امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 2.7
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نگاهی به آرای پل ویریلیو
#1
Lightbulb 
چند روز پیش داشتم با یکی از دوستام که توی سیاست بین الملل محققه صحبت میکردم؛ منو با پل ویریلیو آشنا کرد؛ درسته که متخصص میان رشته هاست اما معمولن نظریه سرعتشو توی شهرسازی به شکل ویژه میشناسند من از اینکه باهاش آشناشدم خوشم اومد(شاید به این دلیل که متاثر از جنگ جهانی دوم نظریاتش ) فکر کردم شاید بد نباشه به اشتراک بذارم!یه چکیده از وضعیت ،نظریاتش میذارم هرچند بماند که خودم خیلی از نظریاتشو پسندیدم و خیلیای دیگه رو نمیشه پذیرفت هرچند اون زمانه که همه چیو مشخص میکنه [تصویر:  cool.gif]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پل ویریلیو در سال ۱۹۳۲ در پاریس متولد شد؛ ویریلیو مکرراً به دوران کودکی پررنج خود در خلال جنگ جهانی دوم و نیز تجربیات حاصل از آن، به عنوان یک عامل تاثیرگذار بر زندگی اش در دوران بزرگسالی و آثار اذعان کرده است. می توان گفت «جنگ، دانشگاه وی بوده است». ویریلیو گفته است «کارمن تحلیل انتقادی مدرنیته است، اما از طریق برداشتی از تکنولوژی که تا حد زیادی... فاجعه آمیز است.»

ویریلیو در دوران دانشجویی شدیداً تحت تاثیر پدیدارشناسی موریس مرلوپونتی بود و پس از گذراندن خدمت اجباری در ارتش استعماری طی دوران جنگ استقلال الجزایر، در دهه ۱۹۵۰ به عنوان شاگرد مرلوپونتی، به تحصیل در دانشگاه سوربن پرداخت.

وی در سال ۱۹۶۳ همکاری اش را با کلود پرن که معماری برجسته بود آغاز کرد و گروه کلود پرن را تشکیل داد. روانشناسی گشتالت، نظریه نسبیت اینشتین و هایزنبرگ و فلسفه برگسون بر نحوه نگرش او تاثیر فراوانی داشته اند.
یریلیو به دلیل پژوهش در مورد تاثیر استراتژی نظامی روی معماری و فضا، به یکی از پرنفوذترین نظریه پردازان معاصر درباره رابطه بین تغییرات تکنولوژیک، هویت و شکل شهری تبدیل شده است. یک نکته کلیدی که همه نوشته های ویریلیو را به هم پیوند می زند، تاکید وی بر این امر است که تکنولوژی های مدرن حمل و نقل و ارتباطات، باعث شتاب گرفتن پیوسته زندگی اجتماعی شده که تاثیرات سیاسی قاطعی را به وجود آورده است.

ویریلیو القابی همانند نظریه پرداز جنگ، سرعت و پنداره، نظریه پرداز قدرت نظامی، دانش و تکنولوژی و عناوین بی شمار دیگری را دریافت کرده است. آثار وی به عنوان نظریه «منطق فرهنگی میلیتاریسم متاخر» توصیف شده است، به جای آنکه در زمره نظریه پسامدرن یا پساساختارگرایی قرار گیرند. علاوه بر این، آثار ویریلیو حوزه های گوناگون را درنوردیده است. وی به طور همزمان، مورخ تاریخ، تکنولوژی و تصویر برداری، فیلسوف معماری، استراتژیست نظامی و سینما و نیز مفسر برانگیزنده سیاسی درباره تاریخ، تروریسم، رسانه های ارتباط جمعی و روابط انسان ماشین نیز هست. از نظر منتقدان، آثار ویریلیو به دلیل «یک آنارشیسم لیبرال بدبینانه» و همانند بودریار به خاطر گرایش به اغراق، کلیت گرایی و تعمیم آسیب دیده است. اما از نظر طرفدارانش، وی نظریه پردازی است که ما برای درک فرهنگ تکنولوژیک دوران معاصر نیازمند وی هستیم.
تز ویریلیو درباره سرعت یا «درومولوژی» هنگام تعمق در مورد تکنولوژی های نوین اهمیت زیادی دارد. همه این تکنولوژی ها درباره سرعت، شتاب یا به عبارت بهتر فوریتاست. این شتاب از نظر ویریلیو، نشانه یی از فاجعه و نیز دال بر تاثیر فزاینده نظامی شدن جوامع معاصر و همچنین فرهنگ های رسانه یی است. تز ویریلیو بی شباهت به «فشردگی زمان فضا» که توسط دیوید هاروی (۱۹۸۹) بیان شده ، نیست؛ گرچه از نظر ویریلیو این فرآیند به اندازه امور نظامی از ضرورت های نظام سرمایه داری مشتق شده است و...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از نظر ویریلیو ظهور تکنولوژی هایی که تصاویر و اطلاعات را با «سرعت نور» منتشر می کنند، یک آستانه عمیق را تشکیل می دهند که یکی از عواقب آن واژگونی پتانسیل گرایش های جابه جا شونده وسایل حمل و نقل در عصر مدرن است. به گفته وی به جای پویایی که مشخصه دوران اولیه مدرنیته است، چیزی که اکنون در حال ظهور است، یک «سکون قطبی» است، به گونه یی که «از حالا به بعد هر چیزی اتفاق می افتد بدون حرکت دادن ما و بدون اینکه ما عازم شویم». ویریلیو پیشگویی می کند ادغام علم تکنولوژی به طور مجازی با همه جنبه های زندگی روزمره، از مهندسی ژنتیک و انقلاب فراکاشت که نوید طراحی مجدد بدن انسان را می دهد، گرفته تا سلطه ماشین های بصری که در بالا شرح داده شد، ما را به درون مداری می آورد که وی آن را تصادف عمومی نامیده است. با اصل قرار دادن بحث وی که هر تکنولوژی جدید به معنای ایجاد تصادف خود آن است (برای مثال، ابداع لوکوموتیو به طور همزمان همراه با ابداع تصادف قطار نیز بود)، ویریلیو ادعا می کند تعامل جهانی به معنای تصادفی است که بر شبکه یی تاثیر می گذارد که دیگر نمی تواند محلی شود. در عوض، مانند ویروس لاو باگ که طی سال ۲۰۰۰ از فیلیپین گسترش یافت، به زودی در همه جا و در همه بخش ها حاضر می شود.
گرچه جنبه های جدال برانگیز و سوالات حیرت برانگیز بسیاری وجود دارند که با نظریه فرهنگی ویریلیو مرتبط هستند، تردید اندکی وجود دارد که نقد فرامدرن وی از تاکتیک های نظامی، استراتژی ها و تکنولوژی ها با آثار شمار دیگری از نظریه پردازان فرهنگی که در حال ظهور هستند همانند کروکر تصادم پیدا کند. به طور طبیعی، دلیل اصلی برای اینکه چرا چنین تصادم هایی روی می دهد این است که متون متاخر ویریلیو به شکل رودررو، بعضی از مهم ترین و هشداردهنده ترین پیشرفت های فرهنگی و اجتماعی عصر ما را خطاب قرار می دهد. بنابراین ویریلیو یکی از مهم ترین نظریه پردازان فرهنگی در صحنه روشنفکری معاصر است.

وی باستان شناسی است که ابداعات تکنولوژیک عصر ما را مورد آزمایش قرار می دهد تا نشانه هایی را بیابد که نشان می دهند در کجا تشدید سرعت در آینده مشاهده خواهد شد و همچنین تلاش می کند به تاثیرات احتمالی منفی دیالکتیک سرعت و ناپدیدی اشاره کند. فرامدرنیسم ویریلیو به عنوان انشعابی از مدرنیسم و مدرنیته مفصل بندی نمی شود بلکه به مثابه یک نقد انتقادی از مدرنیسم و مدرنیته از طریق ادراکی فاجعه آمیز از تکنولوژی درک می شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
زیبایی شناس ناپدیدار و بحران بُعد فیزیکی
ویریلیو در زیبایی شناسی ناپدیدار(1991a) و بُعد گم شده(1991b) از هندسه شکستگی های(17) مندلبرو(1997) پیروی کرده و ثابت می کند نظریه اجتماعی باید گسیختگی های موجود در توازن آگاهی انسانی و «فوران های ریخت شناسی» در بُعد مادی را در نظر بگیرد. او با پیروی از مفهوم «گسیختگی های مکرر» و نظریه نسبیت عام اینشتاین استدلال می کند نگرش جدید و شهر جدید، هر دو محصول قدرت نظامی گری و فناوری های زمان- محورِ سینماییِ ناپدیدار هستند. به علاوه هرچند در آگاهی دیداری ما از چشم انداز شهر جنبه هایی سینمایی و سیاسی وجود دارد، اما آن چه اجتناب ناپذیر است توانایی این جنبه ها در نشان دادن ناپایداری فناورانه زیبایی شناسی کلان و روایت های فضایی، و ظهور ریز- روایت هاست. در زبان ویریلیو هندسه شکستگی مندلبرو، چگونگی ظهور شهرِ «بیرون آمده(18)» را توضیح می دهد- چنان که فوران ریخت شناسی بین فضا و زمان، به تکه های بی شمار تفسیرهای دیداری، و به «بحران در همه ابعاد» انجامیده است(Virilio, 1991b:9-28). نکته مهم این که دیدگاه های ویریلیو نسبت به زیبایی شناسی ناپدیدار و بحران بُعد فیزیکی، به کمک ساختمان متنی «تبیین های» فکری جامع صورت نمی بندد، بلکه با موضع گیری راهبردی گسیختگی های مولد و پویش های آفریننده آن چیزی می گیرد که ویریلیو به آن «گرایش» می گوید(Virilio, 1989:80) چنان که ویریلیو در بُعد گم شده(1991b) می گوید قاعده اصلی در شهرِ بیرون کشیده ناپدیداری زیبایی شناختی و همه ابعاد، در قلمرو نظامی گری و محدوده های سینمایی پایداری شبکه ای، گسیختگی، و رابطه فناورانه فضا- زمان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ http://anthropology.ir/node/26145
نقد بر ویریلیو
نظریه اجتماعی ویریلیو و بسیاری از فعالیت های او از دهه 1960 تاکنون در معرض مجادله بوده است. برای نمونه، آن جا که ویریلیو و پَرنت مقاله های خود را در مجله معماری پایه منتشر کردند، پیشنهاد نمودند که جهان سطوح افقی را ترک کرده و خود را با سطوح مایل سازمان دهی کند. غیرمنتظره نیست که این ادعاها با مخالفت شدید معماران هم قطار و با بی تفاوتی جهانیان روبه رو شود. به همین ترتیب مفهوم سازی های ویریلیو از دولت، فناوری، و سرعت در معرض نقد قرار گرفته است. برای مثال، دلوز و گتاری(423-1987:351)، به آن چه کروگان (1999) تلاش بیهوده در «ادغام» اندیشه ویریلیو در رویکرد فراساختارگرایی آن ها به نظریه اجتماعی می نامد دست زدند. به هر حال، همان طور که کروگان می گوید، «الگوی ایستا و غیرتاریخی» دلوز و گتاری درباره دولت و فناوری، نمی تواند با نوشته های ویریلیو یک کاسه شود، بدون آن که انسجام فرایندی خود را از دست دهد. از سویی، اندیشه زیبایی شناسی ناپدیدار ویریلیو(1991a) مخالفت شدید هاروی(351 و 299 و 1989:293) جغرافی دان نومارکسیست را برانگیخته است. از نظر هاروی، «پاسخ» ویریلیو به آن چه او «فشردگی زمان- فضا» می گوید این است که کوشیده است با ساختِ گونه ای زبان و تخیل که بتواند فشردگی زمان- فضا را بازتاب دهد، هر زمان- فضا را بیازماید و از آن سواری بگیرد. هاروی، «نوشته های هیجانی» ویریلیو(و بودریار) را در این مقوله جای می دهد، زیرا «به نظر می رسد آن ها اصرار دارند با فشردگی زمان- فضا بیامیزند و آن را در قالب لفاظی معانی و بیان خودشان درآورند.» البته هاروی «این پاسخ را قبلاً به خصوص در نوشته های فوق العاده برانگیزاننده نیچه در خواستِ قدرت دیده است.» اما در زیبایی شناسی ناپدیدار(1991a)، پاسخ های واضح و هدف مند ویریلیو به ظهور شرایط منطق سرعت و مردم سالاری، در واقع با توجه به «اهمیت گسیختگی، حادثه، و اموری که به خاطر مولّد بودنشان بازداشته اند»، مطرح شده است(1997a:44، تأکید از ویریلیو). چنان که با لُترینگر(30) می گوید، «این با آن چه ژیل دلوز در هزار عرصه گفته است، کاملاً متفاوت است. او گام به گام جلو می رود، ولی من با انقطاع و گاه به گاه کار می کنم. این که بایستیم و بگوییم «بگذار جای دیگری برویم» برای من خیلی مهم است» (Virilio, 1997a:45). آن چه «نوشته های هیجانی» ویریلیو طی دهه 1980 اثبات می کند، پیامدهای مادی، و یقیناً غیرمادی تحولات منطق سرعت در زیبایی شناسی، قدرت نظامی، فضا، سینما، سیاست و فناوری است. در عصری که شدیداً تحت تأثیر ناپیدایی زندگی اجتماعی، جنگ، ماده، و ادراک انسانی در اثر تولیدهای فناوری است، این دستاورد مهمی است. در عصر کنونی محدودیت های نظریه اجتماعی ویریلیو، چنان که هاروی می گوید، به شباهت هایی که با نیچه دارد مربوط نمی شود، بلکه به تفاوت هایی که با او دارد مرتبط است. وایت، با نقل قول از هنرمند بازیگر امریکایی لاوری اندرسن(31) می نویسد:
ویریلیو هنوز هم موضع نقادی نوگرایانه نسبت به تاکتیک ها، راهبردها، و فناوری های نظامی پسانوگرا را حفظ کرده، درحالی که نیچه آن حوصله را ندارد که همواره در مقام نقد باقی بماند، و می کوشد که حداقل به طور نظری و معنایی، یعنی از راه استعاره ها و فنون متقاعدکننده، آن ها را برای کاربست خودش مناسب نماید، تا قدرت نخبگان بر جنازه ها را حفظ کند- حالا که زندگان بر مردگان بیشی دارند(Waite, 1996:381-2، تأکید از وایت).
اگرچه در برابر نظریه اجتماعی ویریلیو، پرسش های مجادله آمیز فراوانی مطرح است، نقد فرانوگرای او از تاکتیک ها، راهبردها و فناوری های نظامی با موضع شمار زیادی از نظریه پردازان اجتماعی مانند کراکر(1997) برخورد پیدا می کند. دلیل برخورد این است که کتاب هایی از ویریلیو مانند سیاست بدترین ها(1999a) به برخی از آشفته ترین و مهم ترین جنبه های توسعه اجتماعی معاصر در زمان ما توجه دارد که برای حفظ غلبه قدرت فزاینده نخبگان مجازی جهانی بر خلق جنازه های واقعی محلی به بحث می پردازد. ویریلیو به عنوان کودکی باقی مانده از حمله هوایی هیتلر، درباره منطق اجتماعی نظامی گرایی و سازمان دهی فضایی سرزمین، نظریه پردازی کرده است. این ها مهم ترین جنبه های اندیشه اوست. ویریلیو با توضیح شرایط منطق سرعت و سیاست در قرن بیست و یکم، تجددخواهی [مدرنیته] را بر حسب برداشتی نظامی وار از تاریخ و استعمار درونی بدن انسان به وسیله علوم فنی تفسیر می نماید. چنان که ذکر شد، مفهوم فرانوگرایی باید بیش از هر چیز دیگری به کمک فهم دستاوردهای ویژه ویریلیو برای نظریه اجتماعی بیاید.
بنابراین، ویریلیو یکی از مهم ترین و تفکر برانگیزترین نظریه پردازان اجتماعی در پهنه روشنفکری معاصر است. البته، فرانوگرایی ویریلیو، برخلاف پسانوگرایی لیوتار یا بودریار، خود را از نوگرایی و تجددخواهی جدا نمی کند، بلکه براساس این که فناوری را فاجعه آمیز می داند، به انتقاد از نوگرایی و تجددخواهی می پردازد. ویریلیو در حقیقت خودش را «نقاد هنر فناوری» می داند(1997a:172). بنابراین، موضع نظریه ای و حساسیت های اجتماعی او نسبت به فناوری حتا در ورای قلمرو علوم اجتماعی انتقادی قرار دارد. او به «تبیین» روشنفکرانه پای بند نیست، بلکه به «کیفیت روشن امر ضمنی» توجه دارد (Virilio, 1997a:44). پس، ویریلیو از یک سو نظریه پردازی است که به طور پویا به بررسی گرایش های امروز می پردازد؛ از سوی دیگر، نظریه پرداز اجتماعی است که سرسختانه نظریه اجتماعی و به ویژه جامعه شناسی را واپس می زند(Virilio, 1997a:17).
در نتیجه، نکته قابل بحث این که آیا چیزی از تلاش آن نظریه پردازان اجتماعی می توان برگرفت که «حقیقت» را، یا اندیشه ویریلیو را مبنا قرار دهند. چرا که پاسخ های انتقادی ویریلیو به وضع نظامی گری، سیاست سرعت، سینما، هنر، و فناوری، پاسخ های اخلاقی و عاطفی به فرا رسیدن جامعه فناورانه است. به علاوه، ویریلیو از این که آثارش «اغلب برحسب اتهام های مسخره آور رد می شود» آگاهی دارد. چنان که در مصاحبه ای منتشر نشده با نیکلاس زوربروگ در سال 1998 می گوید در فرانسه، برای شنیدن «طنز، بازی با کلمات، یا بحث درباره کم یا زیادی امور، تحملی وجود ندارد.» از این رو، مسئله نظریه اجتماعی ویریلیو، در بیرون از فرانسه، طرح این سؤال است که آیا آثار او باید با اتهام های مسخره آمیز رد شود، یا آن را غرق در ستایش کنند، و یا هر دو. در این جا سؤال قابل طرح این است که در دنیای انگلیسی زبان در قبال طنز، بازی با کلمات، و بحث درباره افراطی کردن امور تا چه اندازه بردباری وجود دارد. به این دلیل و دیگر دلایل، چنین به نظر می رسد که نظریه اجتماعی فرانوگرای ویریلیو در وضعیتی است که همچنان مباحث نظری و مناظره های اجتماعی را تا سال ها برانگیزد

یکی از منابع


فایل‌(های) پیوست شده
.jpg   1016634365340768966250201156248963.jpg (اندازه: 90.47 KB / تعداد دفعات دریافت: 24)
آخرین ارسال های من :

راه در جهان یکیست و آن راه ، راستی ست.
پاسخ
 سپاس شده توسط Brightness
#2
اگه اجازه بدین یه سری مطلب دیگه بذارمٰ اگه خواستین بخونین: 70

تراشه های کانسپچوال ـ پل ویریلیو و وقوع پست مدرنیسم در معماری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان آرمیتاژ: پُرفسُر ویریلیو، اگر اجازه بدهید با ارزیابی جای گاه شما در میان جریان های روشن فکری معاصر شروع کنیم. کار شما هم نوایی عجیبی با جریان [ضد] فرهنگی ای که پست مدرنیسم می خوانندش دارد، از طرف دیگر اخرین کتاب ترجمه شده از شما؛ اسمان باز(1997[1995]) در جهان انگلیسی زبان مورد استقبال همگان قرار گرفته است، این در حالی است که شما هیچگاه شَک و ناباوری تان به این وجه از پست مدرنیسم ـ [تبادل ها و ترکیب های بی وقفه و بی مرز فرهنگی] ـ را پنهان نکرده اید. می توانید پایه نقدتان بر این مفهوم ـ [پست مدرنیسم] ـ را شرح دهید؟

پل ویریلیو: پست مدرنیسم کانسپتی است که در معماری به وضوح معنا می یابد؛ در اثار [نوشتاری و فیزیکی] معمارانی هم چون رابرت ونتوری، از ان جایی که من به تدریس معماری مشغولم، برای من پست مدرنیسم از نظر لغوی تداعی کننده ی کشکول است، همه چیز در ان یافت می شود، یک نوع در هم امیزی است؛ در معماری این [هم امیزی] یک پدیده ی رایج و معمولی است: سبک ها به سادگی با هم ترکیب می شوند، تاریخ به سادگی نادیده گرفته می شود و هر کس بر سیاق دیگ در هم جوشی از ره یافت ها عمل می کند، اما در قیاس با تفکراتی که در دهه 1970 تا 80 نضج گرفت، من واقعا نمی توانم بفهمم چرا مردم فقط از پست مدرنیسم صحبت می کنند؟ حالا اگر به پَسا ساختارگرایی می پرداختند یک حرفی، اما پُست مدرنیسم! من واقعا نمی دانم چرا؟ من هیچ قرابتی با پست مدرنیته احساس نمی کنم، تا ان جایی که من فهمیدم مردم پست مدرنیسم را هم ردیف با نسبی گرایی می دانند، مخصوصا نسبی گرایی در شناخت؛ خب این یک جنگ و جدل جدید، مخصوصا، در فرانسه است که من هیچ علاقه ایی به تعقیب کردنش ندارم. مسئله ی دیگری که من را از پست مدرن ها و پست مدرنیسم دور می کند این است که من یک متفکر بی نهایت حاشیه ایی هستم، من هیچ نوع قرابتی با هیچ کدام از مکاتب غالب فکری ندارم. البته من یک پدیدارشناس هستم؛ در عنفوان جوانی از شاگردان موریس مرلو پنتی بودم و به ادموند هوسِــرل عشق می ورزم؛ این علاقه به حدی بوده است که شما می توانید من را یک گشتالیست بنامید، من شیدای روان شناسیِ فرم، پل گــیوم و مکتب برلین بودم، این ها ریشه های فکری من اند. من با ساختارگرایی متاخر، با میشل فوکو و ژیل دلوز بی نهایت احساس نزدیکی می کنم، اما عملا و ذاتا هم چنان یک متفکر حاشیه ایی هستم، ان چه بیش از همه چیز من و کارم را تحت تاثیر قرار داده است؛ جنگ جهانی دوم بود، استراتژی و برنامه ریزی مکانی ـ فضایی و این مجموعه از نگاه متاثر از جنگِ تام و تمام، جنگی که جوانی من را از من گرفت و قربانی کرد.منبع

پاسخ
 سپاس شده توسط Brightness
#3
تراشه های کانسپچوال ـ رامین جهانبگلو و پل ویریلیو؛ شهر همچون فضای استراتژی

جهانبگلو: جنگ بر شما اثر گذاشته است، پس چرا به مطالعه جنگ نپرداختید؟ چرا به جای اینکه جنگ شناس شوید، شهرساز شدید؟

ویریلیو: چون جنگ را در یک شهر دیدم، جنگ را در تمرکز دیدم. شهر یک پدیده متمرکز تاریخی است. این همان چیزی است که یونانیان cinesisme می نامیدند. در نظر من جنگ و شهر یک چیزند. شهرها اماج حملات جنگ جهانی دوم بودند، و بمباران های کاونتری و روتردام ـ توسط المان ها ـ و هامبورگ و درسدن و هیروشیما ـ توسط متفقین ـ از همین رو اتفاق افتاد. پس در نظر من شهر و جنگ هر دو محل ظهور یک چیزند. و ان تکنلژی است، یعنی هم محل گسترش تکنولژی و هم محل تخریب ان، شهر مرکز است، هدف است. جنگ شناسی علمی است که از رهگذر شناخت فضایی نظامی پدید امده است. از نظر من فضایی نظامی وجود دارد که فضای غیر نظامی نیست، که فضای اقتصاد نیست، که فضای عرفان نیست، اما فی نقسه یک فضاست، و ان فضای استراتژی است
کلود پَره و پل ویریلیو ـ کارکرد سطح شیب دار ـ 1969
کلود پره، معمار و پل ویریلیو، فیلسوفْ شهرساز، در پروژه"کارکرد سطح شیب دار" از پوسته های سطح شیب دار برای خلق معماری نامتوازن استفاده کردند، هدفشان از انجام این کار درگیر کردن زیست گاه های انسانی در عصر پویایی بود که تحت شمول ان بدن در حرکت تعریف شود.


خودشان در این مورد می گویند:"خواست ما بیش از هر چیز افرینش مکانی عادی بود، جایی که ازمایش با تاکید بر بعد تجربی اش جایگزین تفکر می گردد، جایی که معماری به واسطه حرکت و کیفیت حرکت تجربه می شود. هدف سطح شیب دار تقویت اگاهی نسبت به جاذبه است و قرار دادن بدن در ارتباط مبتنی بر لامسه با ساختمان".

این نمونه از پرداخت فیزیکی عملا فرد را همیشه در حال حرکت تعریف می کند چرا که به قول پل ویریلیو و کلود پره:"دیگر امکان تفکیک زیستن از سیرکولاسیون وجود ندارد."

ان ها در بخش دیگری از تبیین نظری این پروژه می اورند:" ما با یک ضرورت مبرم مواجه ایم که بایستی ان را به عنوان یک واقعیت تاریخی بپذیریم و ان پایان عمودگرایی در قامت یک محور ارتفاعی و پایان افقی گرایی در قالب یک گستره دائمی، از مزایای محور اریب و طرح هایی که ان چنان کشندی ندارند یکی هم این است که تمام الزامات افریدن یک نظم شهری جدید را به همراه خواهد داشت و این نهایتا به بازخوانی اساسی فرهنگ اصطلاحات معماری خواهد انجامید. این تغییــــر را بایستی در قامت سومین امکان مندی فضایی معماری درک کرد."

این ایده که همچنان معماری کلود پره را تحت تاثیر خود قرار می دهد شیب زمین را مبنای تغییرات اساسی در پارادایم کهنه دیوار عمودی قرار می دهد. در واقع، با این استراتژی مایل بودن موجب می شود که دیوار ملموس تر از همیشه گردد و بر این قرار شهرهایی که پل ویریلیو و کلود پره طراحی می کنند نیز تولید شود. سطح شیب دار اساسا بر این قرار استوار است که چگونه بدن به صورتی فیزیکی فضا را تجربه می کند. شیب تداعی کننده تلاش برای بالا فتن و سرعت در پایین امدن است، در این حالت بدن نمی تواند خودش را از فضا منتزع و مجرد و مجزا سازد، چرا که زاویه شیب را نیز تجربه می کند.

این ایده هم در پروژه باستان شناسی مخزنْ پناهگاه به کار پل ویریلیو و کلود پره امد و هم در طراحی کلیسای سنت برنادت در نِوِرز فرانسه.

ان ها چارچوب این نگاه به معماری را در کتاب "اصول معماری"(1966) بدین صورت شرح می دهند:"معماری دیگر نمی تواند متاثر از نما و وجوه بصری باشد، بلکه عمیقا درگیر بدن انسان در قامت یک کلیت پذیرنده و گشوده رو به پیرامون است این در حالی است که فرد همیشه در حالت مقاومت است، چه زمانی که با سرعت پایین می اید و چه زمانی که با مشقت بالا می رود، در حالی که در حرکت بر افق وزن صفر است."

تلاش ان ها در این معماری فائق امدن بر تناقض بنیادی میل لیبیدویی بدن و خواست عقلانی فرد است. شاید بر همین اساس ان ها عنصر پله کان را به عنوان شناسه معمارانه اثارشان مقرر ساختند و با این رویکرد مسلما بر کف متمایل شدند:"اخرین عنصری که در معماری اشکار می گردد کف است، این یک واقعیت کلیدی است که معماری همیشه بر محور دیوار، ستون و سقف گردیده، انچه بی نهایت نادیده انگاشته شده کف بوده است، معماری از این منظر یک رقص ارایی است، ارزشش صرفا از این واقعیت نشات می گیرد که بدن را بر همان سیاقی درگیر می کند که پلکان های بزرگ پالادیو. این وضعیت به نوعی معماری است. . . . این واجب است که ایده پوسته های عمودی را به کناری نهیم، ایده ای که بر قرار ان دیوارها به واسطه قواعد گرانشی عملا غیر قابل دسترس و از گستره تجربه ملموس انسانی بیرون بوده اند و از این روست که با رویکرد بازتعریف فضای زیستی و با هدف دست یابی به سطوح مورب کاملا دسترس پذیر، سطح مناطق قابل استفاده را افزایش می دهیم"
سپاس از توجهتون 67


فایل‌(های) پیوست شده
.jpg   3.jpg (اندازه: 91.8 KB / تعداد دفعات دریافت: 17)
.jpg   4.jpg (اندازه: 90.26 KB / تعداد دفعات دریافت: 17)
.jpg   5.jpg (اندازه: 92.6 KB / تعداد دفعات دریافت: 17)
.jpg   6.jpg (اندازه: 95.31 KB / تعداد دفعات دریافت: 18)
.jpg   7.jpg (اندازه: 89.27 KB / تعداد دفعات دریافت: 17)
.jpg   8.jpg (اندازه: 57.46 KB / تعداد دفعات دریافت: 16)
.jpg   9.jpg (اندازه: 95.85 KB / تعداد دفعات دریافت: 18)
.jpg   10.jpg (اندازه: 71.99 KB / تعداد دفعات دریافت: 17)

پاسخ
 سپاس شده توسط Brightness ، alireza
#4
خیلی عالی
آخرین ارسال های من :

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،

چون من که آفریده ام از عشق

جهانی برای تو !
پاسخ
 سپاس شده توسط khansa


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان