فضاهای جمعی - فرهنگی; بازگشت هویت انسانی در بستر کلانشهر مدرن - نسخهی قابل چاپ +- ایران شهرساز (https://www.iranshahrsaz.com) +-- انجمن: چیدمان جدید ایران شهرساز (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1592) +--- انجمن: دانلودهای شهرسازی و معماری(عضویت طلایی) (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1728) +---- انجمن: مقالات فارسی (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1730) +----- انجمن: طراحی فضای شهری (https://www.iranshahrsaz.com/forumdisplay.php?fid=1759) +----- موضوع: فضاهای جمعی - فرهنگی; بازگشت هویت انسانی در بستر کلانشهر مدرن (/showthread.php?tid=16920) |
فضاهای جمعی - فرهنگی; بازگشت هویت انسانی در بستر کلانشهر مدرن - m.marziye - ۱۳۹۲-۵-۱۹ فضاهای جمعی - فرهنگی; بازگشت هویت انسانی در بستر کلانشهر مدرن / ن.امیرزاده مقدمه:سخن از چگونگی پیدایش و گسترش مدرنیسم و نفوذ آن به تمامی ابعاد زیست بشری بسیار است. این نوشتار تنها به بررسی تاثیرات مدرنیسم بر حیات شهروندی در کلانشهرها می پردازد. سپس در پی یافتن راه حلی برای پیش گیری از اثرات سوء آن بر زندگی شهروندان شهرهای مدرن، با توصیف چندین نمونه موردی در کلانشهر تهران، به بررسی مقوله "فضای فرهنگی" می پردازد. مقاله "هنر در میان مردم : تجربه شهری برلین" نیز که به قلم نگارنده در بخش تجارب و رویدادها موجود است، نمونه های دیگری از رویدادهای فرهنگی در بستر فضاهای اجتماعی را توصیف می کند. اندیشه دکارت، انقلاب کبیر فرانسه، تحولات تکنولوژیک در انگلستان،... نقاط آغازینی بودند که مدرنیسم را به تدریج در حوزه های گوناگون، ساختار مسلط منظومه زیست انسانی کردند. اما این جنبش فراگیر تنها در قرن بیستم بود که به شکل ملموسی فضای زیستن هر روزه را متحول ساخت: زمانی که لوکوربوزیه در سال 1926 پنج اصل معماری مدرن را ارائه کرد و خانه را ماشینی برای زندگی نامید. پس از آن بود که گفتمان معماری مدرن، تبدیل به گفتمان مسلط معماری شد و به تدریج جای خود را در شهرسازی نیز باز کرد. همه تغییراتی که با پیشرفت تکنولوژی و تسلط گفتمان مدرن رخ داد، به گونه ای شتابان تمامی ابعاد حیات انسانی را در چنگ خود گرفت و بالتبع سنت را به حاشیه راند. چرا که مدرنیسم از آغاز پیدایش خود -در تفکر فلسفی عصر روشنگری اروپا- به نقد گذشته پرداخت و رستگاری بشر را در گرو قرار گرفتن در "فرآیند نو شدن مدام" تفسیر کرد، به تفکر انسانی محوریتی بنیادین بخشید و اصالت را از آن ذهن انسان دانست، انسانی فرمانروا و فرمانبر خود.نتیجه این شیوه نگرش به دنیا، حرکت به سوی آسان ساختن زندگی بود که با پیشرفت تکنولوژی این امر با سهولت و شتاب بیشتری انجام گرفت. همه چیز در چهارچوبی تعریف شده قرار گرفت و سیستم (مفهومی که همگون سازی و قابل پیش بینی کردن امور را کنترل می کند)، آمر یکپارچه شدن این شتاب شکل گرفته در سلوک فردی و اجتماعی انسانها شد. اما این چهارچوب -یا به بیانی بهتر- شیوه زیست اجتماعی و فردی، همراه با تمامی تغییراتی که در جهت فراهم آوردن آسایش بشر انجام داد، به دگرگونیهایی منجر شد که گرچه نتیجه لازم و ذاتی این چهارچوب بودند ولی آنها را نمی توان در راستای سهولت زیست بشری و غنی ساختن تجربه حیات انسانی قلمداد کرد. ماهیت انتقادی مدرنیسم که مفهوم نوزایی مستمر را از درون خود متولد ساخت، به ناچار این دگرگونیها (پیشرفتها؟) را هر روز شتابان تر از قبل به پیش برد به طوری که "سرعت" تبدیل به تجسم غالب زندگی در کلانشهرها -آشکارترین مکانهای پیاده سازی پروژه مدرنیته- شد و در نتیجه برای کنترل این فرآیند نوزایی شتابان، مفهوم "سیستم" ابداع شد. مفهومی که همگون سازی و قابل پیش بینی بودن را عملی می کند و خود را بر همه اجزاء خود مسلط می کند. انسانی که در اندیشه اومانیسم به دنبال رهایی از ماوراء خود بود، اینک خود زندانی فرآورده خود شده است و مانند ابزاری از قبل برنامه ریزی شده تنها خواسته های "سیستم" را برآورده می سازد.اینگونه است که انسان مدرن در جهانی مملو از تولید، تنها نقش مصرف کننده را ایفا می کند. مصرف کننده ای که هیچ گاه به رضایتی حقیقی دست پیدا نمی کند چرا که همواره سیستم، گزینه ای دیگر و دیگر و دیگر به او تحمیل می کند. درست در میانه این چرخه باطل است که شهروند عصر مدرن به ورطه الیناسیون فرو می غلتد و خالی از هویت خویش می شود. موجودی که فردیت یگانه خویش را از دست داده، از حقیقت دور شده و توهمی برساخته از هیچ را می زید. در درون بافت سیستماتیک، از یک سو سرعت ( و فرآورده اش ماشینیزم) و از سوی دیگر اقتصاد (عنصری که به تدریج نقشی تعیین کننده در مناسبات میان اجزاء پیدا کرده) او را از هر گونه فرصتی برای تعمق بازداشته اند. بنابراین شهروند مسخ شده و خالی از هویت، آرام آرام در تصویر خاکستری رنگ و پر اعوجاج محیط شهری خود ناپدید می شود، بی آنکه با اجزاء دیگر این تصویر(شهروند-مصرف کننده) بتواند رابطه ای عمیق، معنادار و انسانی برقرار کند چرا که در این تصویر از کلانشهر مدرن، این مناسبات سیستماتیک و سرمایه سالارانه است که بیش از همه به روابط میان اجزاء شکل می دهد.اما در این میان چه چیز می تواند، هویت و اصالت انسانی شهروند محصور در شتاب زدگی عصر مدرن را به او باز گرداند؟ چه چیز می تواند بستری مهیا کند تا در زمانه ای که گفتمان سرمایه داری ذهن را به تسخیر خود درآورده، انسان اندکی به تناورده تر ساختن روح خویش بپردازد؟ چه چیز او را به زیستن -به معنای ماهوی زیستن- باز می گرداند؟هنر، پدیده ای که از آغاز شکل گرفتن خود و اساسا به گونه ای ماهوی عنصر رهایی را در دل خود داراست، گویی همان ابزاری است که می توان با تمسک به آن هویت انسانی را به روح شهروند عصر مدرن بازگرداند. و هنگامی که این عنصر رهایی بخش در شکل گیری یک حرکت جمعی نقش عامل وحدت دهنده را ایفا کند، به خلق فضایی می پردازد که می تواند به یکباره جو مسلط بر اجتماع و مناسبات و روابط اجتماعی افراد را دستخوش دگرگونیی عظیم کند، همان روابط اجتماعی که در پروسه سیستماتیک شدن مناسبات موجود در کلانشهرها به تدریج معنادار بودن خود را از دست داده بودند. فضایی که در آن هنر و فرهنگ عامل وحدت بخش فعالیتهای اجتماعی است، همان فضای فرهنگی شهری است.فضاهای فرهنگی شهری که در درون خود همواره دو عنصر هنر و اجتماع را به گونه ای ماهوی دارا هستند، از جمله فضاهای شهری هستند که با ایجاد رابطه ای دیالکتیکی با دیگر گونه های فضایی، منجر به غنای زیست شهری می شوند ( رجوع کنید به مقاله "دیالکتیک فضاها:غنای زیست شهری" موجود در آرشیو بخش یادداشت و مقاله ). اینگونه فضاها همواره از دو ویژگی مهم برخوردارند و این ویژگیها را به خوبی می توان در تضاد با عناصری یافت که (همانگونه که پیش از این نیز ذکر شد) شهروند یک کلانشهر مدرن را بی هویت و تک افتاده می کند:1- در دسترس عموم قرار گرفتن هنر2- در هم آمیزی اقشار مختلف اجتماعی و شکل گیری روابط اجتماعی خارج از مناسبات مدرن شهری
نمونه هایی که در ادامه نوشتار به توصیف آنها پرداخته می شود، مفهوم "فضای فرهنگی" را به گونه ای ملموس تر تشریح می کند:خانه هنرمندان:اگر کلانشهر تهران را در پی یافتن فضایی جستجو کنیم که نمونه ای مناسب از یک فضای جمعی فرهنگی باشد و علاوه بر آن تسهیلات فرهنگی و تفریحی را به خوبی در بستری اجتماعی در خود جای داده باشد، مطمئنا یکی از فضاهای مورد نظر پارک خانه هنرمندان است. گرچه شاید در نظر نخست بخشهای مختلف این مجموعه (محوطه بازی و فضای سبز از یک سو و گالری و تئاتر از سوی دیگر) نوعی ناهمگونی را در ذهن مخاطب فضا تداعی کند اما گویی همین تضاد عملکردی است که به کلیت فضا غنایی دلپذیر بخشیده و آن را تبدیل به یک کالبد همواره پویا کرده است. از سوی دیگر این تضاد درون ساختاری، فرصتی منحصربفرد برای مواجهه شهروندان با هنر اصیل و غیر عامیانه فراهم آورده است. شهروندانی که در گذر شتابان زندگی خود، آرام آرام تناورده ساختن حیات روحی خود را فراموش می کنند و هنر را نه محملی برای پر بار ساختن سویه معنادار زندگی خود، بلکه صرفا ابزاری زائد و تزئینی می دانند. این دسته از مخاطبان، درست در لحظه ورود به این فضا گویی به ضیافت رخدادی از جنس حقیقت می روند، مواجهه با امری نا آشنا : آثار حجمی و چیدمانهای هنر مدرن در جای جای محوطه سبز و در دل مکان تفریح و بازی ! |