امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 2.92
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر...
#39
سلام به همه دوستان عزیز، واقعا خاطرات قشنگی بودن، تشکر از همه(متاسفانه نتونستم تشکر بذارم همش ارور میداد، اینجا از همه ممنونم)
***

حالا یه خاطره از من که یه جورایی در عرض 24 ساعت 10 سال پیرم کرد:
ترم پیش(ترم پنجم) که درس شناخت فضا داشتم، استادمون یکی از بهترین و البته سخت گیر ترین استاد ها بود(نا گفته نمونه این ترم هم با ایشون داشتم)، تقریبا اخر آذر بود یه چند هفته ای به آخر ترم ما هم مشغول پروژه مون بودیم که کارش واقعا سنگین بود، کلی برداشت شبانه و روزانه و کلی شب نخوابی برای تکمیل ارائه...، خلاصه هفته ای که کرکسیون نهایی داشتیم یعنی باید پروژه رو ارائه میدادیم به طور کامل(هر هفته ما ارائه داشتیم). دقیقا شب قبل از ارائه داشتم روی شیت ها کار میکردم(شیت ها کامپیوتری و غیر دستی بود) که مثلا خیر سرم بهترین ارائه رو داشته باشیم که همون لحظه ای که آخرین سیو رو کردم ناگهان!!!.... صفحه لب تابم سیاه شد یه صفحه آبی و ....دوباره خواستم روشن کنم که دیدم کلا ویندوزم پرید!!!!!!!!!!!!13 خب منم اون لحظه متوجه نبودم که دقیقا چی شده چون تا اون لحظه ویندوزم نپریده بود.... خونه تنها بودم ساعت 6:30 تا کسی برگرده شد7:30 تا رفتیم خدمات کامپیوتری و خبر ناگوار اینکه ویندوز پریده هیچ کاریشم نمیشه کرد شد 8:00 !! گفتم میشه ویندوز نصب کنید گفتند نداریم!!! حالا با هزار زور و زحمت بدوبدو رفتم نمایندگی تعطیل بود تصور کنید شد ساعت 10:30 از هر جا میپرسیدم میگفتن نصب ویندوز نداریم[تصویر:  20.gif] یه بنده خدایی بالاخره راضی شد با 30 تومن! ویندوز نصب کنه، تا نصب شد ساعت 12:15 خوشحال سیستمم رو وا کردم..... چشمتون روز بد نبینه!!!! کل پروزم توی درایو c بود منم که نمیدونستم چی به چیه!! هیچی دیگه تا خونه گریه میکردمSigh رسیدیم شده بود ساعت 1:30، تا خود صبح بیدار بودم از صفر شروع کردم، اما 1/4 نرسیدم انجام بدم... صبح ساعت 8 کلاس داشتیم عین آدمای از جنگ برگشته کشون کشون تا دانشگاه رفتم، به محض اینکه همگروهیام رو دیدم زدم زیر گریه.... حالا هی دل داری بدن منو فایده نداشت که نداشت... استاد که اومدن سر کلاس به زور اشکام رو نگه داشتم که 3 نشه!!! تا آخر کلاس نه حس درس گوش دادن داشتم نه صدایی میشنیدم ....خلسه به تمام معنا!!!....آخر کلاس استاد گفتن: خب حالا ارائه ها رو شروع کنیم....دوستم اومد مقدمه چینی کنه بگه چی شده گفت: ببخشید ما باید اول ارائه بدیم؟.. استاد یه نگاهی کرد گفت: شما؟ آهااا نه شماکارتون هفته های پیش کامل بود [i]نیازی نیست ارائه بدین[/b]............من [تصویر:  w14.gif][تصویر:  w42.gif]...دوستام [تصویر:  w330.gif].........استاااااد[تصویر:  22.gif].... یعنی یکی از زیباترین جملات تمام زندگیم بود[تصویر:  hapydancsmil.gif]


درس عبرت: از هر فایلتون 100 تا کپی در سایر درایوها، CD و فلش های مختلف داشته باشین، سیستمتون هم همیشه آپ دیت باشه :)
آخرین ارسال های من :

[تصویر:  iranshahrsaz.com_36805063693235141396.jpg]

پس هرگز نگو هرگز....
پاسخ
 سپاس شده توسط alireza ، Brightness ، atelieahjam ، FaTyJo0oN ، Shahrsaz67


پیام‌های داخل این موضوع
بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۱۱:۱۵ صبح
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط alireza - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۲:۰۸ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۲:۱۵ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط alireza - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۲:۱۶ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۲:۱۹ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط alireza - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۲:۲۷ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط ایلیا - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۶:۵۴ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۰۸:۰۳ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۱۰:۲۳ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط .Utopia - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۱۰:۴۳ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۱-۱-۲۷، ۱۱:۰۸ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط neda_tgv - ۱۳۹۱-۱-۲۸، ۱۲:۲۱ صبح
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط negar najafi - ۱۳۹۱-۱-۲۸، ۱۰:۱۷ صبح
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۱-۲۸، ۰۹:۲۷ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۱-۲-۱۴، ۰۹:۵۹ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۲-۱۵، ۰۵:۴۹ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Shahrsaz67 - ۱۳۹۱-۲-۱۶، ۰۶:۰۱ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط alireza - ۱۳۹۱-۱-۲۸، ۱۱:۰۲ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط zolatan - ۱۳۹۱-۲-۱۴، ۰۹:۵۷ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط Sadeghpour - ۱۳۹۱-۲-۱۴، ۰۹:۵۷ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۱-۴-۲۸، ۱۲:۱۴ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط قاصدک - ۱۳۹۱-۴-۲۸، ۰۳:۴۴ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۲-۵-۲۰، ۱۲:۳۰ صبح
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط rezvan87 - ۱۳۹۲-۵-۲۰، ۰۱:۱۳ صبح
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط FaTyJo0oN - ۱۳۹۳-۳-۱۳، ۱۰:۱۷ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط URBAN 98 - ۱۳۹۳-۳-۱۳، ۱۱:۳۵ عصر
RE: بیا**خاطره نویسی**D: هی یادش بخیر... - توسط maryam taban - ۱۳۹۳-۳-۱۴، ۰۱:۵۹ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان