعون سلسله چهارم ساخته شد. هرم خئوپس قديمي ترين و تنها اثر باقيمانده از عجايب باستاني جهان است كه تا حدودي حفظ شده و باقي مانده است. اين بنا بخاطر عظمت و شكوهي كه دارد « هرم بزرگ » نيز ناميده ميشود و در ليست عجايب جهان به عنوان نخستين اثر وارد شده است.
هرم خئوپس ــ بجز ديوار بزرگ چين ــ عظيمترين بناي ساختماني است كه توسط انسان بنا شده است. اين هرم 6/146 متر ارتفاع دارد ، يعني به بلندي تقريبي يك آسمانخراش 50 طبقه.
هرم در اصل 147 متر ارتفاع داشته است که در حال حاضر در اثر فرسايش، به حدود 137 متر رسيده است. هر ضلع قاعده هرم 230 متر طول دارد و در ساخت آن از حدود 2,300,000 بلوک به وزن متوسط 2.5 تن استفاده شده است. تاريخ اتمام اين بناي عظيم حدود 2680 قبل از ميلاد تخمين زده شده است.
دستور ساختن هرم را فرعونِ جوان خئوپس بلافاصله پس از مرگ پدرش « سنو فرو » صادر كرد. « خئوپس » نيز به رسم تمام پيشينيان خود از زمان شاه « زو سر » (كه حدود سالهاي 2609 تا 2590 پيش از ميلاد حكومت ميكرد) ميخواست در يك هرم به خاك سپرده شود. او هم مانند نياكان خود در اين آرزو به سر مي برد كه هرم او باز هم بزرگتر ، زيباتر و پرشكوهتر از تمام هرمهاي فراعنه ي پيش از او باشد
به هر حال قبل از اينكه نخستين قطعه از حدود دو ميليون قطعه سنگ آهك ــ كه هرم با آنها ساخته شده است ــ از يك معدن سنگ آهك در ساحل شرقي رود نيل حمل شود ، بايد ابتدا كارهاي مقدماتي مفصل و پيچيده اي به اجرا در مي آمد.
پيش از هر چيز بايد زميني مناسب براي محل ساختمان هرم جستجو ميشد. اين بناي غول آسا 6400000 تن وزن دارد! بنابراين محل ساخت بايد در زميني كه خاك آن سفت و سخت باشد ، انتخاب ميشد. در غير اين صورت ، هرم در اثر وزن زياد خود در زمين فرو ميرفت. اين مكانِ ساختماني ، در جنوب پايتخت امروزه ي مصر ــ قاهره ــ بر يك برآمدگي فلات گونه ي كويري در هفت كيلومتري روستاي گيزه پيدا شد. زميني كه سفت و صخره اي بود و ميتوانست وزن هرم را تحمل كند.
آنگاه سطح زير بناي هرم صاف و هموار شد. براي اين كار گرداگرد زمين زير بنا ، ديوار آب بندي شده اي از شن و سنگ ساخته شد. درون اين چهار ديواري ، شبكه اي از كانالهاي متعددِ عمود بر هم ، تنگاتنگ و متصل به يكديگر حفر گرديد ، به طوري كه زمين زير بنا مانند صفحه ي شطرنج بسيار بزرگي به نظر ميرسيد.
اين كانالها با آب پر شدند. ارتفاع سطح آب بر روي ديواره هاي كانالها علامتگذاري شد. آنگاه آب كانالها تخليه شد. سنگ تراشها تمام زوائد و برجستگيهايي را كه بالاتر از خطوط سطح آب بودند ، تراشيده و صاف و هموار كردند. آنگاه درون كانالها دوباره پر شد و مسطح گرديد. اكنون سطح زير بناي هرم ، آماده بود.
تنها براي انجام اين كارهاي مقدماتي ، حدود 4000 انسان ــ مشتمل بر هنرمندان ، معماران ، سنگتراشان و ديگر پيشه وران ــ حدود 10 سال كار كردند. تنها پس از آن بود كه كار اصلي ساختمان هرم آغاز شد.

به گزارش تاريخ نگار بزرگ يوناني ، هرودوت (كه از سال 490 تا 425 پيش از ميلاد مسيح مي زيست) ، ساخت اين هرم ، 20 سال ديگر طول كشيد و تقريباً 100000 انسان در ساختن آرامگاه عظيم خئوپس كار كردند. تنها براي ترب ، پياز و سيري كه براي پخت غذاي كارگران خريداري ميشد ، بنا به گزارش هرودوت 1600 « تالنت » يا به حساب امروزي ، بيش از 10 ميليون دلار ، هزينه شده است.
امروزه بسياري از پژوهشگران و باستان شناسان درباره ي آمار و ارقام مربوط به تعداد كارگران شك و ترديد دارند. آنها عقيده دارند ، در كارگاه ساختماني هرم ، براي اين همه انسان ، جا و مكان كافي براي كار نبوده است ؛ آنها ميگويند اگر بيش از 8000 كارگر در اين كارگاه كار ميكردند ، حتي با وجود كار منظم و برنامه ريزي شده ، در اثر تنگي جا ، مانع كار يكديگر ميشدند.
در زمان ساخت هرم ، مصر سرزميني ثروتمند بود. هر سال رود نيل از اوخر ماه ژوئن (اوايل تير ماه) تا اواسط ماه نوامبر (اواخر آبان ماه) از بستر خود به بيرون جاري ميشد و زمينهاي كشاورزي دو طرف بستر خود را با قشر ضخيمي از گل و لاي ميپوشاند ، كه زمين خشك كويري اطراف رود را به زمينهاي بارور و حاصلخيز تبديل ميكرد. به اين ترتيب در سالهاي خوب و پر بركت تا سه بار محصول ــ شامل غلات ، ميوه و انواع سبزي ــ برداشت ميشد.
بنابراين از ماه تير تا ماه آبان ، كشاورزان مصري به دليل طغيان رود نيل نميتوانستند در مزارع خود كار كنند. از اين رو ، آنها هنگامي كه هر سال در اواسط ماه ژوئن يك كارگزار دربار فرعون در روستاها پيدا ميشد و در فهرستهاي بزرگ ، نام كساني را كه ميخواستند در ساختمان هرم كار كنند ، وارد ميكرد ، بسيار خوشحال ميشدند.
تقريباً همه تمايل به كار داشتند. پس اين كار ، بيگاري نبود بلكه خدمتي داوطلبانه بود. براي اين كار دو دليل وجود داشت: هر مردي كه همكاري ميكرد ، مادامي كه به كار هرم مشغول بود ، مسكن ، لباس ، غذا و كمي دستمزد نيز دريافت ميكرد ؛ پس از چهار ماه هنگامي كه طغيان رود نيل فروكش ميكرد و زمينهاي كشاورزي اطراف رود ، آماده ي كشت ميشد ، كشاورزان به روستاهاي خود باز ميگشتند.
علاوه بر اين ، براي هر مصري ، كار كردن در آرامگاه فرعون ، وظيفه اي بديهي و مايه ي افتخار بود ؛ زيرا هر كس كه در اجراي اين وظيفه ي بزرگ كمك ميكرد ، بر اين باور بود كه خود نيز تا حدودي در جاودانه نمودن شاهِ مظهر خدا سهم داشته است. به اين ترتيب بود كه هميشه در اوخر ماه ژوئن ، انبوه كشاورزان روانه ي روستاي گيزه ميشدند.
آنها در آنجا در اتاقهاي موقتي كه به شكل پادگان و سرباز خانه در يك منطقه ساخته شده بود ، مسكن داده شده و به گروههاي هشت نفري تقسيم ميشدند.
كار ميتوانست آغاز شود. اين مردان بر كرجيها سوار ميشدند و به طرف ديگر رود نيل مي رفتند و سپس پياده تا معادن سنگ راه مي پيمودند. در آنجا تخته سنگها را از كوه جدا ساخته و آن را با چكش ، قلم ، اره و مته بنا به مأموريتي كه داشتند ، به ارتفاع و پهناي بين 80 سانتي متر و 145 سانتي متر در مي آوردند.
هر گروه ، تخته سنگِ آماده شده ي خود را با كمك طناب و اهرم ، به زور و مشقت بر سورتمه اي چوبي سوار ميكردند و سپس آن را بر جاده اي كه از الوار چوبي بنا شده بود ، به ساحل رود نيل ميكشيدند.
قايقهاي بادباني ، كارگران و سنگهاي مكعبي را ــ كه بعضي از آنها تا 5/7 تن وزن داشت ــ به ساحل مقابل حمل ميكردند.
آنگاه تخته سنگ دوباره بر جاده هاي چوبي تا محل ساختمان كشيده ميشد. چون در آن زمان هنوز دستگاهي مانند جرثقيل و بالابر اختراع نشده بود ، اكنون مشكلترين قسمت كار آغاز ميشد: سورتمه و تخته سنگ با كمك طناب و اهرم بر سطحي شيبدار به عرض 20 متر كه تا بالاي هرم ميرسيد و از آجرهاي گلي با گل و لجن ساحل رود نيل ساخته شده بود ، به روي قسمتي از هرم كه تا آن زمان آماده شده بود ، كشيده ميشد و در آنجا گروه ، آن را با دقتِ ميليمتري در مكاني كه استاد معمار تعيين و مشخص كرده بود ، مستقر ميكرد.
هر چه ارتفاع هرم ، بلندتر ميشد و بيشتر دل آسمان را ميشكافت ، طبيعي است كه به همان نسبت سطح شيبدار طولاني تر و داراي شيب بيشتري ميگرديد و به همان نسبت سكوي بالايي كه بر روي آن كار انجام ميگرفت ، كوچكتر ميشد! بدين ترتيب ، كار همواره مشكلتر ميشد.
آنگاه نوبتِ خطرناكترين كار رسيد: تخته سنگِ نوك هرم به نام « پيراميدون » كه هرمي شكل بوده و 9 متر ارتفاع داشته ، روي سطح شيبدار به بالا كشيده شد و در محل خود قرار داده شد!
به اين ترتيب در مدت 20 سال كار ، هسته اي هرم به وجود آمد ــ كه برجي متشكل از 128 طبقه بود و 4 متر از برجهاي « كليساي جامع اشتراسبورگ » بلندتر بود.
در اين زمان هرم خئوپس همانطور كه ما آن را امروز مي بينيم ، به نظر مي رسيد ــ يعني به شكل يك كوه پلكاني. اما كار هنوز پايان نيافته بود: فواصل طبقات به نحوي با سنگ پر شد كه هرم اكنون سطحي ناصاف ولي بدون لبه داشت.
در پايان ، چهار وجه مثلثي شكل خارجي هرم با صفحاتي از سنگ آهك صيقلي داده شده ي كاملاً سفيد پوشانيده شد. لبه هاي اين صفحاتِ سنگي چنان دقيق كنار هم جفت شده بود كه حتي لبه ي چاقو هم ميان درز دو صفحه سنگي وارد نميشد. تنها از فاصله ي چند متري ، هرم به مانند يك كوه عظيم سنگي يكپارچه به نظر ميرسيد. صفحاتِ خارجي با سختترين سنگ سنباده ها مانند آينه صيقل داده شده بودند.
آرامگاه خئوپس ــ بنا به گزارش شاهدان عيني آن زمان ــ در نور خورشيد و يا حتي زير تابش نور ماه ، به طرز اسرار آميزي مانند قطعه اي كريستال بزرگ كه از درون بدرخشد ، برق ميزده است!

هرم خئوپس » تمام سنگي و توپر نيست. درون اين ساختمان يك سيستم راهروهاي پيچ در پيچ وجود دارد كه از طريق يك كانال به طول 47 متر ــ كه موسوم به « گالري بزرگ » است ــ به اتاقي به طول 5/10 متر ، عرض 30/5 متر و ارتفاع 80/5 متر موسوم به « شاه نشين » ختم ميشود.
اين اتاق بطور كامل با سنگ خارا پوشيده شده است. ولي داراي هيچگونه تزئين و آرايشي نيست. در اين اتاق يك تابوت سنگي از سنگ خارا كه درپوش ندارد ، قرار گرفته است.
اين تابوت سنگي بايد هنگامي كه هنوز هرم در حال ساختن بوده است ، به اين محل ، حمل شده باشد ؛ زيرا با ابعادي كه دارد ، قابل عبور از هيچ يك از راهروها نيست. چنين شاه نشينهايي تقريباً در تمامي اهرام موجود در مصر يافت شده اند. اين مكان آخرين استراحتگاه فرعون بوده است.
پس از مرگ فرعون ، جسد او كه با دقت با مواد خوشبو كننده ، آغشته و مومي شده بود ، در شاه نشين دفن ميشد. امعاء و احشاء كه از درونِ جسد خارج شده بود ، داخل محفظه هايي خالي از هوا موسوم به « كانوپ » گذاشته ميشد و كنار تابوت سنگي در شاه نشين قرار ميگرفت.
در حالي كه به اين طريق جسد فناشدني فرعون به آرامگاه ابدي خود سپرده ميشد ، « كا » ي مرده آرامگاه را ترك ميگفت. « كا » ــ كه به اعتقاد مصريانِ آن زمان منِ دوم بود ، نوعي تصوير منعكس شده ي انسان پنداشته ميشد كه به هنگام مرگ ، بدن را ترك گفته و ميتوانست آزادانه بين اين دنيا و آن دنيا حركت كند ــ اين « كا » شاه نشين را ترك ميكرد و بر روي پوسته ي خارجي هرم ــ كه آنچنان صيقلي بود كه هيچ موجود فاني نميتوانست روي آن حركت كند ــ تا نوك هرم بالا ميرفت. در آنجا خداي خورشيد ، « رع » پدر فراعنه ، در سفينه ي خورشيد خود ، منتظر بود كه اكنون شاهِ مرده ، سفر به ابديت را با او آغاز كند.
در هر صورت اين مسئله كه آيا هرم بزرگ واقعاً آرامگاه ابدي فرعون خئوپس بوده است يا خير ، اخيراً مورد شك و ترديد برخي از دانشمندان قرار گرفته است. آنها براي اين شك و ترديد خود سه دليل مي آورند:
* شاه نشين برخلاف رسوم آن زمان كاملاً بدون آرايش و زينت است!
* تابوت سنگي كه بايد جسد شاه مرده را در بر مي گرفت ، كاملاً صاف و صيقلي نشده و لذا ناتمام است ؛ درپوش نيز وجود ندارد!
* و بالاخره اينكه دو كانال هواي تنگ و باريك از شاه نشين از طريق روزنه هاي كوچكي به سطوح خارجي هرم و به هواي آزاد ، راه دارد. درحاليكه مرده ها نياز به هوا ندارند ــ كه اين نيز دليل محكمي عليه اين امر است كه هرم خئوپس واقعاً آرامگاه فرعون خئوپس باشد.
بيش از 3500 سال ، درون هرم بزرگ از آسيب دست بشر مصون باقي ماند ، مصون و محفوظ به دليل اينكه دربهاي ورودي با دقت پوشانيده شده بودند و نيز به خاطر ترسي كه وجود داشت. ترس از اينكه به اعتقاد مصريان ، مقبره هاي پادشاهان توسط ارواح محافظت و نگهباني ميشدند ، كه هر متجاوزي را كه به داخل هرم نفوذ ميكرد ، به قتل ميرسانيدند!
به اين ترتيب بود كه قبر دزدها ابتدا قرنها پس از ساختن اهرام به سراغ آنها آمدند.
مأمون خليفه ي عباسي و پسر هارون الرشيد (كه از 813 تا 833 ميلادي خلافت ميكرد) ، نخستين كسي بود كه به درون هرم خئوپس رفت.
او دستور داد تونلي تا اتاق شاه نشين (آرامگاه اصلي) حفر كنند ، به اين اميد كه در آنجا ، به مانند تمام آرامگاههاي شاهانِ ديگر ، گنجهاي بزرگ و ثروت زيادي پيدا كند! اما او هيچ چيز نيافت ــ هيچ چيز مگر لايه اي از فضله و مدفوع موشهاي صحرايي بر روي ديوارها و كف آرامگاه به ضخامت 28 سانتي متر كه در آنجا لانه كرده بودند. به اين ترتيب جويندگان گنج و قبر دزدها علاقه و توجه خود به هرم خئوپس را از دست دادند.
براي دزدانِ ديگر اين گونه نبود: هنگامي كه قسمتي از قاهره در سال 1168 ميلادي (سال 547 هجري شمسي) توسط اعراب به آتش كشيده و بطور كامل منهدم شد تا به دست جنگجويان صليبي نيفتد ، مصريان به هنگام بازسازي شهر خود ، صفحات سنگ آهكي سفيد و براق و صيقلي پوشش فوقاني هرم را كنده و به زير كشيدند و از آنها براي ساختن خانه هاي نو استفاده كردند!!!
امروزه هنوز هم اين صفحات سنگي را ميتوان در بسياري از مساجد شهر قديمي پيدا كرد! آنچه كه از هرم باقي ماند ، فقط هسته ي مياني هرم به شكل پلكاني بود ــ كه جهانگردان هنوز هم آن را به همان شكل و شمايل ، با ديده ي تحسين و اعجاب مينگرند.
سنگِ يكپارچه ي نوك هرم « پيراميدون » و همچنين سنگهاي طبقات فوقاني هرم نيز قرباني اين سنگ دزديها شد! به همين دليل امروزه اين هرم ديگر 6/146 متر ارتفاع ندارد بلكه ارتفاع آن فقط 20/137 متر است. نوك هرم امروزه ، مربعي به ضلع 10 متر است.
در سال 1842 ميلادي (1221 هجري شمسي) بر اين سكو ، جشن عجيبي برپا گرديد: پادشاه وقت آلمان « فردريك ويلهلم چهارم » كه عاشق هنر بود ، يك هيئت اكتشافي را به رهبري باستانشناسي به نام « ريچارد لپسيوس » به دره ي نيل فرستاده بود تا كارهاي هنري عتيقه و قديمي مصري و ديگر اشياء هنري ساخته شده را براي موزه تاريخ مصر كه طرح ساخت و گشايش آن در برلين در حال اجرا بود ، جمع آوري و فراهم كند. (اين موزه در سال 1855 ميلادي افتتاح شد.

معبد آرتميس
در شب 21 جولاي سال 356 قبل از ميلاد، مردي به نام هروستراتوس (Herostratus) زماني که نگهبانان معبد آرتميس در خواب بودند وارد معبد شد و در آنجا كاري را انجام داد كه خشم و نفرت تمام مردم متمدن آن زمان را برانگيخت: او با مشعل تعدادي از اشياء چوبي مورد پرستش و مقدس را به آتش كشيد!
شعله هاي آتش خيلي سريع به بالاتر سرايت كرد ، دربهاي چوبي روغن جلا داده شده و پرده اي كه روي پيكره خدايان را ميپوشانيد ، طعمه آتش شدند و از فراز آن به زودي سقف معبد دستخوش حريق شد ؛ در اندك زماني از عبادتگاه فقط خرابه اي پر دود باقي مانده بود! آن ستونهاي مرمرين ــ كه بعضي از شدت حرارات تركيده بودند و برخي افتاده بودند ــ با شِكوه و شكايت در آسمان تاريك ، قد برافراشته بودند.
اين مرد در برابر دادگاه كه او را محكوم به شكنجه كرد گفت که براي جاودانه کردن نام خود در تاريخ، معبد را آتش زده و در واقع به هدف خود دست يافت. عجيب اينکه اسکندر کبير هم در همين شب متولد شد. بنا به گفته پلوتارک (Plutarch) تاريخ نگار، در آن شب آرتميس چنان درگير مراقبت از زاده شدن اسکندر بود که نتوانست از معبد خود محافظت کند.
معبد آرتميس در شهر افه سوس (Ephesus) در حدود 50 کيلومتري شهر ازمير (Izmir) ترکيه قرار داشته است. اين معبد به عنوان زيباترين بناي روي زمين شناخته مي شده است و به همين دليل در ميان عجايب هفت گانه جا دارد.
اين پرستشگاه در زمان آتش سوزي هزار سال از عمرش ميگذشت. هنگامي كه ايونيها در جستجوي امكانات زيست و زندگي در اواخر هزاره ي دوم قبل از ميلاد از سرزمين اصلي يونان به آسياي صغير مهاجرت كردند ، بندر بزرگ شبه جزيره ي « ساموس » را روبروي شهر افسوس بنا نهادند. شهر و بندر خيلي سريع به يك مكان بازرگاني و تجارتي شلوغ و پر هياهو با خانه هاي بزرگ زيبا و كلبه هاي كوچك ، با خيابانهاي تميز و پهن ، با آگورهاي (ميدانهاي تجارتي بازار مانند) شلوغ تبديل شد. تجارت و جنبش و گردش مانند آنچه كه در سرزمين پيشين يونان رواج داشت ، شكوفا شد. افسوس به سرعت يكي از مهمترين شهرهاي جهان قديم شد.

بقاياي معبد آرتميس
مهاجران در مكاني دور افتاده در دهانه رودخانه « كايستروس » يك منطقه محصور را يافتند كه در آن يك درخت مقدس قرار داشت. ساكنان بومي و اوليه اين منطقه يك خداوندگار طبيعت آسياي قديم را ــ كه يك زن با پستانهاي بسيار بود ــ عبادت ميكردند. يونانيها اين سنت عبادي را پذيرفتند. تنها تغييري كه در اين روش عبادي به وجود آوردند اين بود كه آن الهه ي طبيعت زنانه را با آرتميس خودشان يعني الهه ي باكره ماه ، شكارچي نيرومند ، حافظ شهرها ، زنان و جانوران جوان جايگزين كردند.
بديهي است كه اين عبادتگاه كوچك در نظر يونانيان براي الهه شان كه به هر حال يكي از دختران زئوس و خواهر « آپولون » بود ، كفايت نميكرد. بنابراين آنها شروع به ساختن معبد جديدي براي آرتميس كردند ؛ اين معبد بايد بزرگتر و پرشكوهتر مي بود. خوشبختي با بدبختي همراه شد ، كه شهر افسوس در سال 560 قبل از ميلاد توسط « كرزوس » شاه ليديه تسخير شد. او نه تنها ثروت بي حد و حسابي داشت (چنانكه امروزه هم ثروتمندان را در اروپا كرزوس ميخوانند) ، بلكه يكي از علاقه مندان و دوستداران هنر يوناني و از پرستندگان صميمي خدايان يوناني بود. با كمك اقتصادي او معبد آرتميس ، پر شكوهترين و مجللترين پرستشگاه يونانيها ــ كه « آرتميسيون » ناميده ميشد ــ برپا گرديد.
چون اغلب اوقات در آسياي صغير زلزله رخ ميداد ، از اين رو معبد را در يك منطقه مردابي ساختند. زيرا اين باور وجود داشت كه زمين نرم زير بنا ميتواند حتي تكانهاي سخت و شديد را تحمل و خنثي كند.
ابتدا گودبرداري عميق انجام شد. در كف گود تيرها و الوارهاي حمّال از تنه ي درختان بلوط كه براي استحكام بيشتر ، دود اندود و خشك شده بودند ، جاسازي شد. اين الوارها وزنِ يك پي ساختماني سنگين و عظيم از سنگهاي صخره اي را كه تا سطح زمين در گود ريخته شده بود ، تحمل ميكردند. روي اين پي ، ساختمان معبد بنيان شد ؛ معبدي كه 51 متر عرض و 105 متر طول داشت. 127 ستون مرمريني كه سقف معبد بر آنها قرار داشت ، هر يك 18 متر ــ به اندازه ي تقريبي يك ساختمان 6 طبقه ــ ارتفاع داشت.
سقف و چوب بستِ شيرواني از چوب سدر بود. دربهاي بلند دو لنگه اي محراب كه از چوب جلا داده شده ي سرو ساخته شده بود ، به وفور با طلا و رنگهاي درخشان و پرفروغ تزيين شده بود. در محراب مجسمه ي ايستاده ي آرتميس با بيش از دو متر ارتفاع ، قرار داشت. اين مجسمه از چوب تاك ساخته شده و با طلا و نقره پوشيده شده بود.
پس از آتش سوزي معدن بدست هروستراتوس جاه طلب مردم در ميان ظرفها و كوزه هاي ذوب شده و ديوارهاي ترك خورده ، افسوسيها مجسمه ي آرتميس را كه تقريباً بدون هيچگونه صدمه اي سالم مانده بود ، يافتند!
آنها گفتند اين يك معجزه است و پيدا شدن مجسمه را نشانه اي از يك مأموريت الهي تلقي كردند. مأموريت اين بود كه معبد را ديگر بار بسازند. ولي اين بار باز هم بزرگتر ، باز هم زيباتر و باز هم باشكوهتر.
در سرتاسر يونان و نيز فراتر از يونان موجي از آمادگي براي ايثار در گرفت. پول ، جواهر و ساير نذرها و صدقه ها ، هديه شده از پير و جوان ، دارا و ندار ، به افسوس سرازير شد و بي درنگ كار ساخت معبدي جديد آغاز شد.
معمار افسوسي « خئيروكراتس » كه مأموريت يافته بود ، معبد جديد را بسازد ، نخست دستور داد باقيمانده ي خرابه هايي را كه هنوز سرپا بود و از كوه خرابه ها بيرون زده بود ، جدا كرده و از محل خارج كنند. آنگاه باقيمانده ي خرابه ها را صاف و هموار كردند. اين سطح صاف پي جديد معبد بود. اين پي با بلوكهاي مرمري ضخيم پوشيده شد ، به طوري كه اكنون سطح زير بناي معبد 125×65 متر اندازه داشت.
« خئيروكراتس » در ساخت بقيه ي قسمتهاي معبد دقيقاً همان شيوه ها و معماري معبد قديم را در نظر گرفت: درست روي محل ستونهاي از هم پاشيده شده ، 127 ستون جديد برافراشته شد. باز هم پايين 36 ستون از اين ستونها نقشهاي برجسته به بلندايي بيش از قامت يك مرد وجود داشت. اين نقشها كارهاي خدايان و قهرمانان يوناني را نشان ميداد. به اين ترتيب طي چندين دهه معبد قديم از نو برپا شد ولي ارتفاع معبد دو متر بيشتر از معبد سابق بود زيرا بر تل خرابه ها كه اكنون پي جديد را تشكيل ميداد ، باز هم يك كف ديگر كه دو متر ارتفاع داشت ، فرش شده بود. تفاوت ديگري نيز وجود داشت: براي اينكه باز ديوانه اي ديگر مثل « ارستراتوس » نتواند معبد را با آتش سوزي نابود كند ، سقف معبد اين بار نه از چوب كه از سنگهاي عظيم بنا شده بود.
سال 334 پيش از ميلاد اسكندر كبير در ادامه ي جتگهاي مشهور خود موسوم به « لشكر كشي اسكندر » عمليات جنگي پيروزمندانه ي خود را از راه آسياي صغير به سمت افسوس ادامه داد. او از معبد آرتميس كه در حال ساخت دوباره بود ، ديدار كرد و پيشنهاد نمود در مشاورت و در عمل و نيز قبل از هر چيز با پول در ساخت معبد كمك كند. او با اين پيشنهاد خود افسوسيها را در وضع نامساعدي قرار داد. از يك سو آنها نميخواستند پادشاه قدرتمند مقدوني را برنجانند ، از سوي ديگر به هر حال اسكندر در نظر آنها يك « بربر » بود (در يونان هر كس كه يوناني نبود ، بربر ، به معني بيگانه محسوب ميشد ؛ آنها نميخواستند از يك بربر كمك قبول كنند. بنابراين متوسل به حيله اي شدند: آنها براي اين شاه بيگانه دليل آوردند كه حكمران قدرتمند و سردار جنگجويي چون اسكندر بدون شك يك خداست ؛ و اينكه يك خدا براي الهه اي يك معبد بسازد ، عملي ناشايست است. اسكندر خشنود و شادمان از پيشنهاد خود چشم پوشيد.

ساخت معبد جديد مانند ساخت آرتميسيون قبلي چندين دهه طول كشيد و اين بار نيز معبد آرتميس تنها يك مركز مذهبي نبود. در آنجا تجارتهاي كوچك و بزرگ صورت ميگرفت ، خريد و فروش ميشد و مانند سراسر يونان ، معبد بزرگترين و مهمترين بانك در محل بود. هر كس پول نياز داشت به كاهن بزرگ كه نوعي مدير بانك نيز بود ، مراجعه ميكرد. او وام ميداد و بهره ميگرفت كه البته بهره چندان كم هم نبود. مبناي عادي بهره شامل 10% ميشد. بنابراين هر كس ميخواست 100 تالنت داشته باشد ، مي بايست ساليانه براي آن 10 تالنت بهره ميپرداخت. شهرها و شهرداريها وضعشان البته بهتر بود: آنها اگر وام ميخواستند ، فقط 6% بهره ميپرداختند و اگر دولتي براي جنگ به پول نياز داشت ، كاهن آرتميس حتي 5/1% بهره درخواست ميكرد.
افسوس پس از شكست در جنگ با رم در سال 133 پيش از ميلاد به تسخير رم در آمد و آنگاه اين شهر كه اكنون « افيسيوس » خوانده ميشد ، پايتخت استان جديد رومي آسيا قرار داده شد. اين حادثه وقفه اي در جاذبه هاي شهر و معبد پديد نياورد: الهه ي يوناني به الهه ي شكار رومي « ديانا » تبديل شد و افيسيوس باز هم دوران شكوفايي را به خود ديد.
آرتميسيون براي مدت 3 قرن ديگر مركز ثقل فعاليتهاي مذهبي ، روحاني و اقتصادي بود تا اينكه در سال 262 ميلادي به دست مهاجرين مهاجم « گوتي » غارت و بخشهايي از آن نابود شد. اهالي شهر قسم خوردند تا آنرا مجددا بنا کنند. 118 سال پس از آن ، اين معبد براي هميشه معنا و اهميت خود را از دست داد: پادشاه رومي « تئودوريوس اول » مسيحيت را به عنوان دين رسمي كشور اعلام كرد و دستور داد تمام معابد كفر تعطيل شود. از اين رو در نهايت آرتميسيون به طور كلي زايد به نظر آمد. اكنون هر كس مصالح ساختماني احتياج داشت ــ خواه مسيحيان براي ساختن كليساهاي جديد ، خواه سلجوقيان و اعراب كه شهر افسوس را چندين بار اشغال كردند و در آنجا براي خود خانه ها ساختند ــ آن را از معبد آرتميس براي خود فراهم ميكرد. « آرتميسيون » به يك معدن سنگ تبديل شد!
به اين ترتيب ساختماني كه زماني در تمام جهان معروف بود ، بطور كلي ناپديد شد و به همراه آن شهر قديم افسوس نيز كه به آهستگي در مرداب و باتلاقهاي رودخانه ي « كيستروس » فرو رفت ، ناپديد شد. (اين شهرها بعدها در قسمت بالايي باتلاقها از نو ساخته شد) هنگامي كه در اواخر سده هاي ميانه عثمانيها (تركها) به آنجا آمدند ، شهر قديمي افسوس و معبد بدون هيچ رد و اثري ناپديد شده بودند. هيچ كس ديگر نميدانست كه اين دو كجا قرار دارند.
در اواسط سده ي 19 باستانشناسان جستجو براي يافتن شهر افسوس و آرتميسيون را آغاز كردند. پس از سالهاي طولاني كه در آغاز با تلاشهاي نااميد كننده همراه بود ، باستانشناس بريتانيايي « جان تورتل وود » در زير لايه اي به ارتفاع 6 متر از گل و لجن به پي ساختماني « آرتميسيون » رسيد و در سال 1903 همكار بريتانيايي او « ديويد هوگارث » گنج آرتميس را يافت: 3000 قطعه جواهر ، گوشواره ، سنجاق سر ، گل سينه و سكه هاي كوچك گرانبها. اين سكه ها با آلياژي از طلا و نقره ساخته شده بودند. در سال 1956 كارگاه « فيدياس » از زير خاك بيرون آورده شد كه در آن 3 كپي از مجسمه ي آرتميس از نخستين آرتميسيون پيدا شد. تمام اين يافته هاي بي نظير اكنون در موزه هاي شهر هاي افسوس و سلجوق در تركيه امروزي نگاهداري ميشوند.

مجسمه زئوس
در يکصد و پنجاه کيلومتري غرب آتن در يونان، شهري تاريخي بنام المپيا (Olympia) قرار دارد، شهري که جايگاه اوليه بازيهاي المپيک بوده و اصلا" نام اين بازيها از آن گرفته شده است. در ارزش و مقام بازيهاي المپيک در ايام باستان همين بس که در مدت بازيها جنگها متوقف مي شد و ورزشکاران از آسيا صغير، سوريه، مصر و... براي مسابقه و پرستش زئوس (Zeus) خداي خدايان يونانيان به شهر المپيا مي آمدند.
كرونوس، پدر زئوس بنا بر افسانه ها در قسمت بالاي المپيا بر تپه اي ميزيست. غيبگويي براي او پيش بيني كرده بود كه يكي از پسرانش او را از تخت به زير خواهد كشيد. از آن پس كرونوس تمام فرزندان خود را بلافاصله پس از تولد مي بلعيد. هنگامي كه فرزند ششم يعني زئوس متولد شد ، همسر كرونوس ، « رها » به حيله اي دست زد: او به جاي نوزاد قطعه سنگي را در قنداق پيچيد و « كرونوس » كه بسيار خشمگين بود ، آن را بلعيد.
زئوس در مكاني پنهان بزرگ شد. هنگامي كه به سن بلوغ رسيد ، تصميم گرفت از اعمال ستمگرانه ي پدرش انتقام بگيرد: زئوس ابتدا به پدرش داروي مخصوص قي و تهوع خورانيد كه بر اثر آن « كرونوس » پنج پسر و دختري را كه پيش از زئوس متولد شده بودند و او بلعيده بودشان ، زنده بالا آورد!
آنگاه نوبت به مبارزه بيرحمانه تن به تن ميان پدر و پسر رسيد. زئوس بر پدر پيروز شد و پدرش را به « تارتاروس » ، جهنم عهد باستان افكند. از آن پس او پادشاه مطلق « المپ » ، شاهِ خدايان و انسانها و خداي آب و هوا بود. او براي يادبود پيروزيش مسابقات ورزشي المپيا را ترتيب داد.
تحقيقات تاريخي نشان ميدهد که بازي هاي المپيک از سال 776 قبل از ميلاد آغاز شده است و بعدها در سال 450 قبل از ميلاد معبد زئوس توسط معماري بنام ليبون (Libon) ساخته شد. معبد زئوس بسيار ساده و با معماري معمولي يونان ساخته شد لذا لازم بود تا به نوعي عظمت و بزرگي زئوس در معبد ترسيم شود. راه حل چيزي نبود جز يک مجسمه با عظمت از زئوس.
اين مجسمه عظيم در 450 قبل از ميلاد توسط فيدياس مجسمه ساز مشهور يوناني ساخته شد. همان كسي كه مجسمه خداي آتنا را در پارتنون آتن ساخت. كارگاه او كنار معبد قرار داشت كه در سال 1950 حفر و بازگشايي شد و اكنون يكي از جاذبه هاي توريستي معبد به شمار مي آيد.
او در آنجا قطعات مجسمه زئوس را ساخت و پس از پايان ساخت قطعات در معبد آنها را روي هم سوار کرد.
براي سالها معبد زئوس محل جذب ورزشکاران و بازديدکنندگان از سراسر دنيا بود. در قرن اول ميلاد يکي از امپراتورهاي روم بنام گاليگولا (Galigula) قصد آنرا داشت که اين مجسمه زيبا را به رم ببرد. اما در ميان راه چهارچوب هايي که براي حمل مجسمه ساخته بودند شکست و خساراتي هم به مجسمه وارد شد بعدها اين معبد و مجسمه زئوس در قرن دوم ميلادي توسط يونانيان مرمت و باز سازي شد.
در سال 391 پس از ميلاد امپراتور يونان تئودسيوس اول (Theodosius I) بازي هاي المپيک را ممنوع کرد و درب هاي معبد زئوس را به روي همه بست. او بازي هاي المپيک را تمريناتي براي کفر و شرک مي دانست. پس از آن باران، زلزله و... آسيبهاي جدي به معبد زئوس وارد کرد تا اينکه قبل از قرن پنجم ميلادي يکي از ثروتمندان يونان مجسمه زئوس را از معبد به شهري بنام کنستانتينوپل (Constantinople) - که امروز جزو خاک ترکيه و حوالي استانبول است - برد.
مجسمه زئوس در اين شهر تا سال 462 سالم نگهداري شد تا اينکه در اين سال در يک آتش سوزي بسيار بزرگ تخريب شد. در نوشته هاي به جا مانده از يونان باستان آمده است که "با وجود آنکه معبد زئوس بسيار بزرگ است و با اينکه مجسمه، زئوس را در حالت نشسته نمايش مي دهد اما سر مجسمه تقريبآ به سقف چسبيده است. ما نگران هستيم اگر چنانچه روزي زئوس بخواهد بايستد، سقف درهم خواهد شکست!
زئوس در حالت نشسته 12 متر يا 50 فوت ارتفاع داشت. با بدني از عاج. خرقه و مو و ريشي از طل. تختي كه خداي خدايان بر آن تكيه زده بود هم از چوب سرو ساخته شده بودكه جواهرات گرانبها آن را زينت مي دادند. در دست راست زئوس نيز تمثال خوش تراشي از نايك خداي پيروزي قرار داشت. معبدي كه مجسمه در آن قرار گرفته بود 64 متر يا 210 فوت ارتفاع داشت كه بنام معبد زئوس شهرت داشت. اين بنا داراي 72 ستون عظيم خارجي بود كه بسيار هنرمندانه تراشيده و تعبيه شده بودند
در ارتباط با عظمت و زيبايي اين مجسه جهانگرد معروف يوناني پاسانياس (Pausanias) مي نويسد :
روي سر اين مجسمه تاجي از برگ زيتون قرار داشت و در دست راست او نشان پيروزي... در دست چپ او عصاي سلطنتي که مينا کاري شده بود و روي عصا يک عقاب از طلا نشسته بود. کفشهايش طلا بود و لباسهايش از پوست حيوانات و گل ياس و... تخت پادشاهي او از طلا، چوب آبنوس و عاج فيل ساخته شده بود.

باغهاي معلق بابل

در سال 1898 ميلادي (1277 هجري شمسي) باستانشناس آلماني « روبرت كلدوي » ، در حدود 90 كيلومتري جنوب بغداد در عراق امروز در سواحل رود فرات جستجو در پي ويرانه ها و بقاياي شهر غرق شده ي بابل را آغاز كرد.
بابل كه در عهد عتيق (تورات ــ كتاب آسماني موسي) از آن با همين نام ياد شده است ، در تاريخ بيش از سه هزار ساله خود سه بار تا پي ديوارهاي شهر منهدم شده و همواره ديگر بار از نو ساخته شده بود ، اما در نهايت اين شهر در قرنهاي 6و 5 پيش از ميلاد تحت سلطه و حكمراني فارسها و مقدونيها قرار گرفت.
بابل نخستين شهر جهاني تاريخ بشريت محسوب مي شود و قبل از هر چيز به خاطر سه اثر ساختماني برجسته ، كه براي اهل فن و حرفه زمان خود جنجال برانگيز محسوب مي شدند ، يعني: براي برج بابل ، براي ديوارهاي عظيم و مستحكم كه به دور شهر كشيده شده بود و براي باغهاي معلق سميراميس ، مشهور و معروف شده بود.
« كلدوي » از سوي شركت « آلمان ــ مشرق زمين » در برلين مأموريت داشت به جستجوي اين سه اثر هنري فني عجيب بپردازد و آنها را از دل زمين حفاري كند. اين باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجراي اين مأموريت سپري كرد ؛ او براي اين كه بتواند با توده عظيم خرابه ها و ويرانه ها دست و پنجه نرم كند دستور داد يك خط كامل نقاله حفاري براي انجام اين كار از اروپا به محل بياورند ــ و او در كار خود موفق شد. او برج بابل را يافت ، معبدي بزرگ و مطبّق و در عين حال درون پُر كه به افتخار خداي كشور بابل ، « مردوك » برپا شده بود. در هر صورت ، از اين اثر ساختماني كه ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روي سطح چهار گوشي كه هر ضلعش نيز 90 متر طول داشته ، بنا شده بود ؛ تنها تعدادي از پايه هاي اصلي بنا و تل عظيمي از خاكهاي آثار مخروبه باقي مانده بود.
« كلدوي » همچنين ديوار شهر بابل را ، كه عظمتش تعجب جهانيان زمان خود را برانگيخته بود ، پيدا كرد: ديوار بقدري عريض بود ، كه دو ارابه اسبي مي توانستند روي آن براحتي در كنار هم حركت كنند. اين ديوار ، تمام شهر ، مجتمع قصرها و نيز يك قطعه زمين مسطح و بزرگ را در بر مي گرفت. اين قطعه زمين احتمالاً براي مردمي كه خارج از ديوار زندگي مي كردند ، هنگام حمله احتمالي دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. « كلدوي » از اين اثر ساختماني عظيم نيز فقط پايه هاي اصلي ديوار را كه تا 12 متر ارتفاع داشتند و تل عظيمي از ويرانه ها را يافت. اما باغهاي معلق معروف كجا بود؟
اين پژوهشگر آلماني پس از اينكه سالهاي طولاني سختكوشانه و با ناكامي به دنبال اين اثر ساختماني گشته بود ، يك روز در گوشه ي شمال شرقي مجتمع بي حد و مرز كاخهاي سلطنتي ، در عمق يك متري از سطح خاك و خرابه ، به ساختماني برخورد كه مشابه آن را تا به حال هرگز نديده بود ؛ اين پي از دوازده اتاق باريك و دراز كه اندازه يكديگر بودند تشكيل مي شد ، كه ــ بر خلاف تمام ديگر آثار ساختماني كشف شده در بابل ــ از سنگِ تراش داده درست شده بود. اين دوازده اتاق در دو سوي يك راهروي مياني رديف شده بودند ؛ سقف اين اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محكم و قطور بود ، كه ظاهراً منظور از ساخت آن تحمل بارهاي سنگين بوده است. ديوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چيز ديگري كه كلدوي در اين خرابه ها درست در كنار اثر ساختماني طاقْ گنبدي دوازده اتاقه كشف كرد ــ كه كمتر از آن اتاقهاي نادر ، عجيب نبود ــ يك حلقه چاه بود. اين چاه از يك دهانه ي حلقويِ مركزي و دو دهانه ي گوشه دار كوچكتر تشكيل شده بود. چرخ چاهي كه به اين چاه تعلق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهاي كلفت تشكيل مي شده ، باقي نمانده بود. كلدوي مدتي طولاني انديشيد ، كه اين زير زمين طاقْ گنبدي ، زماني چه چيزي را مي توانسته تشكيل بدهد ــ آنگاه او پاسخ را يافت. او در بسياري از نوشته هاي يونانيان و روميان ، و همچنين بر روي كتيبه هاي سنگي خط ميخي زمان بابليها ، سرنخهايي به دست آورد كه در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به كار رفته بوده است: در ديوار شمالي « قصر » يا كاخ و سراي سلطنتي بابل ، و در « باغهاي معلق سميراميس ». سنگهاي تراش داده شده ي قصر را « كلدوي » قبلاً يافته بود ــ بنابراين زير زمين طاقْ گنبدي مي بايست متعلق به « باغهاي معلق » مشهور مي بود.
« كلدوي » از ادبيات جامع موجود درباره ي بابل قديم ، فقط مي توانست يك تصوير درباره شكل ظاهري باغهاي معلق سميراميس نزد خود مجسم كند: احتمالاً روي زيرزمين طاق گنبدي يك ساختمانِ مركزيِ تراس گونه با تراسهاي مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زيري خود واقع بوده و با سطوح سنگي به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
بر روي هر يك از سطوح سنگي ، يك لايه حصير آغشته به قير ، كشيده شده و روي آن با دو لايه آجر كوره ، فرش و درزهاي ميان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روي اين طبقه ي آجري ، يك لايه سرب ريخته شده بوده كه از نشت رطوبت به طبقات زيرين جلوگيري كند.
در نهايت بر روي لايه ي سربي ، يك لايه خاك به ارتفاع 3 متر قرار داشته كه باغ اصلي را ــ كه در آن حتي درختان بلند هم ميتوانستند برويند ــ تشكيل ميداده است.
كلدوي » پيروزمندانه به برلين گزارش داد: « من باغهاي معلق را يافته ام » اما پيروزي او براي مدت زيادي دوام نيافت. هنوز كشف او به زحمت معروف شده بود ، كه درباره ي آن شك و ترديد پيدا شد.
ديگر پژوهشگران نيز با تكيه بر نوشتارهاي عهد باستان تلاش كردند ثابت كنند كه باغهاي معلق در مكاني كه « كلدوي » حدس ميزد ، نميتوانسته بنا شده باشد. برخي از اين پژوهشگران گفتند كه « باغهاي معلق » درون محوطه ي كاخها نبوده ، بلكه در كنار آن قرار داشته است. برخي ديگر بر اين باور بودند كه باغها نه در محوطه ي قصرها و نه در كنار آن بوده ، بلكه دور از محوطه ي كاخها و درست در كناره ي رود فرات قرار داشته ، و تعدادي هم حتي ادعا كردند كه باغها نه در كناره ي رود ، بلكه بر فراز رودخانه ، گويا بر روي پل عريضي ــ كه بسيار پهنتر از بستر رودخانه بوده ــ قرار داشته است!
مشخص نيست كه كدام يك از اين فرضيه ها درست و كدام اشتباه است. احتمالاً اين معما در آينده نيز حل نخواهد شد.
همچنين معلوم نيست كه چرا « باغهاي معلق » به سميراميس نسبت داده شده است. « سميراميس » ملكه افسانه اي بابلي ــ آشوري بوده كه اگر واقعاً وجود خارجي هم داشته ــ مي بايد قرنها پيش از ساخت و ايجاد « باغهاي معلق » ميزيسته است. در مورد اينكه آيا ملكه اي هم ، كه در زمان ساخت باغ در بابل ميزيسته ، سميراميس نام داشته است ، دليل و مدركي وجود ندارد.
به اين ترتيب « باغهاي معلق » كه در فهرست اسامي عجايب هفتگانه « آنتيپاتروس » در مقام دوم از آن نام برده شده است ، از تمام عجايب هفتگانه ي ديگر كمتر مورد پژوهش و تحقيق قرار گرفته است.
تنها نكته مسلم و مطمئن اين است كه باغهاي معلق در بابل قرار داشت و بنيانگذار آن پادشاه بابلي نبوكد نصر دوم (605 ــ 562 پيش از ميلاد) بود ــ پادشاهي كه حكومت خود را به بالاترين حد شكوفايي تاريخ زمان خود رسانيد.
[b][size=medium]اما نظريه ديگري هم وجود دارد:
[font=tahoma][size=medium][color=#000080]پس از از زير خاك درآوردن خرابه هاي بابل باستان در صد سال پيش هزارن لوح گلي و سنگي با خط ميخي از زير خاك استخراج شد و حتّي يك اشاره كوچك هم در هيچكدام به باغهاي معلّق بابل نشده بود!!!!
در طي مصاحبه با يك پروفسور آمريكايي باستانشناس ايشان ادّعا كردند اين مورخين يوناني بودند كه صدها سال پس از ساخته شدن چنين باغهايي(چنانكه خود ادّعا كرده اند) از ساخته شدن باغهاي معلّق به دستور نبوكد نصر آنهم در بابل خبر دادند.درحاليكه در يكصد سال گذشته هيچ سندي از هزاران لوح گلي بابل حتّي اشاره اي به وجود اين باغها ندارد.با توجّ به اينكه شاهان باستاني بعيد به نظر ميرسد چنين اثر معماري نبوغ آميزي را بسازد و در هيچ سند خود از آن ياد نكند!
ايشان معتقد بودند كه باغهاي معلّق نه در بابل بلكه در نينوا و آنهم صدها سال قبل از نبوكدنصر بدست شاه مقتدري بنام Sennacherib كه در واقع يك نابغه فن معماري بوده است.. ساخته شده. و جالب اينكه ده ها تصوير نقش برجسته از اين باغها و نيز يك لوح گلي بزرگ را كه شرح دقيق ساخت باغها بود در اين مستند نشان داد.Sennacherib درواقع بنيانگزار پادشاهي آشور در ۷۰۰ قبل از ميلاد به پايتختي نينوا بود.
زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
هنگامي كه « نبوپولاسار » در سال 605 پيش از ميلاد در گذشت ، پسر او « نبوخد نصر » بر تخت نشست. او كشور خود را با جنگهاي بيشمار ، تبديل به قدرت جهاني زمانِ خود كرد و همزمان پايتخت كشورش « بابل » را تبديل به بزرگترين ، جديد ترين و پرشكوهترين شهر جهان در آن روزگار كرد.
« نبوخد نصر » ، « اساگيلا » را كه معبد مركزي و اصلي خداي امپراتوري بابل ، مردوك (گوساله ي خداي خورشيد) بود ، بازسازي كرد و دور تا دور معبد ، تأسيسات عظيم مجلل و باشكوهي به وجود آورد. او ساختمان برج مطبق 90 متري « اتمنانكي » را كه معبد ديگري براي « مردوك » بود دوباره آغاز كرده و به پايان رسانيد. اين معبد بعدها در تاريخ به « برج بابل » موسوم شد. « نبوخد نصر » دستور داد براي جشنهاي مجلل و باشكوهِ بيشماري كه تقريباً همه روزه در بابل برپا ميشد ــ و به اين شهر لقب « بابل گناهكار » داده بود ــ يك خيابان عظيم ، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند كه شكوه و جلال آن در جهانِ آن روز ، مثال و مانندي نداشت. او دو كاخ بزرگ پادشاهي ساخت و دستور داد با بناي يك ديوار حلقوي دو جداره كه قبلاً از آن صحبت شد ، حصاري به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساكنان آن از ايمني كامل برخوردار باشند. خيابانهاي پهن و مجلل از طريق دروازه هاي بزرگي كه در اين برج و بارو ايجاد شده بود ، خارج شهر را به داخل شهر وصل ميكرد و در دو طرف اين خيابانها ، كاخها و معابد زيادي كه تازه برپا شده بود ، وجود داشت. دروازه و خياباني كه به نام « ايشتار » الهه ي جنگ و عشق ، ناميده شده بود ، با تصاوير برجسته ي جانوران بر روي سنگهاي مينا (سنگهاي لعابي) تزيين شده بود. بر طبق نوشته هاي به دست آمده از يك كتيبه به خط ميخي ، در شهر بابل 53 معبدِ خدايان بزرگ ، 55 معبد كوچكتر مردوك ، 300 مجتمع معبدي كوچكتر خدايان زميني و 600 مجتمع معبدي خدايان آسماني ، 180 محراب ايشتار و 200 محراب ديگر براي ديگر خدايان وجود داشته است!
مهمانان و بازديد كنندگان از سراسر سرزمينهاي بيگانه به اين شهر مي آمدند تا عظمت و شكوه آن را ديده و مورد تحسين و ستايش قرار دهند. در خيابانهاي شلوغ شهر علاوه بر اين مهمانان ، احتمالاً نخستين جهانگردان تاريخ ، سربازان ، جيب بُرها ، غيبگوها و فالگيرها ، نوازندگان دوره گرد و مهمتر از همه بازرگانان ــ كه با كاروانهاي خود آمده بودند تا كالاهاي خود را از تمام سرزمينهاي غني و آباد عرضه نمايند ــ يافت ميشدند. در بازارهاي بابل ، ارغوان از فنيقيه ، كندر از عربستان ، فرش و سنگهاي زينتي از ايران ، قلع از انگلستان ، نقره از اسپانيا ، مس و طلا از مصر و ادويه و عاج فيل از هندوستان عرضه ميشد. علاوه بر بازرگانان ، تعداد بيشماري هنرمند و كارشناسان صنايع دستي به بابل مي آمدند. آنها ميدانستند ، صابون چگونه ساخته ميشود و پارچه را چگونه رنگ ميكنند. آنها ميتوانستند فلزكاري و ر

آخرین ارسال های من :
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  قديمي‌ترين شهرهاي جهان +تصاویر ایلیا 0 1,838 ۱۳۹۱-۷-۶، ۱۱:۴۸ عصر
آخرین ارسال: ایلیا
  لوکس ترین و گران ترین هتل جهان در آنتالیا (جالب همرا با عکس) ALI XxX 0 1,604 ۱۳۸۹-۱۲-۲۰، ۰۲:۵۵ عصر
آخرین ارسال: ALI XxX
  عجایب هفتگانه جهان (خواندنی) ALI XxX 0 1,579 ۱۳۸۹-۱۲-۱۶، ۰۷:۲۶ عصر
آخرین ارسال: ALI XxX
  قدیمی‌ترین نقطه باستانی جهان reza1366 0 1,314 ۱۳۸۹-۱۲-۱۳، ۰۴:۳۴ عصر
آخرین ارسال: reza1366
  معرفی 5 شهر تاریخی فراموش شده جهان Royal Falcon 0 1,535 ۱۳۸۹-۱۲-۱۲، ۱۱:۴۶ عصر
آخرین ارسال: Royal Falcon
  بابیلوس؛ قدیمی‌ترین نقطه باستانی جهان Royal Falcon 0 1,155 ۱۳۸۹-۱۲-۱۲، ۱۱:۴۰ عصر
آخرین ارسال: Royal Falcon
  ترسناک ترین افسانه هادرمورد6مکان تاریخی جهان reza1366 0 1,335 ۱۳۸۹-۱۲-۱۰، ۰۶:۵۴ عصر
آخرین ارسال: reza1366

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان