۱۳۹۳-۸-۲۷، ۰۶:۲۱ عصر
حکایت داماد و خانه 40 متری
صما، گروه طنز- دامادی در خانه ای 40 متری از آن پدرزن، سکنی گزیده بودی و همیشه نالان بودی که این خانه که به ما داده ای بیغوله ای کوچک است و آسایش اهل منزل مرا تأمین نمی کند! این سخن بر پدرزن سخت گران می آمد. چاره نمی دانست.
مشاور املاکی وی را گفت: اگر فرمان دهی من او را به حیلت و شگردی شاکر گردانم. پدرزن گفت غایت لطف و کرم باشد. بفرمود که داماد سرخانه را از خانه بیرون نمودند و یک چند در به در، در پی خانۀ استیجاری با پول پیش اندک و اجارۀ ناچیز از کویی به کویی و از برزنی به برزنی، گردیدی و جز زیرزمین نمناک هیچ نیافتی. پس دست از پا درازتر نزد پدرزن آمدی و عذر تقصیر خواستی و گفتی کرم نما این قصر 40 متری را دوباره در اختیار من و اهل منزل قرار ده که تو را از این پس، اجاره نیز پرداخت نمایم و دست لطف ات بوسم. پدرزن از این حالت عجب آمد. نزد مشاور املاکی آمد و پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت از اول محنت یافتن خانۀ اجاره ای ناچشیده بود قدر خانۀ مجانی نمی دانست، همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ای پسر! تو را خانۀ مجانی خوش ننماید قصر دگریست اینکه به نزدیک تو زشت است
در زیرزمین نمناک چو تو خانه گزینی این خانۀ 40 متری را گویی بهشت است
حکایت متقاضی مسکن مهر
یکی از ثبت نام کنندگان مسکن مهر را در حالت پیری و رنجوری که حکیمان از وی قطع امید زندگانی کرده بودند پیکی از در آمد و بشارت داد که مژدگانی ده که فلان مسکن مهر را که در فلان بیابان به 10 سال پیشتر ثبت نام کرده بودی اکنون در آستانۀ افتتاح است و به زودی به شما تحویل دهند.
ثبت نام شده آهی سوزناک کشید و گفت در ایام جوانی شاید این خبر مرا مژده بود اما اکنون دیگر مرا بشارت نیست بلکه وارثان و مرده ریگ خوران مرا مژده است البته اگر آب و برق آن را نیز فراهم کنند.
بدین امید به سر شد، دریغ عمر عزیز که مسکن مهرم مرا فراز آید
امید خانه دار شدن برآمدم افسوس امید نیست که عمر رفته باز آید
منبع : صما/گروه طنز
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !