۱۳۹۰-۱۱-۱۹، ۰۳:۵۳ عصر
نگاهی به ظرفیت فراموششدة میدان تجریش
همه ساله میتوان شاهد تغییراتی چون اضافه شدن مبلمان جدید به نقاط مختلف شهر بود. هریک از این اثاثیۀ شهری جدای از هدف اولیۀ ساخت؛ امکانات، مزایا و حتی معایبی دارند که گاه در ابتدای امر بر استفادهکنندگان و حتی طراح روشن نبوده و تنها در گذر زمان و نحوۀ برخورد فرهنگ جامعه با آنها، این نواقص پنهان، شروع به خودنمایی میکند. از جمله این اثاثیه میتوان به طور عام به پلهای گذر عابر پیاده اشاره کرد که در بیشتر مواقع، با هدف رفع نیازهای ترافیکی نصب میشوند، در حالیکه با گذر زمان، پتانسیلهایی فراتر از عبور و مرور، بر این پلها مترتب میشود. «کریستوفر الکساندر» هویت یک مکان را در گرو تکرار متناوب الگوهای رفتاری در یک محل خاص و «شولتز» شکلگیری مفهوم آن را مستتر در ویژگیهای محیطی چون خصلت مکان، هویت آن و روح مکان جاری بر آن منطقه میداند با توجه به این دو نظریه میتوان اساس شکلگیری یک مکان را درگرو استفادهکنندگان از آن مکان و نیز ویژگیهای بالقوه محیط دانست. زمانیکه پای استفاده مخاطب به میان میآید، نظریات مختلف در مورد چگونگی بهبود کیفیت فضا مطرح میشود.
نظرگاههای شهری موقعیتهایی در شهر است که به ما امکان درک کلی از شهر را میدهد و فصل مشترک درک شهروندان از شهر به حساب میآید. فهم بشر از شهر، محصول ادراکات جزیی و کلی از شهر است. نظرگاه این قابلیت را دارد که به شهروندان خاطرۀ مشترک و امکان ادراک کلی از شهر را بدهد.
چشماندازها و نظرگاههای شهری از یک نقطه نظر، مهمترین نقاط عطف و نشانههای شهری محسوب شده و از نگاه دیگر، شخصیت فضایی مستقل با کیفیتی بینام دارد که ماحصل گره خوردن چندین ماهیت از فضا چون حس مکان، حس تسلط، قابلیت دید وسیع و امکان مقایسه و شاید از همه مهمتر دارا بودن خصلت «مکانی» هستند.
از زاویهای دیگر و با یک نگاه هویتگرایانه میتوان چشمانداز و نظرگاههای شهر را شناسنامهها و صفحۀ کنترل شهر دانست؛ چه حتی از معنای لغوی نظرگاه بر میآید که مکث و تأمل از خصوصیات چنین مکانی است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت :
زندگی مشترک در نظرگاههای شهری = تصویر مشترک از شهر= فهم مشترک شهروندان از شهر= پیوندها و توسعۀ اجتماعی قویتر و کاملتر
فهم مشترک شهروندان از یک فضا و امکان سهیمکردن آن با دیگران، یکی از مهمترین مباحث نظری معماران منظر در دهۀ اخیر است. در شهرهایی با سبقۀ تاریخی همچون تهران که سرشار از چنین اماکن و خاطرات جمعی و زمینههای شکلگیری مؤثر در پیوند شهروندان با شهر است، مسئولان از این مباحث نظری عقب مانده و در پیچ و خم هزارتوی مسائلی چون ترافیک وسايل نقلیه و عبور و مرور گرفتار شدهاند. به عنوان نمونه میتوان به پل گذر عابر پیاده تجریش اشاره کرد که کفش ملی در قسمت شمالی و آستانۀ امامزاده صالح در قسمت جنوبی خیابان شهرداری را به یکدیگر متصل میکند. اگرچه علت اولیه احداث پل، حل مسئله ترافیک عابرین پیاده بین دو قسمت شمالی و جنوبی خیابان شهرداری بوده است ؛ اما تنها چند روز پس از بهرهبرداری، در عین اینکه مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت، تابلوهای تبلیغاتی، بدنه پل را پوشاند و یکی از پتانسیلهای به وجودآمده در میدان تجریش (دید به کوههای شمال شهر) در نطفه خفه شد.
حدفاصل میدان قدس تا سر پل تجریش، توسط ساختمانهای تجاری و اداری مسدود شده و تنها گشودگی بصری موجود، در محدوده پل تجریش است. بنابراین پرسپکتیو یکنقطهای که از امتداد کشیدگی این دو جداره ایجاد شده و گریز چشم را به سمت انتها (میدان تجریش) هدایت میکند، ضرورت نیاز به یک گشودگی را روشن میسازد که متأسفانه با تشکیل یک جدارۀ سوم (نصب تابلوی تبلیغاتی)، این گشودگی نیز از بین رفته و ناظرین ناچار به نظارۀ یک تبلیغ اجباری بوده و کریدور دید در هر دو طرف پل تجریش بسته شده است.
از همه مهمتر اینکه بعد از سالها و تقریباً به صورت اتفاقی، امکان ایجاد یک نظرگاه و چشمانداز مصنوعی در محدوده سر پل تجریش که از اماکن پر رفت و آمد و یکی از تفرجگاههای مردم شهر تهران است، فراهم شده ولی این پتانسیل با یک تصمیم عجولانه، توسط پوستر تبلیغاتی پل گذر عابر پیاده، مورد بیتوجهی مسئولین قرار گرفته و در دست نابودی است.
شاید بتوان گفت «کیفیت بینام» که الکساندر آن را مهمترین جزء در بقای شهر میداند ، به راحتی و با دستان توانمند متخصصین تبلیغات از یک پل عابر پیاده که میتواند از مهمترین نظرگاههای مصنوع شهر باشد، سلب شده است؛ کیفیتی که «لوکوربوزیه» آن را ذات و غریزۀ بشر برای تسلط بر افق میخواند.
نویسنده : امیر حیدری/ کارشناس ارشد معماری منظر
مأخذ : ص 78-79 ماهنامه تخصصی منظر ، شماره هشتم ، تیر 1389.